فوتبال ایران با کیروش پیشرفت نکرد، با زیدان هم پیشرفت نخواهد کرد
قطریها هنوز پنجاهمین سالگرد استقلالشان را جشن نگرفته اند اما مقتدرانهترین قهرمانی تاریخ جام ملتها را از آن خود کرده اند. کجایراه را اشتباه رفتیم که در هفتادودومین سال فعالیت فدراسیون فوتبالمان، هنوز یک مجموعه ورزشی مجهز نداریم؟
امیرمحمد سلیمانی: صدمین حضور کارلوس کیروش روی نیمکت تیم ملی ایران، بدترین نتیجه او را به همراه داشت. باخت 0-3 آن هم به ژاپن، چیزی نبود که شاگردان سرمربی پرتغالی به آن عادت داشته باشند. او از تیم ملی ایران خداحافظی کرد و تصمیم گرفت ادامه دوران سرمربیگریاش را در کشور دیگری دنبال کند. هشت سال حضور او روی نیمکت تیم ملی ایران، به جز دو صعود پیاپی به جام جهانی و یک صعود به نیمه نهایی جام ملت های آسیا، سرشار از دستاورد های متعدد بود. او در کشوری که سرمربی های تیم ملی حتی از بازگشت به خاکش هم هراس دارند، نسل تیم ملی را با شجاعت تغییر داد. شاید حتی مخالفان او هم به یاد نمیآورند تیم ملی پیش از شکست به اسپانیا، آخرین بار در کدام دیدار رسمی شکست خورده بود. اما بزرگترین دستاورد کیروش حتی سال ها صدرنشینی بر بام قاره کهن نبود. مهم ترین محصول سرمربی پرتغالی در ایران، کمپ تیم ملی بود.
در دهه های گذشته، سرمربی های متعددی به فوتبال آسیا آمده و با ادعای تغییرات شگرف مدعی شده بودند مسیر فوتبال کشور های آسیایی را تغییر خواهند داد. شاید آخرین و جذاب ترین نمونه، مارچلو لیپی باشد که پس از چندین سال حضور در فوتبال چین و استفاده از امکانات متعدد این کشور، باز هم نتوانست افتخاری برای فوتبال دومین اقتصاد بزرگ جهان به ارمغان بیاورد. در میان سرمربی های مدعی در آسیا، کیروش یک استثنای بزرگ بود. او از همان روز نخستی که در ایران حضور پیدا کرد، به ساخت یک مجموعه مجهز تاکید داشت. کیروش فهمیده بود فوتبال ایران برخلاف بسیاری از رقبای حتی ضعیفترش از امکانات درجه یک ورزشی محروم است. تلاش های او برای فهمیدن و فهماندن دلایل این محرومیت، باعث شد بسیاری از افرادی که از فقر تجهیزات ورزشی ایران سود می بردند، با او دشمنی عجیبی پیدا کنند. کیروش می دانست که توانایی تغییر گذشته فوتبال ایران را ندارد و تاثیرگذاریاش در آینده فوتبال ایران هم در کوتاه مدت مشخص نخواهد شد. بنابراین او همه تمرکزش را بر روی «حال» تیم ملی ایران گذاشت.
او هر چه بیشتر تلاش می کرد، همکاری کمتری می دید. کیروش برای تیم ملی کمپ ساخت، اما باشگاه ها بازیکنانشان را در روز های فیفا هم به او تحویل نمی دادند. او برای تیم های ملی پایه فوتبال ایران هم در کمپ تیم ملی امکانات قرار دارد اما سرمربی های تیم های ملی پایه، اعتقادی او به نداشتند. او تلاش می کرد با سرمربی های لیگ ارتباط برقرار کند اما آن ها پیشنهاد سرمربی تیم ملی را رد می کردند. در فضایی که همه با هم دشمن بودند، کیروش به دشمن اصلی همه تبدیل شد. حالا اهالی فوتبال ایران به جای این که از یکدیگر انتقاد کنند، از کیروش انتقاد می کردند. سرمربی پرتغالی ناخودآگاه باعث شده بود همه فساد فوتبال ایران پشت سر او مخفی شوند و تنها راهکارش را مقابله تند و تیز با آن هایی می دانست که از نام او سواستفاده می کردند.
