مجلس داغ ذکر خاطراتی از شهدا
آئین بزرگداشت و تجلیل مادر شهید بهروز صبوری برگزار و یک نهال سرو با پلاک مادران انتظار در فرهنگسرای سرو کاشته شد.
به گزارش پارس به نقل از مهر، مرتضی طلایی، عضو شورای شهر تهران در مراسم مادران انتظار که با حضور رحماندوست، نماینده مجلس شورای اسلامی و نرگس آبیار، کارگردان فیلم شیار۱۴۳ در فرهنگسرای سرو برگزار شد، از نصب نماد مادران انتظار در قلب تهران خبر داد و گفت: به یُمن برگزاری چنین مراسمی به امید خدا یادمان مادران انتظار در منطقه شش، قلب تهران نصب می شود. وی با بیان اینکه همه ی حاضران در این نشست دعوت شده اند و بدون دعوت به این مراسم نیامده اند، گفت: هر محفل و هرمجلسی که برای شهدا برگزار شود، در امتداد پاسداشت مقامِ سیدالشهداء است. باورمان این است که برگزاری هر مجلسی برای شهدا، برگزاری مجلسی برای زنده نگهداشتن سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) است.
وی با اشاره به برگزاری مراسمی که روز چهارشنبه در منطقه ۱۰ برگزار شده بود، به ذکر خاطره ای از مادر شهید صادقی در روز خاکسپاری فرزند شهیدش پرداخت و گفت: این مادر خطاب به همه ما تعریف کرد وقتی که علی اکبرم را به خاک سپردیم همه رفتند و من ماندم. داخل قبر شدم. گفتم یا امام حسین (ع) اگر شهادت پسر من را پذیرفته ای و اگر این شهادت در راه تو بوده است، می خواهم پسرم فقط به اندازه ای مژه ای بهم زدن، چشمهایش را باز کند. دیدم پسرم چشمهایش را باز کرد و بست.
طلایی با تاکید بر اینکه انقلاب و آزادی مان را مدیون شهدایمان هستیم، به سه ویژگی بارز شهدا اشاره کرد و گفت: اخلاص، خودباوری و ولایت مداری سه ویژگی بارزی است که همه شهدا داشته اند. حرکت، عمل و گفتار شهدا خالصانه بوده است. اینکه می بینیم توانستیم بر سلطه شرق و غرب فائق آییم و بر زر و زور و تزویر چیره شویم، به برکت خود باوری و اعتماد به نفسی است که شهدایمان داشته اند. همه شهدای ما بر ولایت مداری ایمان داشتند این بود که سعادتِ شهادت نصیبشان شده است.
طلایی با اشاره به جوانانی که در آئین گرامیداشت و تجلیل مادر شهید بهروز صبوری حاضر شده بودند گفت: حضور جوانانی که در این محفل و مجلس گرد هم آمده اند نشان می دهد که اتفاقا جوانها برخلاف آنچه که می گویند نه تنها با آرمانهای انقلاب فاصله نگرفته اند بلکه با این نظام انس و الفتی دارند. من بعنوان مسئولی که با جوانها کار کرده ام و با آنها مراوده داشته ام می گویم اتفاقا اگر روزی هرجا میدانی باز شود هرجا دفاعی از این مرز و بوم ضروری باشد همین جوانها، حضور خواهند داشت.
عزت و عظمتِ مادران انتظار با هیچ زبان و قلمی قابل بیان نیست
رحماندوست، نماینده مردم تهران در مجلس شواری اسلامی، در آیئن گرامیداشت مادران انتظار گفت: عزت و عظمتِ مادران انتظار با هیچ زبان و قلمی قابل بیان نیست. مادر شهید صبوری و صبوریهای گمنام دیگر همه نشان از صبر و عظمت و بخشش مادرانی است که فرزندان شان را تقدیم این ملت کرده اند. کیست که این مادر صبور، مادر شهید بهروز صبوری را ندیده باشد؟ کیست که خداوند را شاکر نبوده باشد بخاطر توفیق عظیمی که خداوند به ما ارزانی داشت و سرانجام دست مادری را به فرزندش، به جگرگوشه اش رساند.
وی با اشاره به آیه ای از کلام الله مجید آنجا که می فرماید بالاتر از هر خوبی، خوب دیگری هست مگر آنکه در راه خدا کشته شود، به ذکر سه خاطره از مادرانی پرداخت که فرزنداشان به درجۀ رفیع شهادت نایل شدند.
