پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محسن مهدیان- ماجرای پسرک خمینی شهری را باید به نحو دیگری مرور کرد. خبر به اندازه کافی احساسات و وجدان عمومی را جریحه دار کرده است. اما توقف در این نقطه خطای راهبردی است. قصه پرغصه این آشفته بازار منحصر در این پسربچه بی نوا نیست. همین چند سال پیش بود که با ماشین بیمارستان امام خمینی دو بیمار سوانح سوختگی را کنار جاده بهشت زهرا رها کردند. مساله برای مردم فراتر از این نمونه ها است.

داستان دنباله داری است. باید مساله را در نقطه بحرانی اش جستجو کرد. موضوع اینجاست که بیمارستان خمینی شهر اصفهان دولتی است. اتفاقا بیمارستان امام خمینی تهران نیز دولتی بود. مفهوم این حرف چیست؟ چه چیز باعث شده است عوارض خشن تجاری سازی درمان، زودتر از خصوصی سازی خودش را نشان دهد؟

سوداگری در بیمارستان ها و مراکز درمانی خصوصی قابل پیش بینی است. حتا سینه چاکان متعصب خصوصی سازی نیز با تجاری سازی درمان مخالفند. 

"کشورهای ویترین دار کپیتال" نیز درمان را در مسیر پولی شدن قرار نداده اند. "افسانه بازار آزاد" با همه هذیان گویی هایش می داند که تشنج عصبی بازار کمترین جنایتش! آدم کشی است. 

دنیای امروز، دنیای توسعه انسانی است و غرب می داند که حتا با نگاه مادیگرایانه نیز باید دغدغه انسان- ونه حتا انسانیت- داشته باشد. 

اما در کشور ما نه تنها مسیر تجاری سازی درمان با سرعت در حال طی شدن است بلکه همین پروژه شتابزده نیز بشکل کاریکاتورگونه ای در حال اجرا است. مساله نگران کننده اینجاست که نحوه این تجاری سازی باعث شده است که سیطره سرمایه با سرعت بیشتری و حتا پیش از اجرای خصوصی سازی آثار غیر انسانی خود را نشان دهد. 

دوگانه دولتی- خصوصی در بخش درمان، باعث رقابت ناسالم و سیری ناپذیر درآمد میان پزشکان بخش دولتی و خصوصی شده است و همین مساله عامل شکل گیری "فساد پیش از خصوصی سازی"، در بخش دولتی درمان است. 

اما نگرانی بالاتر شکل گیری نسل جدید پزشکانی است که در این رقابت عصیانگر تربیت می شوند. 

کسانی که بر طبل تجاری سازی و خصوصی سازی درمان می کوبند متوجه نیستند که به دهها دلیل روشن که مهمترینش عدم تقارن اطلاعاتی است، تقاضای درمان در نظام بازار در جای اصلی خود قرار ندارد و عرضه کننده هم در این بازار به صورت یک انحصارگر عمل می کند. در چنین شرایطی بطور طبیعی سودای سودآوری، با "سفیدپوش بازار درمان" همان می کند که با "کت و شلوار پوش تاجار" می کند و با "اسپرت پوش دلال چهارراه استانبول" می کند. چنین عطش سوداگرانه ای است که سرنوشت "سوگندنامه بقراط" را به "قسم جدپدری دلال چهارراه استانبول" پیوند می زند.