به گزارش پارس به نقل از فارس، ابوالفضل جلیلی فیلسازی است که تجربه حضور در مجامع جهانی را دارد و در نشست نسبت سینمای ایران با جشنواره های خارجی نظرات خود را در این باره بیان کرد. این نشست که با حضور وی، پوران درخشنده و محمد تقی فهیم برگزار شد به صورت مجزا و در سه بخش منتشر می شود.

خبرگزاری فارس در این نشست ها سعی دارد با تمام گرایش های موجود صحبت کند تا بتواند در آخر جمع بندی را درباره این مسئله مهم ارائه کند.

متن زیر مصاحبه ابوالفضل جلیلی در این باره است که البته به موارد دیگری نیز پرداخته و بصورت پاراگراف های مجزا ارائه می گردد:

* اوایل انقلاب فیلمسازی به ظاهر انقلابی به من گفت صحبت تو از انقلاب و جمهوری اسلامی دروغ و تزویر است

-من بهترین مصاحبه هایم را خودم با خودم انجام می دهم زیرا نه سانسور هست نه میکروفون نه چیز دیگر. تنها منم و خدا.

-مسئولین مملکت ما در تمام این سالها دنبال آدمهایی شبیه به کبریت بی خطر گشتند و کسانی را حمایت کردند که سر و صدایی نداشتند و حرف صریحی نزدند، درحالی که اگر فردی واقعا خود را انقلابی می داند باید خطر کند و در دل حادثه حضور یابد.

-در اوایل انقلاب فیلمسازی به ظاهر انقلابی بهم گفته بود من که می دانم تو انقلابی نیستی و از انقلاب و جمهوری اسلامی دم زدنت همه اش دروغ و ادا و تزویر است. بهش گفتم صبر کن در آینده همه چیز مشخص می شود. الان آن آقا در آنور دنیا کراوات زده و در آغوش ضد انقلاب هزار رنگ عوض کرده ولی ما هنوز همان لات و لوت قدیم هستیم!

*این تصور که جشنواره های خارجی به طور کامل سیاسی و کثیف اند غلط است

-خبرنگاران از من سوال می پرسند که آیا حضور در فستیوال های بین المللی باید برای سینمای ایران مهم باشد یا خیر؟ جای تاسف دارد که همچنان داریم راجع به این چیزها حرف میزنیم. ما که مدعی هستیم روزی تمام دنیا را فتح خواهیم کرد و مدیریت جهان را به دست خواهیم آورد چرا باید سر چنین مسئله کوچکی گیر داشته باشیم؟ مشکل از جایی شروع می شود که دوستان با اصرار میخواهند ثابت کنند جشنواره های خارجی به طور کامل سیاسی و کثیف اند.

-من چند دهه است که در بسیاری از فستیوال های بین المللی شرکت میکنم و حضور مستمر دارم، چه در بخش مسابقه چه خارج از مسابقه، چه به عنوان فیلمساز چه به عنوان داور. تمام فیلمهای بنده که در جشنواره های خارجی نمایش داده شد با بودجه تهیه کننده خارجی و بین المللی بوده و این طور نبود که از دولت خودمان پول بگیرم و بیست روز مانده به شروع فلان جشنواره وسایلم را جمع کنم و برم آنجا و هر عشق و حالی که دلم می خواهد انجام بدهم. شب ها خدا را از یاد ببرم و غرق گناه و نفسانیات شوم. انتهای جشنواره هم چمدانم را ببندم بیایم ایران و تا به فرودگاه رسیدیم دوباره آن شخصیت دوم ام را نشان بدهم که بعله! این پدر سوخته های خارجی همه شان سیاسی و مزدور استکبارند و علیه ایران و نظام و انقلاب فعالیت می کنند و… در صورتی که کسی در دنیای امروز به دنبال این نیست.

*مدیران مان تا می روند" کن" خودشان را گم میکنند/خارج ایران غیر از صحبت های اسلامی و مذهبی هیچ صحبت دیگری نکردم

-وقتی هواپیمایی از خاک ایران بلند می شود و من از ایران خارج می شوم، بیش از همیشه، به یک آدم صد در صد مذهبی تبدیل می شوم. اگر بروید نوار صحبت هایم در خارج از کشور را پیدا کنید می بینید من غیر از صحبت های اسلامی و مذهبی هیچ صحبت دیگری نکردم. برعکس، مدیران مان تا از وطن خارج می شوند همه چیز یادشان می روند. تا می روند" کن" خودشان را گم میکنند و همه چیز یادشان میرود و با هرچه ضد انقلاب و منافق مهربان می شود و قیافه روشنفکری می گیرد.

