جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس، سرشار از بوی « شهادت » بود که در اخلاق و رفتار بسیاری از رزمندگان موج می‌زد و همان‌گونه که سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی گفته است: «شرط شهید شدن، شهید بودن است»؛ آری! همه رزمندگانی که شهادت نصیب آن‌ها شد، قبل از آن، شهید شده بودند.

غرور، کِبر و منیّت، آفت‌هایی هستند که اخلاص را از انسان دور می‌کند؛ بنابراین آن‌هایی که پیش از شهادت خود شهید شدند، همواره از این آفت‌ها دوری می‌کردند. بدون شک فرماندهان دوران دفاع مقدس که در میان آن‌ها شهدای شاخص نیز وجود دارند، به‌دلیل محبوبیتی که داشتند، بیشتر این احتمال را می‌دادند که پای آن‌ها بلغزد و دچار این آفت‌ها شوند؛ لذا بر اساس خاطراتی که از رزمندگان دوران دفاع مقدس نقل شده است، همین فرماندهان که گاهی در سمت فرمانده لشکر نیز بودند، برای شکستن غرور، کِبر و منیّت خود، اقداماتی نظیر شستن سرویس‌های بهداشتی در نیمه‌های شب، آن هم به‌صورت ناشناس و به دور از «ریا» انجام می‌دادند تا با «نفس عماره» خود مبارزه کنند؛ البته که این اقدامات تنها مختص به فرماندهان نبود؛ بلکه بسیاری از رزمندگان نیز در جهت مبارزه با «نفس عماره» و شکستن غرور، کِبر و منیّت خود، دست به چنین اقداماتی می‌زدند.

«حمید داودآبادی» یکی از جانبازان و نویسندگان دوران دفاع مقدس، مطلبی را در این رابطه از یک نوجوان شهید نقل کرده و نوشته است: «جثه ریزی داشت، مثل همه بسیجی‌ها خوش‌سیما بود و خوش مَشرَب. فقط یک‌کمی بیشتر از بقیه شوخی می‌کرد. نه اینکه مایه تمسخر دیگران شود، که اصلاً این حرف‌ها توی جبهه معنا نداشت. سعی می‌کرد دل مؤمنان خدا را شاد کند، آن‌هم در جبهه و جنگ.

[زورو بازی نوجوان بسیجی در جبهه!]

از روزی که آمد، اتفاقات عجیبی در اردوگاه تخریب افتاد. لباس‌های نیرو‌ها که خاکی بود و در کنار ساک‌هایشان قرار داشت، شبانه شسته می‌شد و صبح روی طناب وسط اردوگاه خشک شده بود. ظرف غذای بچه‌ها هر دو سه تا دسته، نیمه‌های شب خود به خود شسته می‌شد. هر پوتینی که شب بیرون از چادر می‌ماند، صبح واکس خورده و برّاق جلوی چادر قرار داشت و...

او که از همه کوچک‌تر و شوخ‌تر بود، وقتی این اتفاقات جالب را می‌دید، می‌خندید و می‌گفت: «بابا این کیه که شب‌ها زورو بازی در می‌آره و لباس بچه‌ها و ظرف غذا را می‌شوره؟» و گاهی هم می‌گفت: «آقای زورو، لطف کنه و امشب لباس‌های منم بشوره و پوتین‌هام را هم واکس بزنه».

بعد از عملیات، وقتی «علی قزلباش» شهید شد، یکی از بچه‌ها با گریه گفت: «بچه‌ها یادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می‌کرد... زورو خودش بود و به من قسم داده بود که به کسی نگم».

شهید «محمدعلی قزلباش» متولد سال ۱۳۵۱ در اول بهمن سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا (س) تهران، قطعه ۴۰، ردیف ۴۷، شماره ۱۳ به خاک سپرده شد.»