سرمربی سابق رئال مادرید که فهمیده بود در فوتبال ایران چیزی به نام برنامه ریزی وجود ندارد، برای پیدا کردن روزنه های پیشرفت به سراغ فوتبال غرب رفت. در دوران او، بازیکن های دورگه بیش از هر زمان دیگری به تیم ملی ایران آمدند؛ از رضا قوچان نژاد تا استیون بیت آشور و از اشکان دژاگه تا سامان قدوس. سطح فوتبالیست های دورگه ایرانی از سطح بهترین بازیکنان فوتبال ایران هم بالاتر بود. چرا که آنان در فضایی کاملا حرفهای رشد کرده بودند و مدار پیشرفتشان نه براساس رانت ها بلکه براساس شایستگی ها در حرکت بود. بازگشت ایرانی های ساکن غرب به فوتبال ایران کمک کرد یک سطح بالاتر رخ نمایی کند. حالا تیم ملی با بازیکنانی بازی می کرد که پس از تعویض شدن، چیزی را لگد نمی کردند. بازیکنانی که علیه سرمربیشان حرف نمی زدند و انتقادات را نه برای ویرانی بلکه برای سازندگی به زبان می آوردند. آن ها این حقایق را از سرمربی خود آموخته بودند.
اما کیروش هر چه در زمین بازی پیشرفت بیشتری می کرد، بیرون مستطیل سبز بیشتر در تنگنا قرار می گرفت. فدراسیون فوتبال پولی را که پاداش تیم ملی بود و قرار بود برای آنان هزینه کند را به سایر تیم ها تقدیم می کرد و به تیم ملی بی توجه بود. برنامه هایی که فدراسیون برای پیشرفت تیم ملی در نظر داشت، چند سطح پایین تر از انتظارات کیروش بود و سرمربی تیم ملی هم کاملا به این موضوع واقف بود. او فهمید چرخش توپ های فوتبال در ایران هر هدفی دارد به جز اهداف ورزشی و اجتماعی. شاید بی دلیل نبود که در آخرین روز های حضورش روی نیمکت تیم ملی ایران، از فدراسیون فوتبال قطر تشکر کرد که امکانات ارزشمندی را به تیم او هدیه داده بود. به نظر می رسید قطری ها در کوتاه ترین زمان ممکن، ذهنیت کیروش را درک کرده بودند. اتفاقی که مسئولان فدراسیون فوتبال ایران پس از هشت سال، هنوز هم از درک آن عاجز بودند. مهدی تاچ پس از هشت سال همکاری با سرمربی پرتغالی، او را «آجیل» می نامد و هنوز هم نمی داند حرف های کیروش دقیقا با چه هدفی مطرح می شود. شاید هم رییس فدراسیون فوتبال به حقیقت زبان کیروش آگاه است اما تلاش می کند با احترام گذاشتن به او، پشت مشکلاتی که خودش برای تیم ملی ایجاد کرده است پنهان شود.