*وقتی از شمقدری حلالیت خواستم

-رهبر من علامه طباطبایی است و من حکمت و سلوک و معرفت را از ایشان می آموزم. طبق آموزه های ایشان اگر پشت سر کسی حرفی زدی باید بروی همان حرف را جلو روی خود آن فرد هم بزنی و از توهین و تمسخر آدمها دوری کنی. اگر هم چنین کاری انجام دادی باید بروی از آن فرد حلالیت بطلبی. چند سال قبل، از شمقدری وقت ملاقات گرفتم و رفتم دفترش بهش گفتم من در همه جا از تو بد میگویم و چند روز پیش در مصاحبه زنده رادیویی، طبق معمول داشتم ازت بد میگفتم که آقای دیگری هم که مهمان برنامه بود شروع کرد از تو بد گفتن و من به قول معروف شیر شدم و هوای نفس بر من غلبه کرد و زیادی شما را کوبیدم. حالا آمدم ازتان عذرخواهی کنم و پوزش بطلبم. شمقدری در جوابم گفت خوب حالا از این به بعد میخواهی در موردم چطور حرف بزنی؟ گفتم از این به بعد هم علیه ات حرف میزنم چون اعتقاد دارم تو آمدی که سینما را نابود کنی، و نابود هم کردی!

*دو باری که در زندگی گریه کردم

-من دو بار در زندگی گریه کرده ام که هر دو بار آقای بهشتی مسئولش بود! اما همیشه از بهشتی تعریف کردم زیرا به سینمای ایران خدمت کرد و دست سینماگران را گرفت. درست است مدیریت ایشان برای من هیچ خوب نبود اما برای بدنه ی سینما مفید بود و تاثیرگذار. بهشتی فردی باهوش و مدیری قدرتمند بود که دغدغه فرهنگ و هنر داشت. من ایشان را عصاره انقلاب اسلامی می دانم. دو جمله از ایشان یاد گرفتم که به خاطر همان دو جمله تا همیشه مدیونش خواهم بود. اولی اینکه آن سالهایی که آقاب بهشتی ۶ فیلم من را توقیف کرده بود، پا شدم رفتم پیش اش و بهش گفتم من به عنوان یک « مسلمان» باید چه کنم که فیلم هایم مانند اشعار حافظ تاثیر گذار و ماندگار شود؟ در جوابم گفت گفت خود حافظ میگوید: " سخن از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. " گفتم دمت گرم! خداحافظی کردم و از دفترش آمدم بیرون! . . دومین چیزی که ازش یاد گرفتم این بود که یک بار به ایشان گفتم من در فیلمسازی به بن بست رسیدم، زیرا همیشه می خواستم « خدا» را در فریم فیلم هایم بگنجانم اما دیدم « خدا» آنقدر بزرگ است که در فریم فیلم نمی گنجد. ایشان در جوابم گفت چرا اینطور فکر نمی کنی که « خدا» آنقدر بزرگ و لایتنهایی است که در فریم فیلم هم می گنجد؟ این حرف بدجور دلم را لرزاند. به خاطر این ۲ نکته همه لطمه هایی که بهم زد را فراموش می کنم و همه جا به نیکی از ایشان یاد میکنم.

*وقتی جهان امروز یک جهان کاملا سیاسی است طبعا جشنواره ها هم از دایره این موضوع خارج نیستند

-از من می پرسید آیا جشنواره های خارجی سیاسی هستند یا خیر؟ خوب وقتی جهان امروز یک جهان کاملا سیاسی است شما نمیتوانی هیچ چیز را از سیاست جدا کنی. جشنواره ها هم از دایره این موضوع خارج نیستند. ولی بحث این است که در چنین شرایطی ما تکلیف مان چیست و باید چه موضعی بگیریم؟ به شخصه معتقدم که آدمهای سالم و شریف دنیا، هیچ کدامشان به فکر خراب کردن کشور و فرهنگ ما نیستند و در دنیای امروز هیچ کسی بر علیه هیچ کسی نیست. همه به فکر دوستی و منافع بشری هستند. ما هر ضربه ای که طی این سالها خوردیم از خودمان خوردیم نه بیگانه. مشکل ما مسئولین خودمان هستند که نه سواد دارند و نه ایمان حقیقی به اسلام.

