یک سبد تندرستی بخرید/ مغازهای پر از توصیههای سلامتی/ سیگار، کالباس و پفک نداریم
گشتی در یکی از مغازه های جنوب تهران که با تبلیغ شعارهای سلامت و نفروختن اجناس مضر مانند سیگار، کالباس و پفک می خواهد فرهنگ سلامت شهروندی را افزایش دهد.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مهدا شادمان- این روزها وقتی میان مغازهها گشت میزنید و دنبال مایحتاج روزانهتان هستید، دیگر تنوع محصولات چشمتان را نمیگیرد.
شاید چیزی که این روزها توجه همه ما را در گشت و گذارهایمان برای خرید جلب کند، ترفندهای متفاوتی باشد که مغازهدارها برای فروش بیشتر استفاده میکنند؛ ترفندهایی مثل فروش زیر قیمت، تخفیفهای فصلی و... اما میان همه این مغازهها شاید یک روز اتفاقی چشمتان به سوپرمارکتی بیفتد در حوالی متروی میدان حر؛ مغازهای که روی کاغذ بزرگی روی شیشه مغازهاش نوشته تنقلات مضر نداریم. کافی است وارد این مغازه شوید و نگاهی به داخل آن بیندازید و با آقای سپاسی که پشت میز نشسته است هم صحبت شوید. آنوقت متوجه میشوید انگار اینجا حرف از سود بیشتر به هر قیمتی بیمعنی است. صاحبان این مغازه تصمیم گرفتهاند از همین فضای کوچک یک فرهنگ تولید شود یا بهتر است بگوییم فرهنگی تغییر کند؛ فرهنگ تغذیه مردم ایران.
ساعت از 11صبح گذشته و تعطیلی امروز باعث شده است خیابان پاستور برعکس روزهای دیگر خلوت باشد. به طرف میدان حر میرویم. رو به روی پادگان و نرسیده به ایستگاه مترو یک مغازه است. تابلوی خاصی ندارد اما کاغذ بزرگی که روی شیشه آن زده شده است توجهت را جلب میکند؛«در این مغازه سیگار، نوشابه، چیپس، سوسیس، کالباس و تنقلات مضر فروخته نمیشود». وارد مغازه میشویم. انتهای مغازه قفسهبندی شده است و هر قفسه برای خودش یک اسم دارد. پوسترهای بزرگی از عکس گردو، برنج، چای و... بالای قفسهها روی دیوار نصب شده است. گشتی داخل مغازه میزنیم. راهمان را به سمت یخچال کج میکنیم تا ببینیم واقعا خبری از سوسیس و کالباس و نوشابه نیست! نهتنها خبری از نوشابه نیست که جایجای این مغازه پرشده است از کاغذهایی که روی آن از مضرات تنقلاتی مثل چیپس و پفک و فواید محصولاتی مثل برنج قهوهای یا روغن زیتون و کنجد نوشته شده است. مرد میانسالی پشت میز نشسته و مشغول خواندن یک مطلب از داخل گوشی است. آقای سپاسی خودش بحث را شروع میکند و از داستان مغازهای میگوید که هممحلهایها اسم آن را «تندرستی» گذاشتهاند و اصالت وجودی آن با همه مغازههای همشکلش فرق میکند.
