شماره هفتی که تا لحظه آخر هم بوی خداحافظی نمیداد
تقصیر خودت است که محبوبی!
مجیدی از دوستدارانش خواهش میکند به سرعت با او عکس بگیرند که یکی از هواداران که با کودکش بعنوان نفر بعدی صف انتظار عکس با مجیدی به سر میبرد، با فریادی آرام به شماره هفت تیمش میگوید: «تقصیر خودته که اینقدر محبوب هستی» !
به گزارش پارس به نقل از فارس، قدم به کمپ حجازی که می گذاریم سوت و کورتر از همیشه و خالی از تماشاگر است؛ قرار است استقلالی ها از ساعت ۱۲ آخرین تمرین خود برای آماده سازی دیدار عقب مانده خود مقابل مس کرمان را آغاز کنند.
بنا به دلایلی حدود ۴۰ دقیقه زودتر برای پوشش خبری تمرین آبی پوشان به محل کمپ استقلالی ها می رسم. آندو به همراه چند بازیکن جوان تر در زمین مشغول آماده کردن خود هستند و بازیکنان یک به یک خود را به کمپ مرحوم حجازی می رسانند. منتظری با آژانس می آید و لاوره و ساموئل با ماشین های باشگاه. سایرین هم محل پارکینگ کمپ را تبدیل به نمایشگاهی از آخرین مدل خودروهای خارجی کرده و یک به یک می آیند.
۱۰ دقیقه مانده به آغاز رسمی تمرینات، آندو به سمت دفتر کمپ می رود و در همین لحظه BMW مشکی با شیشه های دودی رنگ وارد می شود.
فرهاد مجیدی که به نظر می رسد به جز کادرفنی، کسی از بازیکنان از تصمیمش برای خداحافظی خبر ندارد، پس از ورود به محوطه پارکینگ دقایقی را به بهانه صحبت با موبایل در داخل ماشین می نشیند؛ پس از لحظاتی سر و کله آندو پیدا می شود. او از دفتر یک راست به داخل ماشین مجیدی رفته و بعد از سلام احوالپرسی با فرهاد با وی غرق در گفت و گو می شود. به نظر می رسد در دفتر باشگاه که قلعه نویی و سایر نفرات کادرفنی برای آغاز تمرین در آنجا حضور داشتند، از آندو خواسته اند تا آخرین لابی ها برای ماندن را با فرهاد داشته باشد؛ لابی آخر؛ لابی که هیچ حاصلی ندارد، چون کاپیتان استقلال تصمیم خود را برای
خداحافظی همیشگی از فوتبال گرفته است.
فرهاد به همراه آندو روانه زمین تمرین می شوند و سایر بازیکنان به « آقا فرهاد» سلام می کنند. قاضی هم که پس از مدت ها به تمرین بازگشته به سمت وی رفته و فرهاد را در آغوش می کشد تا برای آخرین بار با کاپیتان تیمش این چنین گرم و صمیمی به سلام و احوالپرسی پرداخته باشد.
آندو در زمین هم کنار فرهاد است و گویا قرار نیست بی خیالش شود، لابی های تیموریان برای ماندن مجیدی همچنان ادامه دارد.
ساعت ۱۲ می شود و سوت آغاز تمرینات پس از ورود امیر قلعه نویی به همراه لشگرش به زمین تمرین توسط مجید صالح زده می شود. در حین جمع شدن اکبرپور به طور سهوی پای مجیدی را لگد کرده و داد فرهاد به هوا بلند می شود، اما درد لحظه ای به زودی خوب شده و مشکلی برای ادامه کار نیست.
بازیکنان با جلوداری مجیدی و نکونام و البته نیکبخت چند دوری را دور محوطه زمین می دوند تا آماده تمرین سبک قبل از دیدار مقابل مس شوند. پس از دقایقی گرم کردن، آبی ها به ۳ گروه تقسیم شده و به خرس وسط سابق و آقا وسط این روزها را مشغول می شوند.