*ماجرای سخنرانی درباره حجاب در ژاپن

-یک بار در توکیو از بنده راجع به « حجاب» سوال پرسیدند و همه دوربین ها و میکروفون ها به سمت من بود که چه می گویم. در دلم گفتم خدایا، من آدم با سوادی نیستم و دانش ام محدود است کمکم کن و چیزی بر زبانم جاری ساز که حق مطلب را در مورد « حجاب» ادا کنم. بعد شروع کردم به حرف زدن و خدا شاهد است سخنرانی ای کردم که بسیاری از حاظرین گفتند عجب مغزی داری شما! شما فیلسوفی؟ ! گفتم نه بابا من خودم نفهمیدم چه گفتم، هرچه بود از کرامت خدا بود. بعد از آن برنامه آقای منوچهر متکی که آن زمان در بخش بین الملل فعال بود آمد ازم تشکر کرد و گفت که شما باعث سرافرازی ما شدید و ازتان ممنونیم…

-ما باید در سراسر دنیا از اسلام بگوییم و از معرفت و عرفان و شرعیات دم بزنیم و به رسالتی که داریم عمل کنیم. به جهانیان بگوییم چرا در ایران افراد قاتل و جانی را اعدام می کنند. ما باید برویم دفاع کنیم اما مسئولین کِی چنین کاری کردند؟ لطمه ای که در تمام این سالها مردم و هنرمندان ما از مسئولین داخلی ما خوردند از هیچ مسئول و رسانه بیگانه نخوردند.

*تنها در صورتیکه حرفی برای گفتن نداشته باشیم نباید به جشنواره خارجی برویم

-چرا باید جشنواره ای را تحریم کنیم؟ مگر ما نماینده خدا روی زمین نیستیم؟ مگر « اسلام» کاملترین و مقدس ترین نیست؟ من در فرانسه از حضرت رسول (ص) و کرامات ایشان صحبت کردم و همه لذت بردند و دستم را به محبت فشردند. آنها مشتاق شنیدن حرفهای مومنانه هستند. من فقط در یک صورت می گویم که نباید به جشنواره خارجی برویم آن هم زمانی که حرفی برای زدن نداشته باشیم.

-بنده معتقدم جشنواره های خارجی سیاسی نیستند. حالا شاید سیستم سیاسی آمریکا بعضی مواقع در اسکار اعمال نفوذ سیاسی بکند و به نفع کشورشان تصمیم های غیر هنری بگیرند، اما این را نمی شود به تمام جشنواره های دنیا تعمیم داد.

* جشنواره های آنطرف اگر هم سیاسی باشند، داورانشان حرف آدم را گوش می دهند

- ۱۵ سال قبل در جشنواره ای بودم که بزرگان سینمای دنیا داورش بودند و کوچیکترین عضو داوران آن جشنواره من بودم. اثری در آن جشنواره حضور داشت به اسم دهکده در آتش که بر علیه مسلمانان بود. از نظر تکنیکی بسیار قوی بود و یکی از سرمایه گذارهایش خود کشور یونان بود که فستیوال در همان کشور برگزار می شد. مترجم من نازی بیگلری بود که گوینده رادیو آمریکا است. شب ِ روزی که قرار بود جایزه بهترین فیلم را انتخاب کنیم به ما گفتند ساعت ۸ صبح بیایید هتل برای رای دادن. من مثل همیشه دیر رسیدم و تا به هتل نزدیک شدم دیدم نازی بیگلری مقابل هتل ایستاده و با استرس و نگرانی دوید طرفم و گفت و آقای جلیلی! باید بزنی دهن اینها را صاف کنی! اینها میخواهند همان فیلمی که بر علیه مسلمان ها است را اول کنند. گفتم نازلی تو که ضد جمهوری اسلامی بودی! ؟ گفت این دیگر قضیه اش فرق میکند حالا پای اسلام و مسلمان ها به میان آمده، اینجا دیگر مسئله سیاست نیست، اگر بر علیه این فیلم موضع نگیری همه جا حیثیت ات را می برم! . . رفتم داخل هتل و ۷ داور نشسته بودند که ۶ نفرشان امضاء کرده بودند همان اثر جایزه اول را بگیرد. مانده بود رای منی که از همه شان کوچکتر و گمنام تر بودم. اصلا رقمی نبودم بینشان. دوباره آنجا گفتم خدایا، چیزی که باید بگویم بر زبانم جاری ساز. شروع کردم به حرف زدن و ۷ ساعت طول کشید و ۷ ساعت با هم حرف زدیم تا در انتها به این اثر هیچ جایزه ای ندادند. . می بینید؟ جشنواره های آنها آنطور که شما فکر می کنید زیاد هم سیاسی نیستند. وقتی خدا بر زبان من جاری کرد که از دینم دفاع کنم، همه داوران با من همراه شدند و آن اثر را تحریم کردند. جشنواره های آنور اگر هم بر فرض مثال به طور کامل سیاسی باشند، با این حال داورانشان حرف آدم رو گوش می دهند و اگر بفهمند نظرشان اشتباه بوده متقاعد میشوند.

