پايان شيرين جلسه دادگاه با رضايت اولياي دم
به گزارش پارس به نقل از اعتماد مادر مقتول به قاتل پسرش نزديك شد. لحظاتي قبل او را بخشيده بود. پيرزن چشم در چشم متهم دوخت و گفت: «ميخواهم يك سيلي توي گوشت بزنم تا دلم آرام شود». قاتل صورتش را روبهروي او گرفت. صدا بلند شد كه بزن اما پيرزن دوباره اشك ريخت و گفت: «نميتوانم او را بزنم. او باجناق پسرم بود.»
صبح ديروز قرار بود در شبعه 74 دادگاه كيفري استان تهران به پرونده قتلي رسيدگي شود كه بعد از شش سال هنوز به سرانجام نرسيده بود. هادي كه متهم است در سال 88 در حين درگيري با باجناق خود بر سر مسائل ناموسي، او را با ضربات چاقو به قتل رسانده پيش از اين با تقاضاي قصاص از سوي خانواده مقتول به اعدام محكوم شده بود اما با نقض حكم در ديوان عالي كشور پرونده براي رسيدگي مجدد به شعبه همعرض ارجاع داده شد.
ساعت 10:50 صبح، متهم را از زندان به دادگاه آوردند. خانواده قاتل و مقتول وارد محكمه شدند و قضات پشت ميز قضاوت نشستند. همهچيز آماده شروع رسيدگي به پرونده شده بود جز يك چيز؛ نماينده دادستاني تاخير داشت و رييس دادگاه مدام با تلفن پيگير او ميشد؛ قرار نبود حكم اعدام متهم صادر شود.
پدر، مادر و دو خواهر قاتل با يك رديف فاصله پشت هادي نشسته بودند. پدر متهم مقني بود و قدرت تكلم نداشت. مادرش هم دست كمي از او نداشت. گريه اجازه حرف زدن را به او نميداد. با فاصلهاي چندمتري از آنها، مادر و دو برادر مقتول نشسته بودند. همسران قاتل و مقتول نيز در كنار يكديگر آرام گرفته بودند. آنها با هم خواهر بودند.
تاخير نماينده دادستاني كه بيشتر شد، قاضي عبداللهي، رييس دادگاه، به مادر مقتول گفت: «شما و خانواده قاتل با هم فاميل هستيد. تا به حال نشده كه براي رضايت با هم صحبت كنيد؟» با اين سوال رييس دادگاه ورق برگشت. در صحبتهاي پراكنده و همزمان وكيل متهم و برادر كوچك مقتول مشخص شد كه اولياي دم پيش از اين قبول كرده بودند تا با ميانجيگري روحاني روستاي بويين زهراي قزوين، در ازاي دريافت مبلغ 100 ميليون تومان رضايت بدهند اما «سوءتفاهم»، مانع اين اتفاق شده بود.
روحاني روستا بيرون جلسه قدم ميزد. او را صدا كردند و وارد شد. اباي مشكي، عمامه سفيد و سلامهاي متفاوت، او را از همه متمايز كرده بود. يك كيف پر از پول دستش بود، 50 ميليون تومان. آمده بود رضايت خانواده مقتول را بگيرد. مادر و يكي از برادرهاي مقتول براي رضايت مشكلي نداشتند اما محمد، برادر كوچك مقتول رضايت نميداد. او از جايش بلند شد و گفت: «فقط قصاص. من رضايت نميدهم. اينها يك جوري در اين شش سال ما را معطل كردهاند كه انگار ما برادرشان را كشتهايم. من خودم چندبار به حاج آقا گفتم كه بيا سر اين موضوع حرف بزنيم و كار را تمام كنيم. من خودم به خاطر يك دعواي كوچكي كه قبلا كرده بودم، مجبور شدم كلي براي رضايت بدوم. متهم هم فاميل ما است. نميخواهم مثل من عذاب بكشد اما آنها آنقدر بيمحلي كردند كه من ديگر رضايت نميدهم. فقط قصاص.»
مادر متهم ناي ايستادن نداشت. از جلسه بيرون رفت. متهم برگشت و ردپاي او را دنبال كرد. روحاني گفت: «اينها سوتفاهم است. ما در اين مدت مدام دنبال جور كردن همين 100 ميليون تومان بوديم. الان 50 ميليون تومان در كيف من است. بقيه آن را هم از حساب خودم چك ميدهم. شما بزرگي ميكنيد كه رضايت ميدهيد. اما اين پول را هم با بدبختي، پدر مقتول با فروختن زمين و خانه و با كمك خيرين جور كردهايم.»
يكي از قضات محمد را صدا كرد. او قبل از اينكه گوش خود را به دهان قاضي بسپارد، گفت: «آقاي قاضي من رضايت نميدهم. به خدا رگم را ميزنم. من نميخواهم پسر خوب باشم. نميخواهم دعاي مادر پشتم باشد.»
سكوت بر جلسه حاكم شد. قاضي گفت: «تو حق داري كه رضايت ندهي، اما اگر اين كار را انجام ندهي بايد حق مادر و برادرهايت را بدهي، آنها راضياند. حرف مادرت را گوش كن، وقتي مادرت راضي است يعني روح برادر مرحومت هم راضي است.»
محمد آرام شده بود. روحاني پيشانياش را بوسيد سپس خود را به مادر مقتول رساند. ابايش را روي دست پيرزن انداخت و بوسيد. 50 ميليون تومان از كيفش درآورد. لحظاتي بعد محمد مشغول شمارش پول شد. متهم خود را به پاي مادر باجناقش انداخت. او خود را كنار كشيد. ميخواست با سيلي زدن به گوش متهم، دل خود را آرام كند اما پشيمان شد. لحظاتي بعد، مادر قاتل، مادر مقتول را در آغوش گرفت. هر دو گريه ميكردند. پيش از اين حادثه بارها آغوش يكديگر را احساس كرده بودند اما نه با اين تفاوت.
ارسال نظر