گدای شیشه ای!/دستگیری زن 43 ساله معروف به «خاله»
زن 43 ساله معروف به «خاله» که به همراه من داخل اتوبوس مسافربری دستگیر شده است، برای اولین بار شگردها و شیوه های تکدی گری را به من آموخت و از یک سال قبل که با خاله آشنا شدم تکدی گری در اتوبوس های بین شهری را به منظور تامین هزینه های مواد مخدر آغاز کردیم این درحالی است که از 5 سال قبل اطلاعی از فرزندم ندارم و نمی دانم اکنون در چه شرایطی زندگی می کند چرا که او را از نوزادی ...
به گزارش پارس به نقل از خراسان2 زن که موجب ناراحتی و نارضایتی مسافران اتوبوس های بین شهری شده بودند به اتهام تکدی گری و سرقت توسط ماموران انتظامی دستگیر و به مقر انتظامی هدایت شدند در این میان زن 22 ساله که خود را «مهین» معرفی می کرد مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری کوی پلیس مشهد نشست و در حالی که وانمود می کرد«او هم یک مادر است و دلش برای تنها فرزندش می تپد» ، به بیان تیره روزی هایش پرداخت و گفت: از زمانی که چشم به اطراف گشودم جز افراد معتادی که در حال استعمال مواد مخدر بودند چیزی ندیدم. آن روزها در یکی از روستاهای اطراف سبزوار زندگی می کردیم. پدرم فوت کرده بود و منزل ما هر شب پاتوق جوانان معتادی بود که در کنار مادر و برادرانم مواد مصرف می کردند به دلیل هزینه های سنگین اعتیاد اعضای خانواده ام، زندگی بسیار سختی را می گذراندیم.
مقدار زیادی از مواد مصرفی مادرم را معتادانی تامین می کردند که به منزلمان رفت و آمد داشتند و از این رو بود که آن ها آزادانه اجازه ورود به منزل را داشتند و هرگاه که اراده می کردند بساط مواد مخدر را در منزل ما پهن می کردند. در این شرایط و زمانی که به 15 سالگی رسیده بودم یکی از همان جوانان معتاد مرا خواستگاری کرد و مادرم نیز بدون هیچ گونه تاملی مرا به عقد او درآورد این گونه بود که به ناچار با «اشکان» ازدواج کردم. او منزلی را در منطقه طرق مشهد اجاره کرد و با خرید و فروش مواد مخدر هزینه های زندگی و مواد مصرفی خودش را تامین می کرد تلاش کردم تا اشکان مصرف شیشه را کنار بگذارد اما نه تنها او این کار را نکرد بلکه پس از یک سال زندگی مشترک مرا نیز با تشویق و ترغیب به سوی موادمخدر کشاند، این درحالی بود که باردار بودم و هر روز بر شدت اعتیادم افزوده می شد، وقتی فرزندم به دنیا آمد به خاطر شرایط خاص ناشی از اعتیاد من و باتجویز پزشکان در دستگاه نگهداری می شد و در نهایت نیز به خاطر اعتیاد شدید من و همسرم فرزندم را تحویل بهزیستی دادند. 4 سال بعد از این ماجرا یک شب اشکان با مقدار کمی شیشه در حالی به خانه آمد که هر دوی ما نیاز شدیدی به مصرف داشتیم اما او همه مواد را خودش مصرف کرد و همین موضوع منجر به درگیری بین ما شد آن شب من با قهر و عصبانیت از خانه خارج و در خیابان با «خاله» آشنا شدم او مرا به منزلش برد و پس از آن که مقداری شیشه در اختیارم گذاشت شیوه های تکدی گری را برای تامین هزینه های مواد به من آموخت و اکنون بیش از یک سال است که به همراه خاله تکدی گری می کنم در حالی که از همسر و فرزندم هیچ اطلاعی ندارم و...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ارسال نظر