الناز شاکردوست صمیمیترین دوستم است
بهنوش بختیاری از جمله بازیگرانی است که با کارهای طنز در میان مخاطبان شناخته شده است و جایگاه خودش را در این عرصه ثابت کرده است. حال او بر سر یک کار سینمایی کاملا جدی است؛ یک کار درام به نام «گاهی تلخ گاهی شیرین» .
به گزارش پارس ، به نقل از« زندگی ایده آل» در مصاحبه ای به زندگی خصوصی بختیاری سرک کشیده است و تلاش کرده تا بیشتر از آخرین کارهایی که انجام داده است با خبر شود. اهم این صحبت ها را در ادامه می خوانید:
آخرین فیلم و تئاتر که دیدی
شاید گفتنش خنده دار باشد اما چند شب پیش یک فیلم جدید از آرنولد دیدم! به نظرم فیلم اکشن، تارانتینوی و خیلی باحال بود. من هم دوست داشتم ببینم آقای آرنولد بعد از این همه سال که کار نکرده چه چیزی ساخته سات. دیدم یک اکشن خیلی بامزه ساخته! خیلی اکشن جالبی است. از فیلم های ایرانی هم « انتهای خیابان هشتم» از « علیرضا امینی» را دیدم.
در عرصه تئاتر هم آخرین کاری که دیدم « ویتسک» بود. بی نظیر بود. جزو دیدنی ترین کارهایی بود که در این مدت دیده ام.
آخرین خریدی که کردی
مانتویی برای کارم در نظر گرفته بودند که به نظرم آمد اگر خودم یک چیزی به سلیقه خودم بگیرم بهتر است؛ حداقل سایز و اندازه ام را می دانم. ترجیحا باید رنگش تیره بود برای همین هم خودم رفتم چیزی خریدم که حداقل به تنم بنشیند. برای همین رفتم و مانتو خریدم.
آخرین کتابی که خواندی
« زندگی نامه تائید نشده» را خواندم. هم امسش و هم خود کتاب یک مقدار عجیب و غریب هستند. یعنی وقتی کتاب را خواندم زیاد نفهمیدم (می خندد) از این طرح های جدید نویسندگی است.
اما آخرین کتاب خوبی که خواندم مجموعه داستان های کوتاه ایرانی، یکسری داستان از ابراهیم نادری، گلی ترقی، صادق هدایت، ابراهیم فصیح و آل احمد بود که همه در ۲ جلد گرد هم آمده بودند. چند وقت بود که داستان کوتاه نخوانده بودم. این کتاب را دوست داشتم و خیلی بهم چسبید. « مترجم دردها» را هم خواندم. خیلی کتاب قشنگ و بچسبی بود. موضوعش هم زنانه است و خیلی دوستش داشتم.
آخرین سفری که رفتی
زیاد به سفرهای کوتاه یک روزه می روم. فکر می کنم آخرین سفری که رفتم رامسر بود. اما ماندگارترین خاطره، سفر « رالی» بود. چون با دوستان خوبمان این طرف و آن طرف رفتیم. یک سفر هم به یاسوج رفته بودم که خیلی طبیعت زیبایی داشت و خیلی دوستش داشتم.
آخرین باری که از ته دل خندیدی
شاید خیلی وقت پیش بود. چند هفته پیش در یک دور همی دوستانه کمی گفتیم و خندیدیم و خوش گذشت و ولی خندیدن هر روز هست. من خودم آدم خنده رو و شادی هستم. هر جا هم که می روم دوست دارم بخندم و شاد باشم و به محیط هم شادی بدهم ولی فضای فیلمی که الان دارم بازی می کنم آنقدر غمگین است که مرتب موسیقی غمناک گوش می کنم تا وارد حیطه شاید نشوم. دلم می خواهد که فعلا از شادی فاصله بگیرم چون موقع بازی در آدم نمود پیدا می کند. نمی خواهم برای این فیلم شاد باشم.
آخرین باری که یک دوست صمیمی را دیدی
تقریبا یک ماه پیش بود. البته من دوستان صمیمی خیلی زیاد دارم؛ رفیق بازم دیگر! همه می دانند که من خیلی دوستانم را دوست دارم. برایشان جان می دهم و هر کاری هم از دستم بربیاید برایشان انجام می دهم. آنها هم همین جوری هستند. قبلا یک دوست بد داشتم ولی الان همه آنها خوب هستند.
در سینما هم الناز شاکردوست صمیمی ترین دوستم است. خیلی سال است که ما با هم دوست هستیم. خیلی صمیمی و بی کلک! خیلی هم همدیگر را دوست داریم. خدا را شکر برای هم فیلم بازی نمی کنیم، حسودی نمی کنیم و با هم مهربان هستیم. اما خیلی وقت است که او را هم ندیده ام. هم او سر کار بوده هم من. وقتی سر کار هستیم نمی شود دیگر. مگر اینکه برویم سر لوکیشن همدیگر را ببینیم. شب هم که می آییم دیگر نای حرف زدن نداریم و باید بخوابیم.
ارسال نظر