فدراسیون فوتبال به همان دلیل در هشت سال گذشته هیچ بازی دوستانه باکیفیتی برای کیروش فراهم نکرد که توانایی دریافت پاداش تیم های ملی و باشگاهی ایران را از کنفدراسیون فوتبال آسیا نداشت. دقیقا به همان علتی که تیم ملی تا پیش از جام جهانی روسیه از پوشیدن یک برند محترمانه محروم بود. کارلوس کیروش به طور واضح می دید که چگونه در فوتبال ایران منافع فرد بر منافع جمع ارجعیت دارد. تلاش های او برای پایان دادن به اشتباهات مردان فوتبال ایران نتایج دلسردکننده ای داشت اما سرمربی پرتغالی می خواست با حداقل امکانات هم موفق باشد. او به تیم ملی ایران ذهنیت نوینی بخشید. به تیمی که مهم ترین تاکتیکش خرد کردن صورت رقبا با کفش استوک بود، احترام را برگرداند و به همه شاگردانش آموزش داد برای محترم شمارده شدن ابتدا باید احترام گذاشتن را یاد بگیرند. اما همه تلاش های هشت ساله سرمربی پرتغالی در بازی مقابل ژاپن ویران شد. جایی که شاگردان او به جای دویدن دنبال توپ به داور اعتراض کردند. جایی که تیم ملی ایران همه تاکتیک هایش را فراموش کرد و دوباره به همان سیستم سانتر از جناحین بازگشت. جایی که نه تنها کیروش، حتی مسئولان فدراسیون فوتبال ایران هم فهمیدند مشکلات تیم ملی ایران نه روی زمین چمن، بلکه به ریشه ساق های بازیکنانشان باز می گردد.
کیروش می دانست که ذهنیت متفاوت سربازانش بالاخره یک روز کار دست او خواهد داد. شاید به همین دلیل به نپوشیدن کت قهرمانی تاکید می کرد. او می دانست که برنامه ریزی فوتبال ایران اصلا قابل مقایسه با کره جنوبی و ژاپن نبود و حالا قطر دست نیافتنی ترین رقیب شاگردان او به حساب می آمد. این یک حقیقت تلخ است که باید با آن روبرو شویم؛ فوتبال ایران مشکلات ریشه ای دارد و همانطور که با کیروش درمان نشد، با زیدان و مورینیو هم راهی پیدا نخواهد کرد. اگر فلیکس سانچز قهرمان آسیا می شد، شاگردانش در قطر را از دوران نوجوانی آن ها پرورش داده بود و شناخت واضحی از آنان داشت. اما سرمربی تیم ملی ایران حتی پاسخ درستی از سرمربی تیم های پایه ایران دریافت نمی کرد. او در طول سال ها حضور در فوتبال ایران نتوانست شناخت کاملی از ساختار فوتبال پایه ایران به دست بیاورد چرا که فوتبال ایران هرگز ساختار مشخصی نداشت.
انگار کیروش هم فهمیده بود فوتبال ایران فقط هست که وجود داشته باشد و قرار نیست برنامه مشخصی برای پیشرفت آن مطرح شود. او تلاش کرد تیم ملی ایران را قهرمان آسیا کند اما در نهایت به ذهنیتی باخت که از کودکی به بازیکنانش تحمیل شده بود. ذهنیتی که قابل دستکاری نبود و تلاش های او برای تغییر آن هرگز پاسخ های طولانی مدت نداشت. این ذهنیت ارتباطی با عملکرد سرمربی ندارد. بنابراین اگر لوران بلان هم روی نیمکت تیم ملی حضور پیدا کند، تاثیر شگفت انگیزی نخواهد داشت.
فوتبال ایران تا زمانی که برای اردوهایش به زمین های خارج از کشور نیاز داشته باشد، پیشرفت نخواهد کرد. تا زمانی که برند لباس تیم های فوتبال ملی ایران یکسان نباشد، یک ملت و یک ضربان قلب معنایی نخواهد داشت. تا زمانی که استعداد های فوتبال ایران از رشت و اهواز به طور مستقیم به اروپا منتقل می شوند، نباید از لیگ حرفه ای صحبت کنیم. تا روزی که فوتبال ایران اعضایش را از سوئد و آلمان دعوت کند، نباید امیدوار باشیم. تا هنگامی که داوری بزرگترین دغدغه یک سرمربی ایرانی است، نباید از اعتراض بازیکنان تیم ملی به قاضی مسابقه شکایت کنیم. و از همه مهم تر، تا زمانی که نیمی از جامعه ایران از حضور در ورزشگاه ها محروم هستند، شاید بهتر باشد هرگز از فوتبال سخنی به زبان نیاوریم.
ارسال نظر