در حالی که دولت و پارلمان لبنان در حال بررسی پیشنهاد ۱۳ ماده‌ای آمریکا برای برقراری آتش‌بسی ۶۰ روزه‌ است، رژیم اشغالگر حملات خود را علیه لبنان و ضاحیه بیروت افزایش داده است. این چهره دقیق دیپلماسی غربی است. در دیپلماسی غربی، مولفه‌های دیپلماتیک همچون مذاکره و آتش‌بس جایگزین جنگ نیستند؛ بلکه از نتایج آن هستند. هنگامی که در میدان فشار کافی اعمال شد، دیپلماسی وارد می‌شود و شرایطی را که به نفع طرف غربی باشد تثبیت می‌کند و در همین حالت هم، میدان، فشار خود را بیشتر می‌سازد تا احتمال پذیرش پیشنهادات زورگویانه طرف غربی از سمت طرف مورد ستم بیشتر شود. در این حالت میدان می‌کارد و دیپلماسی برداشت می‌کند. حملات اسرائیل و پیشنهادات ظاهرا صلح‌جویانه ایالات متحده از لحاظ شکل و صورت با یکدیگر متفاوتند اما ماهیتا مکمل یکدیگرند. 

 

حزب‌الله لبنان با آغاز نسل‌کشی توسط رژیم صهیونیستی در نوار غزه به وظیفه اسلامی، انسانی و ملی خود عمل کرد و از شمال با رژیم اشغالگر وارد جنگ شد. بدیهی است این جنگ را همان اتفاقی تمام می‌کند که آن را آغاز کرد. چیزی در غزه عوض شد و این جنگ آغاز شد، اکنون هم پایان نسل‌کشی در غزه است که می‌تواند سایه جنگ را از شمال اراضی اشغالی کم کند. رژیم اشغالگر که از تشدید حملات حزب‌الله پس از شهادت سیدحسن نصرالله به ستوه آمده است، سعی دارد با افزایش حجم آتش در جنوب لبنان و ضاحیه بیروت، دولت لبنان را تحریک به پذیرش آتش‌بس و در حقیقت تحدید حزب‌الله گرداند. افزایش تهدیدها از سوی تهران و همراهی سوریه با مقاومت نیز ضرورت آتش‌بس در لبنان را برای رژیم افزایش داده است. آنچه رژیم به آن امید دارد، منفعت‌طلبی دولت‌های منطقه و تن دادن آنان به سازش است. این در حالی است که طوفان‌الأقصی با تحقق رؤیای گروه‌های مقاومت مبنی بر آغاز درگیری نهایی با غاصبان قدس، نقطه پایان سازش منطقه غرب آسیا با این جرثومه بود. افکار عمومی منطقه و گروه‌های مقاومت در مقابل نسل‌کشی بی‌رحمانه در غزه ساکت نخواهند نشست و در این مسیر دولت‌ها همراهند و چاره‌ای جز همراهی ندارند. تنها اتفاقی که رژیم صهیونی را از باتلاق کنونی موقتا نجات خواهد داد، پایان حملات به غزه مظلوم و پذیرش شکست در این خطه مقاوم است.