فرهاد در گروه ۷ نفره اکبرپور، صادقی، منتظری، نیکبخت، نکونام و تیموریان قرار گرفته و از همان ابتدا با فشار سایر اعضای گروه و با این بهانه که امروز نوبت فرهاد است، به همراه نیکبخت که دیگر یال و کوپال گذشته را ندارد به وسط می روند. گروه جرزن ها به سرکردگی صادقی و آندو به همه چیز اعتراض می کنند و بیچاره فرهاد هر زمان که برای وسط رفتن بازیکنان، اختلاف ایجاد می شود، جور سایرین را کشیده و به وسط می رود تا سر و صداها بخوابد. جای حنیف و هاشم هم خالی است تا حداقل از این لحاظ تمرین آرام تر از سایر روزهای دیگر دنبال شود.
قلعه نویی بر سر گروه جرزن ها حاضر شده و نحوه تمرین آنها در زمان بازی آقا وسط را نظاره گر می شود، ژنرال گویا به یاد ایام جوانی هوس کرده است او را هم بازی دهند؛ اتفاقی که می افتد و امیرقلعه نویی هم به جمع اضافه می شود با این حال اگر بدترین سوتی ها را هم بدهد قرار نیست هرگز به وسط زمین برود. موضوعی که حتی اعتراض آرام صادقی را هم به همراه داشت.
همچنان آقاوسط در حال برگراری است و بازیکنان با شادمانی خاصی و در حالی که نمی دانند دیگر از پس فردا کاپیتانشان را در جمع خود ندارند، با حضور سرمربی جوری گرم بازی و البته جرزنی هستند که انگار قرار است برنده و بازنده ای در کار باشد.
در یک صحنه قلعه نویی با کشاندن ۲ بازیکن به سمت خود و فریب آنها به فرهاد پاس می دهد. او که از این کار سر ذوق آمده رو به جمع می گوید چنین پاس هایی هنر است نه اینکه برای رفع تکلیف باشد. در همین لحظات نیکبخت که بازی را جدی گرفته با تکلی خشن به روی پای فرهاد می رود و یک بار دیگر فریاد مجیدی به آسمان می رود و همه نگران.
با این حال قلعه نویی که از وداع همیشگی بازیکنش باخبر است در گوشه ای فرهاد را نظاره می کند که از درد به خود می پیچد؛ فرهاد قرار است برای همیشه برود و امروز که این مطالب را می نویسم به درستی حال و روز سرمربی استقلال را درک می کنم که چرا در آخرین تمرین با حضور مجیدی خیلی سرحال نبود و با کلافگی خاصی تمرین را دنبال می کرد. با این حال ژنرال هم سعی می کرد خود را به خیالی زده و با یک خوشحالی تصنعی در گروه جرزن ها به بازی ادامه دهد.
در این مدت بازگشت مجیدی به استقلال همواره صحبت از رابطه بد او با سرمربی تیمش شایعاتی وجود داشت، اما حداقل در روز آخر دیگر از این شایعات خبری نبود و بین این دو همه چیز بوی علاقه و محبت را می داد. انگار همین دیروز بود که مجیدی پس از تعویض در آغوش قلعه نویی رفته و شعار « مجیدی امیرخان استقلال قهرمان» در ورزشگاه به هوا بلند شده بود.
سوت صالح یک بار دیگر به هوا بلند می شود و این یعنی اینکه بازیکنان باید برای مرحله بعدی تمرین که اختصاص به سانتر از جناحین و شوتزنی داشت آماده شوند. علی نیکی و نکونام و نوری از دو سمت سانتر می کنند و مهاجمان به سر زنی پرداخته و موج دوم حمله به سمت دروازه شوتزنی می کنند و اینجاست که فرهاد آخرین گل های خود را حداقل در تمرین به دو سید دورازه بان استقلال می زند. یکی از این گل ها شوتی از راه دور است و توپ را فقط سه جاف دروازه آرام می کند، اما حیف که درست مثل لحظه خداحافظی که جمعیت کمی در ورزشگاه آزادی بود، این بار هم حدود ۱۰ نفر در کمپ ناصرخان حجازی هستند تا همین تعداد از این گل زیبا سر ذوق آمده و فرهاد را تشویق کنند.
