مراسمی به دور از چشم و هم چشمی
قرار شد بعد از پایانِ ماه صفر برای رزرو سالن عقد و خریدهای متعارف اقدام کنیم. چون میهمانان حاضر در مراسم، خانوادههامان بودند راحت بودیمُ دغدغهای نداشتیم.
دفاع از حرم محصور در جنگ و شهادت نیست. دفاع از حرم حدُ حدود مشخصی ندارد. یک نفر با پوشیدن لباس رزمُ محکم کردن بند پوتینهایش به جنگ با کفار میرود و میشود مدافع حرم و شخص دیگری با حجاب و متانت زینب گونهاش میشود مدافع حریم آل الله (علیهم السلام). قطع به یقین مدافع حرم که باشی سرمشق زندگیات میشود آیاتُ روایات و سبک زندگیات میشود سبک زندگی اهل بیت (علیهم السلام).
رامین فرهادی یکی از مدافعان حریم آل الله (علیهم السلام) در سلسله یادداشتهایی از چگونگی ترغیب خود به امر ازدواج توسط همرزمانش میگوید.
وی در نهمین شماره از یادداشتهای خود آورده است:
مادرِ همسرم برای اینکه از زیارت آمده بودیم میهمانیای تدارک دیده بود. در آن میهمانی بجز زیارت قبولیُ این حرفها، از زمانُ مکانِ برگزاری عقد هم صحبتها شد. هر دو خانواده موافق این بودند که زمان و محل عقد با نظر نهایی عروسُ داماد مشخص شود. می گفتند مراسم، مراسمِ شماست و خودتان محل عقد و روزش را انتخاب کنید. پیشنهاد من این بود که مراسم عقد در روز فرخندهای مثل سالروز به امامت رسیدن حضرت صاحب الامر والزمان (عجل الله) باشد. الحمدلله نهم ربیع الاول روز فرخندهای بودُ همه موافق این بودند که مراسم در آن روز برگزار شود.
قرار شد بعد از پایانِ ماه صفر برای رزرو سالن عقد و خریدهای متعارف اقدام کنیم. چون میهمانان حاضر در مراسم، خانوادههامان بودند راحت بودیمُ دغدغهای نداشتیم. معمولا در این مراسمات خانوادهها بعضی از کارها را برای دلخوشی خودشان انجام داده و برخی کارها را برای اینکه از قافله چشم و هم چشمی عقب نماند انجام می دهند. مثلا دوستی به من میگفت حتما کیک چند طبقه و شیرنیُ چند نوع میوه بگیر. اگرنگیری زشت استُ فامیلهایت حرف در میآورند. خب این نوع کارها برای آدم، دغدغه درست میکندُ استرس زاست. سعی میکردیم نه به دنبال تشریفات باشیمُ نه به دنبال بریزُ بپاش.
وقتی قرار شد برای خرید عقد برویم به همسرم گفتم حالا که قرار است عروسی نگیریم اجازه بدهید مخارج عقد را من به عهده بگیرم. ایشان و خانوادهشان نمیپذیرفتند و من با اصرار زیاد توانستم این کار را بکنم. با اینکه قبل از شروع خریدها به همسرم گفتم از خرید هیچ چیز دریغ نکند اما کاملا برعکس شده بودُ چند نکته برایم قابل توجه و عجیب بود.
اولا اینکه خانوادهها گفتند خودتان برای خرید بروید و برای چهار قلم جنس نیاز به لشکرکشی نیست. مثلا وقتی ما وارد بعضی فروشگاهها میشدیم، متوجه این موضوع میشدند که عروس و داماد هستیم. فروشندهها با تعجب میپرسیدند فقط دو نفر برای خرید آمدهاید؟ ماهم میگفتیم بله! با تعجبُ شگفتی میگفتند برای اولین بار است که میبینیم عروس و داماد به تنهایی برای خرید آمدهاند. معمولا خانوادهها همراه عروس و داماد می آیندُ دلخوری ایجاد میکنند. و مورد بعدی هم این بود که همسرم شاید یک چهارم لوازم های متعارف را خرید.
آخرِ سر از ایشان سوال کردم شما نیاز به کفشُ چادرُ لباس برای مراسم عقد نداری؟ گفت کفش خوب از قبل دارمُ چادر هم همینطور. برای یک مراسم خودمانی هم نیاز نیست بروم و لباس گران قیمتی تهیه کنم. گفتم خب چه میخواهی بپوشی؟ گفت یک مانتو سفید رنگ دیدهام به قیمت 30 هزار تومان. اگر زحمت نیست همان را برایم بخر! شاید باورش سخت باشد اما کل هزینه مراسم عقد ما اعم از سالن، عاقد، میوه، کیک، شیرینی، گل، لباس و حلقههای ازدواجمان کمتر از 2 میلیون تومان شد. مراسمی خداپسندانه و شاد. روزی که فراموش شدنی نبود.
بعد از آن قرار شد برویم برای من کت و شلوار بگیریم. همسرم کارت عابر بانکش را به من دادُ گفت زحمت حساب کردنش با شما. من هم گفتم از قبل لباسهای شیکُ مجلسی دارم. انصافا اگر بخواهم دوباره لباس بگیرم، می شود اسراف. به این ترتیب عدم اسراف در خریدها توسط همسرم روی من هم تاثیر گذاشته بود. چند روزی گذشتُ روز موعود فرا رسید. با همسرم توافق کرده بودیم که به جای استفاده از حلقه، انگشتر نگیندار سفارش بدهیمُ روی آن ذکر امام حسنی ام حک شده باشد.
قرار بود انگشترها را در شهر قم بسازندُ برایمان بفرستند. اما تا ظهر خبری از انگشترها نبود. استرس این را داشتم که نکند انگشترها به مراسم عقد نرسد. حدود ساعت 16 بود که همسرم تماس گرفتُ گفت پیک موتوری انگشترها را آورد اما علی الظاهر اشتباه شده. گفتم یعنی چه. گفت وقتی بسته را باز کردیم دیدم که بجای حلقههایمان انگشترهای دیگری داخل جعبه است. تماس گرفتمُ به انگشترسازمان گفتم که این اتفاق افتاده. گفت آقا رامین نگران نباشید. فکر کنم در ترمینال اشتباه شده. الآن تماس می گیرم تا برایتان بفرستند. خلاصه اینکه یک ساعت مانده به مراسم عقد، انگشترها به دستمان رسید. بعد از آن رفتیم به سمت تالار و همه چیز به لطف خدا خوب بود. جناب عاقد پرسید مهریه عروس خانم چه مقدار است که در دفترچه عقد بنویسم. گفتیم 14 سکه بهار آزادی، سه سفر کربلا، 8 سفر مشهد و 12 سفر قم جمکران. بالاتفاق همه خندهشان گرفته بود.
عاقد می گفت در این چند سال اخیر عقد با 14 سکه نخوانده بودم. مگر هنوز خانمها این تعداد سکه را قبول میکنند؟ القصه این موضوع برای ایشان عجیب به نظر می رسید. الحمدلله مراسم به خوبیُ خوشی برگزار شدُ کلی خوش گذشت. مراسمی که واقعا حس خوبی در آن جریان داشت.
ارسال نظر