نماینده ایثارگران در مجلس شورای اسلامی خاطره نخست را اینگونه بیان کرد: مادری را می شناختم که هرگاه مفقودالاثرها را از می آورند، با همسرش به مراسم تشییع این شهدا می رفت. یکروز که خبر تازه ای از تحقیق و تفحص شهدا به گوش او رسیده بود و می دانست که گروه تازه ای از این مفقودالاثرها را به تهران آورده انده، با نوه اش راهی شرکت در مراسم شد. نوه تعریف میکرد که همراه این کامیونها پا به پای ماشینها و آدمها از میدان انقلاب می رفتیم. همینطور که با مادربزرگ تند و تند از کنار این کامیونهایِ حاملِ پیکر پاکِ شهدا عبور می کردیم، یک لحظه، مادربزرگ گفت: برگردیم. صدایش را از توی کامیونِ قبلی شنیدم. من با تعجب گفتم: آخه از کجا می دونی؟ مادربزرگ گفت: مادر نیست آن مادر که صدای بچه اش را نشناسد. صدایم کرد. مسئولانِ تحقیق و تفحص هم بعد از بررسیها به این موضوع صحه گذاردند که پیکر آن شهید در همان کامیون بوده است.
خاطرۀ دومی که رحماندوست به آن اشاره کرد یادی بود از شهید مصطفی کلهری، یکی از فرماندهان گردانِ۱۷ علی بن ابیطالب بود. وی، این خاطره را چنین بازتعریف کرد: راست قامت، توی خیابانها و کوچه ها قدم می زنم و توی خیابانها راه می رفتم که یادی بود و نامی از پسر نوجوانی که به تازگی به شهادت رسیده بود. از خودم خجل بودم و شرمنده. به درگاه خداوند دعا کردم و گفتم خدایا مرا آنچنان بمیران، آنچنان به شهادت برسان که تاوانِ تاکنون زنده ماندنم را بپردازم. تا اینکه فرصتی فراهم شد و فرماندهان جنگ دیداری با رهبر کبیر انقلاب داشتند. این بخش خاطره را سردار موحدی چنین تعریف کرد که دیدیم مصطفی نشسته مقابل امام (ره) و دست امام (ره) را رها نمیکند. همین طور نشسته به صحبت کردن و صفِ پشتِ سرش هم منتظر که حرفهایش را زود تمام کند و نوبت بقیه هم برسد. اما گوش او بدهکار نبود. تا اینکه بالاخره حرفهای او تمام شد و نوبت رسید به بقیه. هرچه از او پرسیدیم چه می گفتی و چه می شنیدی، هیچ نگفت. از ما اصرار و از او انکار. تا اینکه شبِ یکی از عملیات خودِ مصطفی گفت: داوطلب شده ام تا خودم بگویم که به امام (ره) چه می گفتم. نشستم روبروی امام (ره) و اصرار کردم که از خداوند بخواه تا مرا بسانِ گوسفندِ درحال ذبح، به درجه شهادت برساند. هرچه می گفتم امام تنها به دعای مختصری اکتفا می کرد و می فرمود خداوند اجرتان دهد. تا اینکه بعد از هفت هشت بار امام توی چشمهای من زل زد. همان نگاه در نگاه شدن دو تا چشم برای من کافی بود. حس کردم این چشم در چشم شدنهایمان، دعایم را استجابت خواهد کرد. در همین عملیات بود که مصطفی کلهری با همان شیوه ای که از خداوند خواستار بودند، به شهادت رسیدند. ترکشی به گلوی ایشان اصابت کرد و به مقام شامخِ شهادت نایل شدند.
وی تصریح کرد: اینها را تعریف کردم برای شما تا آگاه باشیم که هر شهیدی حتی مدلِ مخصوصِِ خودش را برای شهادت داشت. خداوند این مدلها را و هر مدل دیگری را پذیرفته است.
سومین خاطره ای که رحماندوست به آن اشاره کرد، خاطره ای بود از مادر شهیدی که دو فرزندش مفقودان جنگ تحمیلی بودند. تا آنکه فرزند سوم هم عزم جزم می کند تا عازم جبهه شود با این قول و شرط که مفقود نشود. مادر رضایت می دهد و پسر عازم جنگ می شود تا اینکه پس از مدتی به ایشان خبر میدهد به معراج شهدای اهواز بیایند که عده ای شهید آورده اند که به دلیل شدت تلفات قابل شناسایی نیست. مادر راهی می شود. همزمان، پیش از آنکه این مادر برسد، به مادر دیگری از روستایی دورافتاده در آذربایجان هم همین خبر را می دهد. این مادر دوم که زودتر رسیده بود، پیکر را تحویل می گیرد. سر پیکر متلاشی و خونین بود و امکانِ شناسایی حتمی نداشت. درحالیکه مادرِ آذری عازم می شود، مادر دو مفقود از راه می رسد. می گوید پیکر پسرم کجاست؟ به او توضیح می دهند که مادری آذری اذعان کرده که این پیکرِ پسر اوست. این مادر دنبال آمبولانس می رود و به مادر شهید آذری می رسد. گفتگو می کنند. بی خبر از اینکه این مادر، مادر دو مفقودالاثر است می گوید: خداوند را شاکرم که پیکر فرزندم را در آغوش گرفته و بازمیگردانمش. مادر تاملی می کند و میگوید بله. خد را شکر اما اجازه دارم چهره این شهید را ببینم. وقتی که در را باز می کنند و پیکر را نشانِ این مادر می دهند، می بیند فرزند خودش است که به وعده اش وفا کرده و مفقود نشده است.
