از صفحه اجتماعي عمار ذابحی
هنوز مرا نشناخته ای
مرحمت هر چه گریه و زاری کرد فایده ای نداشت. به فرمانده سپاه از طرف آشنا های مرحمت هم سفارش شده بود که یک جوری برش گردانند سر درس و مشقش .
فرمانده سپاه آخرش گفت :ببین بچه جان !برای من مسئولیت دارد.
من اجازه ندارم 13 ساله ها را بفرستم جبهه. دست من نیست.
مرحمت گفت :پس دست کی است ؟
فرمانده گفت : اگر از بالا اجازه بدهند من حرفی ندارم .
همه این ها ترفندی بود که مرحمت دنبال ماجرا را نگیرد . یک بچه 13 ساله روستایی که فارسی هم درست نمی توانست صحبت کند ، دستش به کجا می رسید ؟ مجبور بود بی خیال شود . اما فقط سه روز بعد مرحمت با دستوری از بالا برگشت .
مرحمت بالازاده تنها یک سال بعد ، در عملیات بدر ، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره ی حضرت قاسم (ع) گردید .....
هدیه به روح بلند شهید مرحمت بالازاده
ارسال نظر