• هرچند کتاب زندگی مادی «الداغی» به پایان خود نرسیده بود، اما تقدیر بر آن شد تا در چنین صحنه‌ای به آسمان پر بکشد و اینچنین شد که خداوند خریدار غیرت او شد و به او عزتی شبیه عزت شهدا و نام‌آوران و حماسه‌سازان بخشید.

  • مادر شهید قاسمی دانا می‌گوید: حسن به یکی از مسئولان فاطمیون گفته بود برای من شناسنامه افغانستانی درست کن؛ مثلاً شما دایی من باش. آن آقا گفته بود شناسنامه چی درست کنم؟ برو خدا خیرت بدهد، پدر و مادرت اگر بفهمند من را خفه …

  • خواهرزاده شهید «دارایی» از شهدای آتش‌نشان طی یادداشتی نوشت «یه بار بهش گفتم تو الان رئیس ایستگاهی، اصلاً وظیفه نداری بری تو دل حریق! گفت: من نرم و بچه‌های مردم را بفرستم تو دل آتش؟» یادم نمیره بعد از پلاسکو یه روزه ۱۰…

  • وقتی سربازان رژیم بعثی در پادگان بعقوبه متوجه نام و دین «سورن هاکوپیان» می‌شوند، بیش‌تر او را شکنجه می‌کنند، اما او می‌گوید: یک ایرانی است و برای دفاع از وطنش جنگیده‌ است.

  • دنیا به صورت تمام عیار به شهید حبیب بدوی رو کرده بود. تمکن مالی خوبی داشت، اما با شنیدن اتفاقات سوریه و حمله گروه‌های تکفیری به آن منطقه، این میلیاردر را راهی دمشق کرد.

  • در کودکی طعم یتیمی را چشیده بود و با تنها برادرش به سختی روزگار گذرانده بود. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در سال 1365 یکی از شهدای غواص عملیات کربلای 5 شد.

  • مادر شهید دخانچی از ازدواج متفاوت پسرش و آرزوهایش می‌گوید. بخش دیگر صحبت‌های او به مشکلات ادامه‌دار خانواده شهدا اختصاص دارد.

  • خیلی تلاش کرده بود که جزو مدافعان حرم شود. وقتی برای بار اول به سوریه اعزام شد، شرط و شروطی با خدا برای شهادتش گذاشت که به یک هفته نرسید پا پس کشید!

  • هم‌رزمان شهید مدافع حرم محمود رادمهر او را چمران لشکر ۲۵ کربلا می‌خوانند، شهیدی که تاکیتک‌های جنگی‌اش باعث شد داعشی‌های زیادی را به درک واصل کند. این شهید در وصیت‌نامه‌‌اش درباره راه رسیدن به عاقبت بخیری گفته است.

  • پدر عروس گفت: ما تازه به این کوچه آمده‌ایم و شما را نمی‌شناسیم. تا مادر رضا خواست خودشان را دقیق معرفی کند، آقا رضا گفت: مامان جان اجازه می‌دهید من شروع کنم؟ مرد باید خواستگاری کند نه زن!

تعداد اخبار امروز :