ترامپ و پارادوکس جنگ با ایران
وجه اشتراک مهم ترامپ و اوباما بهرهگیری از موج ضد جنگ است که در اواخر دولت جرج واکر بوش پدید آمد و بر «دوران جنگ با ترور»، که با حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد، نقطه پایان نهاد.
به گزارش پارس نیوز، عبدالله شهبازی پژوهشگر در کانال تلگرام خود نوشت:
از یکشنبه شب، ۵ مه ۲۰۱۹ به وقت واشنگتن، با صدور بیانیه کوتاه جان بولتون، مشاور امنیت ملی ترامپ، سیاست آمریکا در خاورمیانه ماجراجویانهترین دوران خود را آغاز کرد. در روزهای پسین تعداد مقالات مندرج در رسانههای آمریکایی، که با نگرانی درباره جنگ احتمالی با ایران نوشتهاند، به سرعت رو به افزایش است.
در میان بلندپایگان سیاسی آمریکا مهمترین واکنش منفی علیه رفتار جنگطلبانه دولت ترامپ به تیم کین، سناتور ایالت ویرجینیا، تعلق دارد که در بیانیه سهشنبه (۷ مه / ۱۷ اردیبهشت) اعلام کرد: من عمیقاً نگرانم زیرا دولت ترامپ ما را به سوی جنگی غیرضرور با ایران هدایت میکند. در یک سال گذشته، پس از خروج آمریکا از برجام، دولت ترامپ به اقدامات جدی برای افزایش تنش با ایران دست زده است از جمله اعلام نادرست جابجایی معمولی ناو آبراهام لینکلن بعنوان اخطار به ایران. آشکارا میگویم: دولت ترامپ فاقد هرگونه اختیار قانونی برای اقدام به جنگ علیه ایران بدون مجوز کنگره است
بیانیه سناتور تیم کین (از حزب دمکرات) به سخنان ۱۰ آوریل سناتور رند پل (از حزب جمهوریخواه) شبیه است که خطاب به پمپئو اقدام احتمالی دولت ترامپ به جنگ علیه ایران را، بدون مجوز کنگره، غیرقانونی خواند.
برغم اینگونه مواضع فراحزبی، و برغم گسترش موج ضد جنگ در رسانهها که با وخامت اوضاع اوج خواهد گرفت، تا چه حد میتوان نقش کنگره را بعنوان عامل بازدارنده ماجراجویی دولت ترامپ مؤثر دانست؟
آنگونه که رفتار کنگره در قبال فرمان اخیر ترامپ دال بر اعلام سپاه پاسداران بعنوان سازمان تروریستی نشان داد، بنظر میرسد در سطوح عالی سیاست آمریکا در مسئله ایران اجماعی نسبی وجود دارد که مواضع هر دو حزب جمهوریخواه و دمکرات را هدایت میکند.
آن کانون مقتدر فراملیتی که سیاست آمریکا، هر دو حزب، را در مسئله ایران به دست دارد اهدافی را دنبال میکند که الزاماً با منافع آمریکا و حتی مصالح شخص ترامپ منطبق نیست.
وجه اشتراک مهم ترامپ و اوباما بهرهگیری از موج ضد جنگ است که در اواخر دولت جرج واکر بوش پدید آمد و بر «دوران جنگ با ترور»، که با حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد، نقطه پایان نهاد. اوباما و ترامپ، هر دو، با شعار پایان دادن به دخالتهای نظامی در خارج، بویژه در خاورمیانه، و پایان دادن به بحران اقتصادی ناشی از سیاستهای نظامیگرایانه دوران بوش و شروع دوران مبتنی بر بازسازی داخلی، توانستند در انتخابات پیروز شوند.
تاکنون ترامپ به بخش عمده وعدههای انتخاباتی خود عمل کرده و کوشیده بنحوی عمل کند که بتواند در انتخابات پسین (۳ نوامبر ۲۰۲۰/ ۱۳ آبان ۱۳۹۹) بار دیگر در مسند ریاست جمهوری آمریکا قرار گیرد. به این دلیل، حتی در غائله اخیر ونزوئلا، برغم همجواری این کشور با مرزهای آبی آمریکا، شاهد حمله نظامی نبودیم. رفتار ترامپ در ونزوئلا، که به دلیل برخورداری از بزرگترین ذخایر نفتی جهان از سالهای پس از جنگ جهانی دوم واجد اهمیت اقتصادی فراوان برای آمریکا بوده است، بر فشار اقتصادی و تحریکات داخلی مبتنی بوده و هماکنون نیز مداخله نظامی و جنگ محتمل بنظر نمیرسد. (از نظر میزان ذخایر نفت سعودی در مقام دوم، ایران در مقام چهارم، عراق در مقام پنجم و آمریکا در مقام دهم قرار دارند.)
از سوی دیگر، بنظر میرسد که ایران به سیاست صبوری یک ساله اخیر (پس از خروج آمریکا از برجام) در قبال رفتارهای آمریکا و متحدان اروپای غربیاش پایان داده و راه ایستادگی فعال در پیش گرفته است.
شنیدههای من از منابع متعدد و موثق بر آمادگی اکید و جدی ایران دلالت دارد برای مقابله با هر گونه تحرک ایذایی نظامی آمریکا و متحدانش در منطقه و پرهیز از هرگونه مذاکره و سازش بر سر اصول و تذکر به مسئولینی که بدون هماهنگی سخنانی دال بر تبادل زندانیان گفته بودند.
ایران اکنون در چنان جایگاه منطقهای قرار دارد که در دویست سال گذشته، از اوائل قاجاریه تاکنون، بیسابقه بوده و حوزه اقتدار و نفوذ آن، مستقیم یا از طریق جنبشهای هوادار ایران، تا دریای مدیترانه گسترده است. این جایگاه به دلیل استواری ایران در جنگ داخلی سوریه و ممانعت از تجزیه این کشور به دست آمد که در صورت تحقق مقدمه فروپاشی و ترسیم جغرافیای سیاسی جدید برای تمامی منطقه بود آنگونه که کانونهای غربی در سالهای پس از جنگ اول جهانی برای خاورمیانه رقم زدند و بر ویرانههای عثمانی دولتهای جدید دستنشانده پدید آوردند.
سیاست ایستادگی فعال ایران در برابر تهدیدهای نظامی آمریکا پارادوکسی بزرگ برای ترامپ است که شعارهای انتخاباتی و سرنوشت سیاسی او را با چالشهای جدی مواجه میکند.
ارسال نظر