به گزارش پارس به نقل از فارس، صابر امامی شاعر معاصر ایرانی و استاد دانشگاه است. وی در سال های پس از انقلاب اسلامی راهی حوزه علمیه قم می شود و از حضور اساتیدی مانند نادر ابراهیمی در حوزه شعر و ادبی بهره می برد البته این همراهی با نادر ابراهیمی به دوران تحصیل محدود نمی ماند و تا پایان روزهایی که خالق یک « عاشقانه آرام« در خاک آرام گیرد باقی می ماند.

با صابر امامی که در کسوت شاگردی با ابراهیمی آشنا می شود به صحبت نشستیم که در ادامه می آید.

آقای امامی در ابتدا درباره آشنایتان با نادر ابراهیمی بگویید.

آشنایی من با استاد نادر ابراهیمی به سال های ابتدایی انقلاب باز می گردد. بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها با توجه به علاقه ای که به حوزه دین و مسائل مذهبی داشتم به حوزه علمیه قم رفتم. در این حوزه علمیه تحت تأثیر دستاوردهای انقلاب برای اولین بار « هنر» مطرح شد. در حوزه علمیه یک بخش فرهنگی - هنری در دفتر تبلیغات اسلامی شکل گرفت که به گونه ای جدی می خواست به هنر، نقاشی، سینما و تئاتر بپردازد. هم آن ها ما را جدی گرفتند و هم ما آنها را جدی گرفتیم و دوره ای معادل لیسانس هنر در نظر گرفته شد. در اینجا با نادر ابراهیمی به عنوان یکی از اساتید فیلمنامه نویسی آشنا شدم.

* نادر ابراهیمی از نظر دلسوزی در بیان و ایجاد رابطه، فردی برجسته و بی نظیری بود

این دوستی شما در حد استاد و دانشجویی باقی نماند و پس از فراغت از تحصیل هم ادامه پیدا کرد؟

آقای ابراهیمی برای همه گروه به عنوان یک انسان دلسوز و یک فرد پر از معلومات و هنرمندی که از نویسندگان و سینماگران با سابقه بود، تدریس می کرد. در این کلاس ها افراد بزرگی مانند مسعود کیمیایی، احمد ضابطی جهرمی، محمدعلی سپانلو، صفدر تقی زاده و غیره تدریس می کردند که در میان آنها ابراهیمی از نظر دلسوزی در بیان و ایجاد رابطه، فردی برجسته و بی نظیری بود.

از این جریان با هم صمیمانه دوست شدیم. بعد از مدتی من چند قصه نوشته بودم و بدون نام به ایشان دادم. وی مجذوب این قصه ها شد و در کلاس آن ها را خواند و نقد و بررسی کرد. بعد از اینکه فهمید این قصه ها را من نوشتم توجه خاصی به من کرد. من همچنین در جلسات ادبی که در خانه ایشان تشکیل می شد سعی می کردم حضور داشته باشم و این رابطه از دانشجویی و استادی فراتر رفت و به رابطه پدر و فرزندی تبدیل شد، وی من را در فضایی هنری ارشاد می کرد.

آثار نادر ابراهیمی در نثر و نظم شما تا چه حد اثرگذار بود؟ از کتاب های وی تا چه حد متأثر شدید؟

یکی از ویژگی های تحصیل در حوزه علمیه افزایش قدرت نقد ذهن است و یک طلبه به هیچ حرفی به عنوان وحی نگاه نمی کند. ما با همین ویژگی به آثار نادر ابراهیمی در کلاس می پرداختیم. خودش می گفت: بزرگترین دشمنان و نقادان من می توانید شما باشید و با این زیرکی هایی که دارید آثار من را نقد کنید. البته خودش هم این روحیه را داشت و گاه نقدهایی که در زمان پیش از انقلاب اسلامی نوشته بود را برای ما می خواند که آنها هم این چنین بودند. وی با توجه به دقت و تیزبینی خاصی که داشت وقتی این ویژگی را در ما می دید خوشحال می شد و ما را به این روش تربیت می کرد، ابراهیمی هیچگاه نمی گذاشت به آثارش با شیفتگی نگاه کنیم. کتاب های نادر ابراهیمی به نظر من در ادبیات معاصر بی نظیر هستند. وی در جلسات نقد و بررسی در کلاس بخش هایی از کتاب « آتش بدون دود» یا « بر جاده های آبی سرخ» که بعدها چاپ شد را می خواند. این کتاب درباره سرداری در دوره صفویه بود که قشم را از اشغال پرتغالی ها آزاد می کند.

اولین کتابی که شما از نادر ابراهیمی خواندید کدام کتاب بود؟

نامش را یادم نیست ولی اولین کتابی که خواندم شامل چند داستان کوتاه بود و بعد از آن « آتش بدون دود» را که پیش از انقلاب چاپ شده بود، خواندم. البته در آن مقطع این کتاب کامل نشده بود.