رأس ساعت یک سوت پایان تمرین زده می شود و فرهاد که مثل همیشه عجله دارد به عنوان اولین بازیکن از زمین خارج شده و برای ترک تمرین برای آخرین بار به سمت ماشینش می رود. بیرون آمدن مجیدی از زمین همانا و جمع شدن هواداران استقلال به دور وی همان و انگار کسی خبر ندارد این آخرین فرصتی است که می تواند از کاپیتان دوست داشتنی استقلال امضا گرفته و با او عکس بگیرد.
مجیدی از دوستدارانش خواهش می کند که به سرعت با او عکس بگیرند تا برود که یکی از هواداران که با کودکش در نفر بعدی صف انتظار عکس با مجیدی به سر می برد، با فریادی آرام که بوی گلایه می دهد به شماره هفت تیمش می گوید: « تقصیر خودت هست که اینقدر محبوب هستی» . جمله ای که لبخند سایر هواداران و مجیدی را هم به همراه دارد تا این هوادار و پسر کوچکش هم خیلی زود به آروزیشان که قرار گرفتن در یک قاب با فرهاد است برسند و خلاص.
دقایق دیگر کمپ استقلال شاهد آخرین حضور فرهاد است و او سوار ماشین می شود تا برای همیشه از استقلال برود. در همین لحظه یکی از هواداران معلول استقلال به سمت او رفته و تقاضا می کند تا شیشه ماشینش را پایین بدهد؛ او ضمن گرفتن امضا از مجیدی از او سوال می کند که « آیا فردا بازی می کند یا خیر» که پس از اینکه با پاسخ مثبت کاپیتان آبی ها مواجه می شود به او می گوید « پس من هم با دوستانم برای تماشای بازی ات به ورزشگاه می آییم. »
دیگر کاری نمانده و تمرین هم به پایان رسیده و فرهاد مجیدی، محبوب ترین بازیکن و کاپیتان تاریخ باشگاه استقلال پس از ۱۷ سال حضور در استقلال (که البته بارها با رفت و برگشت وی همراه بود) از کمپ خارج شده و در افق محو می شود.
« دقیقه ۸۹ دیدار مقابل مس، تابلوی تعویض بالا می رود و بازیکنی که همیشه غیرقابل پیش بینی بوده است این بار هم با تصمیمی غیر قابل پیش بینی و البته غیرقابل قبول برای هواداران استقلال، پیراهنش را درآورده و پس از اینکه در آغوش قلعه نویی قرار می گیرد با بوسیدن چهار گوشه زمین در میان اشک و اندوه و ناراحتی و بعضا اعتراض طرفداران برای همیشه از دنیای فوتبال خداحافظی می کند تا اینچنین قصه آهای فرهاد مجیدی در تاریخ ۷ آبان ۱۳۹۲ هم به پایان برسد. شاید هواداران در این لحظات آرزو می کردند که ای کاش هیچگاه در تقویم زندگی شان عدد ۷ ثبت نمی شد تا اسطوره تیمشان به بهانه هفتمین روز ماه برای همیشه ترکشان کند. »
کسی نمی داند شاید او هم خیلی زود مثل داش علی منصوریان از روی سکوها فراموش شود و شاید هم همچنان شعار: تو تک ستاره فوتبال مایی. . آهای فرهاد مجیدی همچنان و حالا حالاها از روی سکوها طنین انداز باشد، هرچه که باشد خداحافظی های فوتبالی در ایران بی شباهت ترین خداحافظی ها در همه دنیاست.
در نسلی که بازیکنان متعصب مانند مجیدی، کریمی کمتر در آن پیدا می شود، فرهاد با شور و علاقه و تعصب خاصی برای استقلال به میدان می رفت و همین تعصب او باعث شده بود تا هواداران عاشقانه دوستش داشته باشند. با این حال او هم مثل همه بازیکنان باید روزی می رفت و رفت تا هواداران بمانند و خاطره های فرهاد مجیدی.
ارسال نظر