*جمله ای از آیت الله طالقانی که مرا متحول کرد

-شما اگر حرفی داری باید با زبان درست و پاکیزه بیان کنی. در اوایل انقلاب در نماز جمعه ای شرکت کرده بودم که پیش نمازش آقای طالقانی بود. آن زمان من خیلی متعصب بودم و فکر می کردم اگر نتوانم با حرف هایم کسی را متقاعد کنم باید هرچه از دهانم در میاید به طرف بگویم و فحش به سر و رویش بکشم. آقای طالقانی در آن روز چیز مهمی به من یاد داد. ایشان پشت تریبون نماز جمعه گفت اگر ایمان شما این است که « اسلام» بی ایراد و بزرگ ترین است، پس چرا با چوب و چماق می خواهید ازش دفاع کنید؟ اگر بلد نیستید با زبان و گفتار و عمل از « اسلام» دفاع کنید، بروید ایراد را در خودتان بیابید. ضعف در خودتان است نه جای دیگر. این جمله از همان زمان زندگی ام را متحول کرد.

*در فستیوالی در هلند علیه کشیش ضد اسلام مصاحبه کردم

- رفته بودم فستیوالی در هلند و تا رسیدم دیدم از شبکه سراسری هلند آمدند طرفم و بهم گفتند می خواهیم مصاحبه ای ازت بگیریم. گفتم راجع به چی؟ گفتند راجع به حرکت شنیع کشیش هلندی که گفته باید « قرآن» را سوزاند! بهشان گفتم من چنین چیزی از کشیشی نشنیدم چون نه رادیو و تلویزیون می بینم نه روزنامه می خوانم. آنها هم برایم ماجرا را کامل شرح دادند. گفتم دوربین را بگذارید ببینم می توانم صحبت کنم یا نه. یک مترجم قوی هم کنارم بود. با خودم گفتم چه باید بگویم؟ بهشان گفتم دو دقیقه صبر کنید. بعد توکل کردم و شروع کردم حرف زدن. قرار بود ده دقیقه صحبت کنم ولی چهل و پنج دقیقه چنان از قرآن و عظمتش گفتم که دیدم آن آقایی که ازم سوال می کند دارد اشک می ریزد. ویدیو و تصاویر تمام این خاطراتی که تعریف میکنم موجود است و می توانید ببینید. حرفهایم در دفاع از قرآن آنقدر در هلند سر و صدا کرده بود که بعد شنیدم ملکه هلند گفت به قول آن کارگردان ایرانی، اگر این کشیش میخواهد کاری بر علیه « اسلام» بکند باید از کشور هلند بیرون برود.

*شاید اسکار کمی سیاسی باشد ولی باقی جشنواره ها را سیاسی نمی دانم

-شاید اسکار کمی سیاسی باشد و منافع کشور خودش را در جشنواره اش وارد کند، اما جشنواره هایی مثل کن و ونیز و… سیاسی عمل نمی کنند. شما اگر نظرتان بر این است که جشنواره کن و ونیز سیاسی اند لطفا برایم مثال بیاورید؟ بگذارید من هم آگاه شوم! کدام جایزه جشنواره کن به خاطر سیاسی بازی بوده؟ کدام جایزه اش غیر هنری و بر علیه مردم و کشور و نظام ما بوده؟ ما باید مسیر کلی جشنواره ها و جوایز مختلف شان را ببینیم نه اینکه چشممان را ببندیم و بدون مدرک هرچه می خواهیم به فستیوال های جهان بچسبانیم و به تمام مخلوقات خداوند اتهام بزنیم.

-من ۳ فیلم با تهیه کنندگان خارجی ساختم. یکی به تهیه کنندگی کارگردانی ژاپنی، یکی در فرانسه و دیگری با سرمایه کمپانی ایتالیایی. خدا شاهد است کوچکترین دخالتی در کارم نکردند. به من می گفتند هر کاری دلت میخواهد در فیلم انجام بده فقط فروش و گیشه فیلم را فراموش نکن. فیلم تو باید آنقدر مخاطب پسند باشد که برایش صف بکشند. یعنی تنها برایشان این مهم بود که جذاب و مردمی و پرفروش باشد. آن ۳ فیلم را هم بروید ببینید، از مذهبی ترین و اسلامی ترین آثارم بودند.