رحماندوست خطاب به همه مادران انتظار که در این مراسم شرکت کرده بودند گفت: این مادر بزرگوارانه اجازه داد تا فرزندش را در شهر دیگری به نام دیگری به خاک بسپارند و حالا بی آنکه مادر آذری بداند، هرسال به دیدار فرزندش می رود. اینها همه بخشی از عظمت و بخشش مادرانی است که فرزندان شان را تقدیم این ملت کرده اند.
نهال هایی که به یاد شهدا کاشته می شود حال ما و شهرمان را خوب می کند
مهدی محمدی، مدیرمراکز فرهنگی هنری منطقه شش در مراسم مادران انتظار گفت: مادر شهید بزرگوار بهروز صبوری شاید برای ما بهانه خوبی باشد که این روزهای پایانی سال، در این روزهای ازدحادم و شلوغی نوروز، با یک یاد و یک خاطرۀ عجیبِ بیادماندی سپری کنیم. روز پنجشنبه، ۱۵ اسفندماه نیز به یاد شهید اصغر وصالی در فرهنگسرای شفق نیز نهالی کاشتیم تا یاد شهیدی را به قول همسر این شهید، ازغباری قدیمی بروبیم.
وی با بیان اینکه باور ما این است که این تک نهالها می توانند هوای شهر ما، تهران را خوب کنند، گفت: فکر میکنیم شهدا می توانند به واسطه همین تک نهالهایی که می کاریم، حال همه ما را خوب کنند. در همین جا از سردار طلایی، عضو محترم شورای شهر تقاضا داریم که به بهانه همین برنامه و به یاد مادران انتظار، یادمانی برای تمامی مادران شهدای گمنام را در قلب این شهر بنا کنیم. ما بانی شویم تا با انتشار فراخوان و دعوت از همه هنرمندان کشور، نماد و یادمانی برای مادران انتظار در سال ۹۳ نصب گردد.
یک بهروز دادم، هزاران بهروز بدست آوردم
زرین تاج بهرامی، مادر شهید بهروز صبوری در مراسم بزرگداشتی که به یاد فرزندش در فرهنگسرای سرو برگزار شده بود، گفت: بعد از سی و یک سال انتظار، سرانجام خداوند یاری کرد و با دعای خیر همه ملت ایران، فرزندم را یافتم. من یک بهروز دادم و هزاران بهروز را بدست آوردم.
وی با سپاس و قدردانی از شهروندانِ بوشهری گفت: بنده نوازی و مهربانی بوشهریها، مرا شرمسار کرد. بر دستان همه بوشهریها بوسه می زنم که مراسم باشکوهی برای فرزند من برگزار کردند.
مادر شهید صبوری تصریح کرد: ۷هزار شهید گمنام داریم. وقتی بهروز من به جبهه رفت ۸۰ کیلو بود. راضی بودم یک بند انگشت پسرم به من بازگردانده شود. وقتی پسرم را دیدم پسرم سر نداشت. تن نداشت. فقط یک کیلو بود اما همین برای من کافی بود.
وی با دعوت از همه حاضرانِ در آیین مادران انتظار برای شرکت در مراسم یادبود شهید بهروز صبوری در روز دوشنبه گفت: از همه دست اندرکاران برگزاری این مراسم بسیار متشکرم.
شیار ۱۴۳ تقدیم به همه مادران انتظار است
نرگس آبیار، کارگردان فیلم شیار ۱۴۳ در این مراسم گفت: از اینکه در این محفل حضور دارم، بسیار خرسندم. خوشحالم که مردم کشورم همچنان به مساله جنگ و روزهای جنگ تحمیلی حساس هستند. من کاری نکرده ام. تنها به عنوان یک هنرمند، اندوه مادران انتظار را به تصویر کشیده ام. دیده ام مخاطبانی که با مادران فیلم گریستند. با مادران فیلم هراهی کردند. هرچند من سرسوزنی از لحظات سخت آنان را به تصویر کشیده ام. این فیلم تقدیم به همه مادرانِ انتظار است.
وی با تاکید براینکه چنین مراسم های تقدیر و گرامیداشتی می باید برای همه مادران انتظار برگزار شود گفت: این روزها من به مراسم مختلفی دعوت می شوم. من شرمنده و خجالت زده می شوم. این مادران انتظار هستند که باید تقدیر شوند.
سردار طلایی، رئیس شورای شهر تهران، رحماندوست، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، مهدی محمدی، مدیر مراکز فرهنگی هنری منطقه شش لوح و نشانِ سرو را تقدیم مادر شهید بهروز صبوری کردند. در این مراسم همچنین از مادر شهید اسدالله شیر خانلو، محترم صادقی، مادر شهید علی مرادی، فهمیه مرادی، مادر و خواهر محمدرضا و مجید رضا دنیاگردان، فاطمه مغرب کاظمی با اهدای تندیس و لوح یادبود تقدیر شد.
در پایان مراسم مادران انتظار نهال سروی با پلاک مادران انتظار در محوطۀ فرهنگسرای سرو کاشته شد.
ارسال نظر