سفرهایمان بهانهای شد برای مغازه«تندرستی»
هرچه در مغازه چرخ میزنیم کسی را به جز آقایسپاسی نمیبینیم. به ذهنمان میرسد که او دست تنها این مغازه خاص را اداره میکند اما وقتی داستان این سرای تندرستی را میگوید، هرآنچه در ذهن ساخته بودیم خراب میشود. متوجه میشویم آقای سپاسی نماینده است؛ نماینده افرادی که همفکر خودش هستند و باهم برای یک تغییر، قدمی بزرگ برداشتهاند. وقتی میخواهد داستان این مغازه را برایمان بگوید به خیلی پیش برمیگردد؛ به زمان دانشجوییاش؛ به اینکه دانشجوی علوم اجتماعی دانشگاه تهران و همدورهای دکتر قانعیراد بوده است؛ به اینکه تمام ارثیهاش از آن دوران جمع بزرگی از دوستانی است که با آنها کل ایران را گشتهاند؛«ما یک تور گردشگری داشتیم؛ یعنی داریم. همین چند روز دیگر قرار است برویم کلات نادری؛ مرز ایران و ترکمنستان. این تور ما حدود 10سال سن دارد. اول از جاهای معروف شروع کردیم؛ مثل آذربایجان و اصفهان و.. اما بعد از مدتی بیشتر به جاهای ناشناخته میرفتیم. این تور ما هر ساله و گاهی در سال چندبار شکل میگرفت. ما صرفا برای خوشگذرانی سفر نمیکردیم. قصد ما شناخت ایران و معرفی آن به دیگران بود. 2سال پیش با دوستانمان تصمیم گرفتیم تا این سفرهایمان بهانهای شود برای شکوفایی استعدادها. مطمئن بودیم که در این کشور استعدادهایی هستند که نیاز به معرفی و شناخته شدن دارند. قرار گذاشتیم تا ما آنها را کشف کنیم. مغازهای بزنیم و محصولات طبیعی شهرهای مختلف را درآن بفروشیم». میان تعریف کردن خاطرات آقای سپاسی، گهگاهی مشتریهایی میآیند که سیگار میخواهند، آقای سپاسی هم با صبر و حوصله به همه جواب میدهد ما اینجا سیگار نمیفروشیم. وقتی میپرسم از آن گروه چندنفر در این مغازه شریک هستید جواب میدهد: «دقیق که نمیتوانم بگویم ولی چیزی حدود 30نفر برای این مغازه تندرستی شریک شدهاند».
خوراک به جای دارو
وقتی متوجه میشویم بنیانگذاران این مغازه 30 نفر هستند، نخستین چیزی که به ذهنمان خطور میکند، سودی است که باید از فروش محصولات بین سهامداران آن تقسیم شود و اینکه آیا واقعا بدون فروش چیزی مثل سیگار اصلا این مغازه سوددهی دارد یا نه؟! آقایسپاسی در جواب سؤالمان میگوید:«وقتی تصمیم گرفتیم این مغازه را راه بیندازیم هرکسی به هر اندازهای که میتوانست در آن شریک شد؛ مثلا یکی 500هزار تومان گذاشت و دیگری 30میلیون تومان. اما واقعا هدف ما سود فروش محصولات نبود. اصلا این مغازه برای ما سود آنچنانی ندارد. ما میخواستیم فرهنگ تغذیه مردم را تغییر دهیم». با دست یکی از نوشتههای داخل مغازه را به ما نشان میدهد. روی آن نوشته«خوراک به جای دارو» و بعد از آن دوباره رو به ما میگوید که تمام هدفشان همین است. بیشتر تأکید آقای سپاسی بر ارتباطات گستردهای است که دارند. برایمان مثال میزند که یکی از دوستانشان مدرسه غیرانتفاعی دارد و تمام خوراکیهای مدرسه را از مغازه تندرستی تأمین میکند یا یکی دیگر کارخانه دارد و از برنجهای ایرانی این مغازه برای درست کردن غذاهای کارگرهایشان میبرد. آقای سپاسی حالا مشغول کاری است که با رشته درسیاش هیچ ارتباطی ندارد. نزدیکهای مغازه تندرستی، مغازهای دارد برای فروش لوازم کشاورزی. وقتی حرف از سوددهی به میان میآید میگوید: «از تعداد مشتریهایی که در طول روز به اینجا میآیند و سیگار میخواهند یا بچههایی که به سراغ چیپس و پفک میآیند، متوجه میشویم که اگر فقط دنبال سود بودیم، بدون فروش این اجناس غیرممکن بود». این را میگوید و بعد از جایش بلند میشود و به سمت یکی از قفسهها میرود که روی آن نوشته «تنقلات سالم و مفید جایگزین چیپس و پفک» و با اشاره به آن نوشته به ما میگوید: اما ما بهدنبال چیز دیگری هستیم.
