اگر جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر تمام میشد، صدام 6 ماه بعد به تهران میرسید
محسن رفیق دوست در برنامه تلویزیونی «48» روایتهایی از دلایل طولانی شدن جنگ و روزهای منجر به پذیرش قطعنامه 598 مطرح کرد.
مجموعه تلویزیونی «چهل و هشت»، ویژه برنامه رسانه ملی در هفته دفاع مقدس بود که هرشب از ساعت 23 با اجرای مسعود دهنمکی روی آنتن شبکه 4 میرفت. در قسمت دوم حرفها و روایتهای محسن رفیقدوست درباره مباحث مختلفی از آغاز جنگ تحمیلی تا پایان آن صحبت به میان آمد.
قسمت اول این گفتگو را در اینجا بخوانید:
محسن رفیق دوست: در زمان جنگ از هیچ دلالی سلاح نخریدیم
محسن رفیقدوست در ابتدای این برنامه ضمن اشاره به گفتمانهای دیگری که در زمان جنگ به جز گفتمان امامخمینی وجود داشت، گفت: برای این که بتوانیم پایان جنگ و اتفاقاتی که در آن زمان رخ داد را بررسی کنیم، باید به اتفاقاتی که بعد از آزادسازی خرمشهر رخ داد، برگردیم. خاطرم هست که در آن زمان به دلیل تامین تدارکات، سفرهای زیادی به سوریه داشتم و راجع به اوضاع جنگ با او صحبت میکردم. حافظ اسد میگفت تا زمانی که خرمشهر را آزاد نکنید، هیچ کس در دنیا متوجه زحمات شما نمیشود. در حقیقت آزادسازی خرمشهر هم در داخل و هم در خارج از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود. در نهایت خرمشهر آزاد شد و بعد از این ماجرا دو رویکرد متفاوت در داخل کشور شکل گرفت. اولین رویکرد این بود که آتشبس را بپذیریم و جنگ را تمام کنیم. دومین رویکرد نیز این بود که جنگ باید ادامه داشته باشد و به داخل خاک عراق برود. نظر شخصی خود من نیز همین رویکرد دوم بود چرا که اگر جنگ در همینجا به پایان میرسید، ما فقط خرمشهر را آزاد کرده بودیم و از نظر نظامی هیچ اتفاق خاصی رخ نداده بود. همچنین بسیاری از مناطق کوچک ما نیز هنوز در دست عراقیها بود.
وی ادامه داد: در اینجا باید به یک موضوع مهم توجه کرد و آن هم این بود که هدف از راهاندازی این جنگ، براندازی انقلاب اسلامی بود. علاوه بر این، در جریان جنگ، نیروهای عراقی نقاط ضعف خود و ما را نیز فهمیده بودند. بنابراین اگر ما آتشبس را میپذیرفتیم و جنگ در همین جا به پایان میرسید، 6 ماه یا یکسال بعد، صدام با پوشش نقاط ضعف خود و شناخت نقاط ضعف ایران دوباره به کشور حمله میکرد و شاید حتی به تهران هم میرسید. اتفاقی که بعدها صدام در کویت نیز تکرار کرد. در نهایت، موضوع به اطلاع امام رسید و ایشان با ملاحظاتی ادامه جنگ را پذیرفتند. ایشان میگفتند که وارد شهرهای عراق نشوید و مردم عراق را نکشید. بلکه به داخل خاک عراق بروید و فقط با رژیم بعث بجنگید. در نهایت عملیات رمضان به عنوان اولین عملیات طرحریزی شد که البته خیلی هم موفق نبود. از طرف دیگر نیز میتوان به این موضوع نگاه کرد و آن هم این است که در آن مقطع از زمان شعار امام یعنی «جنگ جنگ تا پیروزی» به شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه» تغییر یافته بود که موضوع بسیار مهمی بود. من معتقدم که ما زمانی آتش بس و قطعنامه را پذیرفتیم که واقعا رفع فتنه شده بود. در حقیقت ما زمانی قطعنامه را پذیرفتیم که دیگر مثل اول جنگ به خارج متکی نبودیم و بسیاری از تجهیزات را خودمان تولید میکردیم. برای مثال اگر چه ما نمی توانستیم هواپیما و ... را بسازیم اما موشک 70 و 110 کیلومتر و خمپاره 75 میلیمتر را داشتیم که کاملا تولید داخل بود.
محسن رفیقدوست به رویکرد دولت مستقر جمهوری اسلامی نسبت به ادامه یا خاتمه جنگ اشاره کرد و گفت: در آن زمان در دولت 3 دسته از افراد را داشتیم. دسته اول کسانی بودند که با ما همراه بودند و طرفدار ادامه جنگ بودند و در حقیقت مثل امام فکر میکردند. دسته دوم کسانی بودند که مخالف جنگ بودند و میگفتند که جنگ تحت هر شرایطی باید سریعتر تمام شود. آقای بهزاد نبوی چنین اعتقادی داشت. دسته سوم نیز کسانی بودند که اظهار نظر نمیکردند و معلوم نبود که اینان مخالف ادامه جنگ هستند یا موافق آن.
