پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- علیرضا کمیلی- شاید اگر در نیمه دهه هفتاد می خواستی سرمایه اجتماعی جریان انقلاب که به این و آن وابسته نیست را بشماری، قابل شمارش بود، ولی با موجی که پیرامون احساس خطر از دست رفتن ارزشهای انقلاب ایجاد شد، نسل گسترده ای از جوانان حزب اللهی به سوی تحصیلات تکمیلی دانشگاهی، علوم انسانی و حوزه های عملیه رفتند و حالا دهها هزار نیروی انسانی تحصیلکرده در این مراکز یا فارغ التحصیل از آنها وجود دارد که از شماره خارج اند!

سوال اینجاست که چرا با وجود افزایش سرمایه اجتماعی انقلاب شاهد بروز مستقیم و محسوس آن در لایه اثربخشی اجتماعی نیستیم!؟ آیا قرارگاههایی که قرار بوده است جلوی آتش زدن بیهوده این انرژی را بگیرند و در موتورهایی به کار ببندند که بتواند کیلومترها مسیر را بپیماید به وظیفه خود به خوبی عمل کرده اند؟! فکر می کنم می توان به این چند عامل اشاره کرد:

1- عدم بازنشستگی نسل اولی های انقلاب و واگذار نکردن مسوولیت های مهم به این نسل و لذا ناتوانی آنان در لایه اجتماعی و نیز مدیریت های اجرایی کلان: در این باره پیشتر نوشته ام! ولی فکر می کنم راه درمان ناتوانی این نسل هم، مساله بعدی است.

2- عدم ناامیدی مطلق نسل های جدید از ناکارآمدی نهادهای رسمی و یا موجود نبودن حمایت های منسجم در بخش غیردولتی و لذا عدم ورود جدی آنان به عرصه جنبش اجتماعی مستقل و خودجوش برای اقدامات جدی: در این رابطه باید گفت که ما به نوعی امیدبخشی برای عبور قطعی از نهادهای رسمی در بدنه مردمی متعهد خودجوش انقلابی نیازمندیم تا بتوان علاوه بر کارهای هیئتی و ساده به انجام کارهای جدی و برداشتن بارهای سنگین انقلاب در لایه غیردولتی نیز فکر کرد. عبور از این مرحله بسیار مهم و البته سخت است. اینجا همان نقطه کوتاهی قرارگاه هاست!

این مساله جای تامل دارد و دوستان اهل اندیشه را به قلم فرسایی در این رابطه دعوت می کنم!