* شش ساعت صبحت به صورت یکسره!

نحوه رفتار وی در کلاس ها چگونه بود؟ بجز شما رابطه ای که میان دانشجویان و استاد نادر ابراهیمی برقرار می شد به چه شکلی بود؟

بدون چاپلوسی می گویم که در طول دوران دانشجویی ام در حوزه علمیه، در دانشگاه و همچنین تحصیل در سینما کسی را همانند ایشان ندیدم که به درس و کلاس مسلط باشد. نادر ابراهیمی احاطه گستره شاملی را در بر می گرفت. بطور نمونه ساعت ۸: ۳۰ وارد کلاس می شد و تا ساعت ۱۴ مداوم صحبت می کرد و ما ۱۵ - ۱۴ نفری که سر کلاس می نشستیم همه این مدت برایمان حدود نیم ساعت می گذشت. نادر ابراهیمی همه وجودش را به کار می گرفت صدا، تن صدا، حرکت دست ها به صورت دراماتیک و نمایشی بود و از زبان بدنش استفاده می کرد تا با ما ارتباط برقرار کند.

آقای امامی خود شما در دانشگاه تدریس می کنید، چقدر سعی می کنید از نحوه کلاس داری و ارتباط نادر ابراهیمی با دانشجویان بهره ببرید؟ خود شما هم سعی می کنید از زبان بدن برای جذب دانشجویان استفاده کنید؟

گاهی اوقات سر کلاس یاد نادر ابراهیمی و یاد نحوه کلاس داری وی می افتم و سعی می کنم مثل او باشم اما این سعی کردن مثل سعی کردن زاغی است که می خواهد راه رفتن کبک را تقلید کند و حتی راه رفتن خودش را هم فراموش می کند.

*ویژگی منحصر به فرد آثار ابراهیمی فرهیختگی و پاک و سالم بودن زبان است

از ویژگی های آثار نادر ابراهیمی هم بگویید، به نظر شما ویژگی بارز در آثار وی چیست؟

یکی از ویژگی های اساسی و منحصر به فرد نادر ابراهیمی که در کارهایشان وجود دارد و در دیگران نیست فرهیختگی و پاک و سالم بودن زبان است. نادر ابراهیمی به زبان دستوری و رسمی و دانشگاهی ارزش می داد و زبان خود را فدای زبان کوچه بازاری و جملات غیر فرهیخته نمی کرد.

شما خودتان در عرصه ادبیات دستی بر آتش دارید، از ویژگی های نثر نادر ابراهیمی توضیحات بیشتری می دهید؟

نثر وی فرهیخته و سالم است. محمدرضا سرشار یکی از منتقدین معاصر، کتاب « بوف کور» صادق هدایت را از منظر دستور زبانی مورد بررسی قرار داده و صدها غلط از میان آن پیدا کرده است، این نشان دهنده اینست که هدایت به محتوا می نگریسته و توجهی به فرم نداشته است اما نادر ابراهیمی فرم و محتوا را در کنار هم قرار داده است.

نادر ابراهیمی چون شعر دوست داشت و البته کتابی هم با نام « در حد توانستن» دارد نثری نزدیک به وزن و آهنگ دارد و در این مسئله توفیق هم رسیده است. حتی اسم کتاب « بار دیگر شهری که دوست می داشتم» بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن هم بر همین شیوه وزن و آهنگ نزدیک شده است. این موضوع در متن کتاب هم وجود دارد.

*زمانی از عشق نوشت که عشق گناه محسوب می شد

کتاب « یک عاشقانه آرام» در میان مردم بیشتر شناخته شده است، نظرتان درباره این کتاب را بیان می کنید؟

زمانی که عشق گناه محسوب می شد و باعث می شد تا مغضوب واقع شوی با پسوند « آرام» کتابی عاشقانه نوشت و سعی کرد از این دایره ممنوعیت و گرفتاری به تنگ فکری ها راحت شود که خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت.

شاید بتوان گفت که این کتاب یک عاشقانه آرام نام گرفته است اما آرام نیست و عشق را با جوش و خروش بالا بیان می کند؟

عشق نمی تواند آرام باشد. در فضایی که نمی شد از عشق سخن گفت و مورد تفتیش واقع می شدیم سعی کرد بگوید عشق هیچ گناهی ندارد و بگوید پاک و معصوم است و فقط بستگی دارد که به آن چگونه نگاه کنیم. نادر ابراهیمی سعی کرد « آرام» را سپری برای توجیه کتاب قرار دهد اما در بطن اثر آرامشی دیده نمی شود.

* عکس هایم با نادر ابراهیمی در یک لحظه سوخت!