رفیقدوست در پاسخ به سوال مسعود دهنمکی، مجری این برنامه در مورد این که آیا امکانات و صنایع ما به صورت تمام قد در خدمت جنگ بود یا خیر، گفت: اگر حقیقت بخواهم بگویم پاسخ منفی است. دولت به صورت کامل در خدمت جنگ نبود. برای مثال ایران خودرو باید ماشین خود را تولید میکرد و کاری به جنگ نداشت. این موضوع در حالی است که در تمام جنگهای دنیا همه خودروسازان به جای این که کار خود را ادامه بدهند، به عملیات نظامی و تولید ادوات نظامی روی میآورند. دقت کنید که 33 کشور به عراق امکانات میدادند و از 11 ملیت اسیر داشتیم در حالی که ما تنها و متکی به خودمان بودیم. البته باید بگویم که در میان عقاید موجود، عدهای نیز به شعار «جنگ جنگ تا یک پیروزی» معتقد بودند و میگفتند که باید یک جای بزرگ را بگیریم و جنگ را تمام کنیم. البته فاو این ادعای آنان را راضی نمیکرد و هدفشان بغداد و بصره بود. دقت کنید که آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ به این عقیده رسیده بود که امکان نظامی برای ایران ممکن نیست. خاطرم هست که یک روز مرا صدا زد و به من گفت که دولت شعار جنگ میدهد امام به صورت تمام قد در جنگ نمیآید. تو یکی از عوامل ادامه جنگ هستی. من میخواهم توپ را در زمین دولت بیندازم بنابراین تو که وزیر جنگ هستی، برو در وزارتخانهات بنشین و اگر هم به تو پیشنهاد کردند در ستادی که من میخواهم تشکیل بدهم سمتی بگیری قبول نکن. با این کار بود که من دیگر از صحنه جنگ کاملا دور شدم، قرارگاه جدید شکل گرفت و من از ترکیب آنان حذف شدم.
وی به عملیات کربلای 4 و اتفاقات بعد از آن اشاره کرد و گفت: اگر از من بپرسید که تلخترین صحنهای که دیدم کجا بود به شما عملیات کربلای 4 را میگویم. خاطرم هست که همان شب عملیات وقتی به قرارگاه برگشتم دیدم فرمانده ناراحت، قائم مقاماش ناراحت، فرمانده عملیات سردار صفوی ناراحت، خلاصه آنجا یک دسته راه انداختم گفتم باید دوباره از نو بسازیم و بر قلب دشمن محکم بتازیم. بعد نشستم پیش برادر محسن گفتم داداش مگر حضرت علی نگفت الحرب کر و فر. این فر آن بود. ما که این همه نیرویمان در جبهه است پس ادامه بده. خاطرم هست که روز بعد آقای هاشمی به جبهه آمدند و گفتند که ما 15 روز وقت داریم برای اینکه بتوانیم از این نیروهایی که هست استفاده کنیم. در این پانزده روز 3 هزار قایق و صد و پنجاه خشایار تعویض موتور شده میخواهیم. بهشان گفتم که من تمام اینها را فراهم میکنم و شما بروید و نقشه عملیات را بچینید. اینگونه بود که عملیات کربلای 5 انجام شد. دقت کنید که از این زمان به بعد ما تقریبا در بخش مهمات به خودکفایی رسیده بودیم. ما 12 میلیون توپ و گلوله خمپاره ساختیم و آتش بسیار زیادی را در این عملیات بر سر عراقیها ریختیم. این عملیات زمینهساز قطعنامه 598 شد. برداشت من از فرمان جنگ جنگ تا رفع فتنه امام این بود ما این حرف را به صورت عملی اجرا کردیم. بدین معنی که این قدر قوی بودیم که دیگر هیچکس حتی جرات نکند به ما حمله کند.
رفیق دوست در مورد پایان جنگ گفت: خاطرم هست که یک مجمع عقلا تشکیل شد که آقای روحانی نیز رئیس آن بود. جالب است در اینجا اشخاصی مثل آقای نبوی، روغنیزنجانی، موسوی و ... پیش فرمانده جنگ میروند و به فرمانده سپاه میگویند جنگ کی تمام میشود؟ او میگوید وقتی صدام سقوط کند. صدام وقتی سقوط میکند که ما بغداد را بگیریم. بغداد را چطوری میتوانیم بگیریم؟ ما این امکانات را میخواهیم. لیستی ازامکانات که من بعدا آن را خواندم.
او در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: یک عده معتقدند که ما در زمان ضعف قطعنامه را پذیرفتیم. من عرض میکنم اینگونه نبود. مدتی بعد از قطعنامه بود که عملیات فروغ جاویدان از نظر آنها و مرصاد از طرف ما اجرا شد و همزمان با آن صدام با 15 لشگر کامل به خوزستان حمله کرد. این خیلی برای مردم شکافته نشد. یعنی شیرینی مرصاد آن قدر در دهان مردم ما مزه داشت که ارتش و سپاه با کمک هم صدام را از خاک ایران بیرون کردند. حتی بعضی از جاهایی که در قطعنامه قرار بود تخلیه کنند، در آن عملیات تخلیه شد. ما در ضعف نبودیم. بحث آینده، توان ادامه جنگ بود. این دو نظر بود. یک عده میگفتند نمیتوانیم. ما میگفتیم میتوانیم.
ارسال نظر