انتخاب مدیر برای مغازه«تندرستی»
مدیریت یک مغازه با 30شریک کمی عجیب و سخت بهنظر میرسد. اما وقتی 2سال از عمر چنین مغازهای میگذرد، معلوم میشود حتما رازی در مدیریت آن نهفته است. وقتی از آقای سپاسی درباره مدیریت آن سؤال میکنیم، جواب میدهد: «وقتی تصمیم این کار را گرفتیم، من این مغازه را به دوستان پیشنهاد دادم. این مغازه برای من است. دوستان از من خواستند تا مدیریت مغازه را هم من برعهده بگیرم. پیش خودشان فکر کردند من از عهده این کار برمیآیم. من خودم بهطور ثابت اینجا نیستم، فقط روزهای تعطیل. البته روزهای تعطیل بین دوستان تقسیم شده و هر هفته یکی در مغازه را باز میکند. خانواده من این مغازه را میگردانند. قصدم این بود که از ظرفیتهای خودمان استفاده کنیم و فضایی باشد برای کار کردن خانمها و اینکه چون محصولاتمان همه مال شهرستان است خواستیم به سبک و سیاق آنها که خانمهایشان فروشنده مغازه هستند ماهم همین کار را کرده باشیم. دخترم بیشتر اوقات اینجا را میگرداند. از فروشندگی خوشش نمیآید ولی چون اینجا شرایط خاصی دارد با میل و رغبت کار میکند. چون تعداد اعضا زیاد است گاهی برای حسابداری اینجا کمی اذیت میشود».
مغازهای پر از توصیههای سلامتی
دیوارهای مغازه پر از توصیههای غذایی متفاوت است. بالای سر آقای سپاسی کاغذی است از مقایسه چای ارگانیک و غیرارگانیک و بالاتر از آن یک پوستر تبلیغاتی که روی آن نوشته شده است«خیلی وقتها میشه گفت ممنون کیسه پلاستیکی نمیخوام». برایم جالب میشود. میخواهم بدانم برای استفاده نکردن از کیسههای پلاستیکی فقط به همین پوستر بسنده کردهاند؟ جواب میدهد: «یک روشی در اروپا اجرا میشود که به مشتریها کیسههای پارچهای میدهند تا همیشه داخل کیف خود داشته باشند و موقع خرید از آن استفاده کنند. ما با دوستانمان به فکر تولید کیسههای پارچهای هستیم ولی خب هزینه زیادی دارد. ما حتی در تورهایمان به مناطقی که سفر میکنیم، اگر مردم آنجا را کثیف کرده باشند یکی از کارهایمان این است که کیسه بهدست آن محیط را تمیز میکنیم». روی یک برگ دیگر نوشته است «بهترین آب آشامیدنی آب چشمه و آب لولهکشی است. کمتر از آب معدنی استفاده کنید». این جمله برایم جالب میشود چون بارها شنیدهام میگویند از دستگاه تصفیه استفاده کنید و آب لوله کشی تهران سالم نیست. آقای سپاسی اما جواب میدهد:«براساس تحقیقات مشخص شده که آب لولهکشی سالمترین آب است. حتی بعضی دکترها میگویند از دستگاه تصفیه هم استفاده نکنید». دلم میخواهد واکنش مردم را نسبت به مغازه تندرستی بدانم. آقای سپاسی جدیدترین خاطرهاش را برایم تعریف میکند؛ « دیروز آقایی از ما سیگارمیخواست. یک مشتری دیگر هم داخل مغازه بود. قبل از اینکه من جواب بدهم آن مشتری گفت: اینجا که سیگار نمیفروشند. اصلا چون سیگار ندارد ما از اینجا خرید میکنیم». برای گفتن خاطره بعدی کمی فکر میکند و در نهایت از ما میخواهد کمی صبر کنیم تا از دخترش کمک بگیرد. میگوید دخترم تمام روز اینجاست و بیشتر خاطره دارد. به دخترش زنگ میزند و آخرین خاطره را از قول دخترش برای ما تعریف میکند:«ما چون اینجا سیگار نمیفروشیم، هیچ اطلاعاتی هم از سیگار نداریم. گاهی مشتریها میآیند اسم خارجی یک سیگاری را میگویند اما من متوجه نمیشوم که چه میخواهند و میخواهم تا دوباره اسم آن را تکرار کنند. اما آنقدر تعداد این مشتریها زیاد است که حالا من کلی اطلاعات درباره سیگار دارم و انواع آن را چه خارجی، چه ایرانی میدانم.حتی میدانم مشتریهای پاکت سیگارهایی که عکس دارد بیشتر است یا آنهایی که عکس ندارد».