پس از اینکه درس شما در حوزه علمیه قم به پایان رسید چگونه ارتباط خود را با نادر ابراهیمی حفظ کردید؟

دوستی من از حوزه علمیه قم شروع شد و تا پایان لحظات زندگی اش ادامه داشت و همیشه دوست داشتم ایشان را ببینم. هفته قبل از فوت وی با همسرم و دو دخترم به خانه ایشان رفتم و یک حلقه فیلم با هم عکس گرفتیم تا اینکه به شوخی به من گفت: دکان خودت را جمع کن. سخت ترین خاطره من در ایام زندگی ام هم اینست که بعد از این دیدار به شهرکرد رفتم و فیلم عکاسی در دوربینم گیر کرد و برای اینکه عکس ها نور نبیند دوربین را به عکاسی بردم، مغازه دار در یک لحظه فیلم را از دوربین در آورد و همه عکس های من را سوزاند. عکس های نازنینی که داشتم و همه سوختند…

از فوت نادر ابراهیمی چگونه خبردار شدید؟

من روزی داشتم از سر خیابان کارگر رد می شدم که لحظه ای دلم هوای وی را کرد و می خواستم به خانه اش بروم اما از آنجا که بیمار بود مراعات کردم و نرفتم بعد فهمیدم که همان لحظه ای که دلم بی تابش شده بود فوت کرده است.

شما در بخشی از صحبت های خود به جلسات هفتگی که در خانه نادر ابراهیمی برگزار می شد اشاره کرده اید، درباره این محفل ها بیشتر بگویید؟

پنج شنبه ها یا شاید هم سه شنبه ها بود که وقت آزادی را برای دوستانش و اطرافیانش گذاشته بود. فردی مثل من که از شاگردانش بودم تا افراد بزرگی مانند احمد رضا احمدی که از هم دوره ای های وی بودند در این محفل حضور می یافتند. دیداری عمومی بود و در به روی همه باز بود. در این جلسات هر کسی شعر یا داستانی داشت می خواند و اگر سؤالی هم داشت مطرح می کرد. با دوستان گپ می زدند و صحبت می کردند و من هم گوش می کردم.

* تغییرات نادر ابراهیمی برای نان به نرخ روز خوردن نبود

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جهت گیری های نادر ابراهیمی در آثارش تغییر می کند و حتی به عنوان دگردیسی از این تغییرات یاد می شود.

تغییر لازمه هر انسانی است و انسان نباید ایستا بماند. اگر تغییر می کند معلوم می شود که با محیط در ارتباط است و از محیط اثر می گیرد. یکی از بحث هایی که نادر ابراهیمی همیشه مطرح می کرد همین موضوع تغییر بود. کلاس های ابراهیمی فقط تکنیک نبود و شامل بحث های فلسفی، ادبی، اخلاقی و غیره می شد.

نادر ابراهیمی در همه ابعاد مطالعات خوبی داشت و همیشه مثالی می زد که فردی با پیراهن رکابی و شلوارک در پارک می دوید در آنجا دید که همه یک جوری به او نگاه می کنند فردا پیراهن رکابی اش را به پیراهنی آستین کوتاه تغییر داد و شلوارکش را تبدیل به شلوار گرمکن تبدیل کرد. این یعنی تغییر و تغییر طبیعی است. فضای بعد از انقلاب برای هر انسانی تغییراتی ایجاد می کند و ایشان هم خیلی تغییر کرد. معتقدم تغییرات نادر ابراهیمی برای نان به نرخ روز خوردن نبود فردی ملی بود و در این جلسات می دیدم کم کم تبدیل به فردی مذهبی البته نه به معنای متشرع می شد.

خاطره ای از نادر ابراهیمی در پایان تعریف می کنید؟

همه ایامی که با نادر ابراهیمی گذشت خاطره بود و لحظات غیر قابل بازگشت. به طور نمونه جریانی اتفاق افتاده بود و ما می خواستیم کلاس ها تعطیل نشود و نادر ابراهیمی می خواست به ویلایش در کلاردشت سفر کند. تصمیم گرفتیم که همه با هم برویم. یکی از دوستان ما به نام نادری از جبهه تعریف می کرد و می گفت که توپی شلیک شد و داشت از این توپ توضیح می داد ما همه سراسر دلهره بودیم و گوش می کردیم که ببینیم چه اتفاقی افتاد است، در پایان گفت من به توپ رسیدم و شوت زدم و فهمیدیم همه این روندی که تعریف کرده از فوتبال بوده است.

یک روز هم داشتیم با هم از قم به تهران باز می گشتیم من در راه با وی صحبت می کردم نادر ابراهیمی به شوخی به من گفت وقت من را گرفتی اتوبوس بهترین جایی است که من می توانستم به خودم و آثارم فرو روم اما تو نمی گذاری.