* اگر امروز کسی مرا می شناسد به خاطر خون هزاران شهید دفاع مقدس است/رفتن یا ماندن من در ایران برای مسئولان اهمیت ندارد

-من اگر همین الان بگویم که می خواهم برای همیشه از ایران برم به نظرتان چه اتفاقی می افتد؟ آیا کسی جلویم را می گیرد؟ آیا مقام و مسئولی از رفتنم دلگیر می شود و اصلا برای کسی مهم است؟ می گویند جلیلی می خواهد از ایران برود که برود. اصلا بودن و نبودنش مهم نیست. من کسی نیستم و ادعایی ندارم اما اگر امروز کسی مرا می شناسد به خاطر خون هزاران شهیدی است که در ۸ سال دفاع مقدس دادیم. خون شهدا چشم ام را باز کرد و حقیقت را نشانم داد.

*روایتی از حضور در جبهه

-من دو بار به عنوان فیلمبردار به جبهه ها رفتم و تا صدای تیر و تفنگ شنیدم عین بید به خودم لرزیدم و دمم را گذاشتم روی کولم و بر گشتم تهران! شوخی که نیست. جلوی چشم آدم تیر دشمن می خورد وسط پیشانی جوانی خودی که کنار دست ات ایستاده. دنیای مجازی هم نیست و عین حقیقت بود. اگر من به شما یک میلیارد بدهم و در عوضش بخواهم انگشت ات را قطع کنم می پذیری؟ حالا ببین آن جوان های مومن چطور برای خدا و اسلام جان دادند و شهید شدند. من به خدماتی که آنها به امثال من کردند متعهدم و نمی خواهم از این کشور بروم. اما الان ۶ سال بیکارم و وضع مالی ام خراب است و آنسوی آب هستند کسانی که منتظر مهاجرتم هستند. اما چه فرقی می کند؟ کسی از رفتنم ناراحت نمی شود و حتی اسمم هم در یاد کسی نمی ماند.

* دو نصیحتی که پدرم به من کرد

-فاصله تولد من و پدرم تنها ۲۰ سال بود. پدرم خیلی مشتی و لوتی بود. قبل از مرگش آمد خیلی صمیمی و داش مشتی بهم گفت: ابوالفضل، من نمیدونم وقتی بزرگ شدی میخوای چه کار بکنی! اما ۲ چیز رو همیشه یادت باشه و تو زندگیت بهش پایبند باش. یک اینکه به روحانیت همیشه احترام بذار و بهشون هیچ توهین نکن، دو اینکه یا مردم رو به گریه بنداز یا بخندونشون، نکنه بخوای به « فکر» بندازیشون برات دردسر بشه!

-من هیچ وقت جرات نکردم در مورد ۱۴ معصوم فیلمی بسازم. فکر هم نکنم هیچ وقت چنین جراتی بکنم چون از سطح من خیلی بالاتر است. نه فقط من، که هیچ کسی نمی تواند فیلمی بسازد که حقیقت وجود مولا علی (ع) و امام حسین (ع) را نمایان کند. ائمه معصومین آنقدر بزرگ و لایتنهایی هستند که درونشان قابل توصیف و درک و تصوّر نیست.

* حضور فلّه ای در جشنواره ها ارزشی ندارد

- بهشتی میگفت ما ابتدای انقلاب یک سری فیلم ها را به جشنواره های خارجی می فرستادیم تنها برای اینکه بگوییم ما هم هستیم، ما هم سینما داریم و هنر برایمان مهم است؛ ولی حالا که سی سال از انقلاب می گذرد و تثبیت شدیم چه؟ نباید از عظمت و فرهنگمان بگوییم؟ حالا هم آیا فقط باید به این دلیل فیلم به جشنواره ها بفرستیم که بگوییم ما هم هستیم؟ اینکه همین طوری فلّه ای به جشنواره ها و فستیوال ها فیلم بدهیم چه ارزشی دارد؟ با عرض تاسف شرکت ما در جشنواره های خارجی همیشه بدون فکر و اندیشه بوده و هیچ برنامه ی درست و منسجمی پشتش نبوده و نیست. همین آقای شمقدری در این ۴ سال چه کرده؟ چه خدمت و کمکی به سینمای ما و نسبت مان با جشنواره های خارجی کرده؟