جاذبه شهرزاد قصهگوی وب
وب و فناوریهایش در نگاه اول در برابر انسان ضعیف به نظر میآیند. همه موجودیت آنها به اراده کاربر وابسته است که به سادگی فشار یک دکمه میتواند از خود دورشان کند. راز جاذبه وب چیست که با پا گذاشتن در آن، دل کندن دشوار میشود چنانکه گاه گذر زمان هم به چشممان نمیآید؟
محمد معماریان نوشت: به قصد چک کردن ایمیل، افزودن یک عکس به صفحه اینستاگرام، خواندن پیامهای ضروری تلگرام، جستوجوی یک سؤال خاص یا فرستادن یک پیغام آنلاین میشویم. اما ناگهان متوجه میشویم چند ساعت گذشته است و از جایی در یک گوشه این هزارتوی مجازی سردرآوردهایم که از ابتدا به مخیلهمان هم خطور نمیکرد و برنامهای برایش نداشتیم. بالاخره که به هر دلیل آفلاین میشویم، با قدری حساب و کتاب میبینیم که انگار از عمده مدت آنلاین بودنمان بهره چندانی نبردهایم.
بار دیگر، با خود قصد میکنیم که مدت مشخصی را در وب بگذرانیم، ولی باز آش همان آش است و کاسه همان کاسه. ایمیلهای ضروری را که جواب میدهیم، توجهمان به یک ایمیل تبلیغاتی جلب میشود که وعده تخفیف ویژهای برای فلان کالا میدهد. وبسایت فروشنده را باز میکنیم و در فهرست اقلام آن چیز وسوسهانگیز دیگری را میبینیم که چند روز پیش یکی از آشنایان دربارهاش در بیسار شبکه اجتماعی نوشته بود. پروفایل آن شبکه را که باز میکنیم، متوجه میشویم تولد یکی از دوستان است. فرستادن یک پیغام تبریک که هم وظیفه است و هم زمانی نمیبرد. در صفحه آن دوست، پیوندی به صفحهای در... مابقی این ماجرا یا نمونهای مشابه را میتوانید بنا به تجربه شخصیتان بنویسید.
وب و فناوریهایش در نگاه اول در برابر انسان ضعیف به نظر میآیند. همه موجودیت آنها به اراده کاربر وابسته است که به سادگی فشار یک دکمه میتواند از خود دورشان کند. راز جاذبه وب چیست که با پا گذاشتن در آن، دل کندن دشوار میشود چنانکه گاه گذر زمان هم به چشممان نمیآید؟
یک وجه این جاذبه را باید در همان گذارها از این پیوند به آن پیوند، از این صفحه به آن صفحه، از این متن به آن متن یافت. اگر با ورود به وب فقط با یک صفحه، فقط با یک سیر خطی از اطلاعات مواجه بودیم، اگر پرش میان داستانهای گوناگونی که شبکه جهانی پیش رویمان میگذارد در کار نبود، شاید سادهتر میشد از آن دل کند. استفاده از این خردهروایتهای متعدد و تودرتو برای جذب مخاطب، سابقهای غنی در هنر داستانگویی دارد.
در داستان هزار و یک شب، شهریار که از خیانت همسرش آزردهخاطر شده است، هر شب دختری را به عقد خود در میآورد و صبح به دست جلاد جان او را میگیرد. ماجرای این انتقامگیری تا آنجا ادامه مییابد که دیگر دختری برای یکشب همراهی شهریار باقی نمیماند. اینجاست که شهرزاد، دختر وزیر، پیشقدم میشود تا بلکه جلوی این خونریزی بیحساب را بگیرد. شهرزاد به حجله که میآید، از شهریار میخواهد آخرین وداع را با خواهرش دنیازاد داشته باشد. با شنیدن پاسخ مثبت، دنیازاد بیدرنگ به حجله میآید و طبق نقشه قبلی خواهش میکند شهرزاد قصهای را که قول داده تعریف کند. شهرزاد داستانی را با سرعت میگوید چنانکه توجه شهریار جلب میشود اما خواب بر او مستولی شده است. شهریار از شهرزاد میخواهد فرداشب دوباره آن داستان را با دقت برایش تعریف کند. اینگونه شهریار اسیر قلاب شهرزاد قصهگو میشود تا دختر وزیر از شب اول جان به در ببرد.
هزار و یک شب از جهات گوناگون یک گنجینه غنی ادبی است. شهرزاد با داستانهای خود قصد دارد چنان توجه شهریار را جلب کند که در وهله اول او مشتاق شنیدن ادامه ماجرا باشد تا هربار یکشب دیگر هم زنده بماند و در وهله دوم به تدریج با داستانهای خود زهر خیانت آغازین را از روح او تطهیر کند. مهمترین فن داستانگویی شهرزاد در جلب توجه شهریار آن است که در میانه تعریف یک قصه، باب قصه دیگری را باز میکند تا این قصهگوییهای لایهلایه و تودرتو، تعلیق کافی برای حفظ توجه شهریار داشته باشند؛ فنی که از قضا مؤثر میافتد.
کاربرد این فُرم جاافتاده ادبی در شبکه جهانی، سابقهای قدیمی دارد که نخستین نمونه تمامعیارش «هایپرتکست» بود و به تدریج به شکلهای جدیدتر تکامل یافت. شهریاری که کاربر وب است میتواند به راحتی او را حداقل از زندگی خودش حذف کند، چنانکه بسیاری اوقات هم این قصد را دارد؛ اما یک جذبه سریع اولیه و قصهگوییهای تودرتوی این شهرزاد مجازی چنان کششی دارد که شهریار را تسلیم میکند. این ماجرا، اگر که طبق اسطوره هزار و یک شب پیش برود، به وصلت دائمی کاربر و وب میانجامد، وصلتی که دیگر به این سادگیها شکستنی نیست.
ارسال نظر