دسته بندی مواد غذایی
داخل مغازه چرخ میزنیم.قفسه اول مخصوص محصولات ارگانیک و قفسه دوم مخصوص محصولات تندرستی است. آقای سپاسی یکییکی تنقلات را از قفسهها برمیدارد و داستان ورودشان به این مغازه را برایمان تعریف میکند؛ مثلا از آشنا شدن با آقای اورنگ، برایمان میگوید که در یکی از سفرهایشان به شاهرود با او آشنا میشوند. آقای اورنگ نانهای سنتی با طعمهای مختلف تولید میکند و بهصورت بستهبندی شده میفروشد؛«ما الان نمایندگی نانهای اورنگ را داریم. خیلی از مشتریها فقط برای همین نان به اینجا میآیند». محصولات این طبقه تخفیف ویژه دارند تا مشتریها برای خرید آن ترغیب شوند. شیشه گلاب را برمیدارد و داستان آن را برایمان تعریف میکند. از آقای دکتری میگوید که زندگیشان را از تهران به کرمان انتقال دادهاند و آنجا با اشتغالزایی برای جوانها از گلهای سرخ، عرقیجات تولید میکنند. آقای سپاسی و دوستانشان تمام محصولاتی را که وارد مغازه میکنند حاصل کشفیات خودشان است و با ریزبینی آنها را انتخاب میکنند؛«در جمع ما یک استاد دانشگاهی است به نام سیاوش گرایشنژاد. او در حوزه تغذیه صاحبنظر است. نظارت بر محصولات ما بر عهده اوست».
وقتی داستان دستهبندی محصولات را میپرسم، آقای سپاسی جواب میدهد:« از نظر ما مواد غذایی به 3دسته تقسیم میشوند؛ 1- مضر، 2- معمولی، 3- کاملا مفید. دسته اول که کلا جزو محصولات ما نیست. مواد غذایی معمولی هم مثل شکلات و قندوشکر، بیسکوئیت و... است که اینها بهطور معمولی ضرر ندارند ولی فایدهای هم ندارند. البته شکر چرا و ما قصد داریم در برنامههای بعدی شکر را هم حذف کنیم. دسته سوم هدف اصلی ماست؛ یعنی ما میخواهیم مواد غذایی مغازه تماما جزو دسته سوم قرار بگیرد». به قفسه محصولات ارگانیک نگاه میکنم. در ذهنم هیچ رابطهای بین آنها پیدا نمیکنم. از آقای سپاسی میخواهیم برایمان توضیح دهد؛«این محصولات بدون هیچ کود و مواد شیمیایی تولید شده است. طبیعتا قیمت آن گرانتر میشود ولی خب سالمترین مواد غذایی است». آقای سپاسی و دوستانشان علاوه بر سالم بودن مواد غذایی به بومی کردن آنها هم فکر میکنند. داخل مغازه آنها هیچ محصول وارداتیای پیدا نمیکنید و تمام تلاش آنها بر این است تا حمایتکننده محصولات ایرانی باشند. آقای سپاسی میگوید تمام تمرکز ما روی انواع چایهای ایرانی، برنج، زیتون و... است.
ارسال نظر