نقطه سرخط
گل اول اگر کمرشکن بود، گل دوم تیر خلاص بود. گل دوم حتی بدتر از چیزی بود که میشد تصور کرد. دوباره یک ضدحمله، شوک خوردن دفاع در تغییر وضعیت بازی از حمله به دفاع و بعد زمین خوردن پورعلیگنجی و برخورد توپ به دستش و اعلام درست پنالتی.
نشانههای باخت را دست کم در نیمه اول ندیدیم. فشار سنگین ژاپنیها در دقایق اول را آنقدر تحمل کردیم تا سردار آزمون آن تک به تک حساس را به دست آورد که دروازهبان ژاپنی با مهارتی مافوق باور روانه کرنرش کرد. از همانجا بود که بازی متعادل شد. نشانههای باخت را در نیمه اول ندیدیم اگرچه میتوانستیم با کمی دقت، نشانههای ریز ترک خوردن سد دفاعی را مشاهده کنیم. از کارت زرد کودکانه وحید امیری تا خستگی مفرط اشکان دژاگه که در بازی با چین باید زودتر بیرون میآمد تا کمی بیشتر نفس بگیرد. غیبت سعید عزتاللهی هیچ وقت بیش از این بازی به چشم نیامد. جایی که میانه میدان را به ریزنقشهای پر نفس ژاپنی باختیم.
نیمهدوم نیمه کاسه «چه کنم چه کنم»هایی بود که کیروش با تعویض کردن یا تعویض نکردن کریم انصاریفرد دست گرفته بود. وحید امیری کارت داشت و اشکان دژاگه نای راه رفتن هم نداشت و حاجصفی در میانه میدان تعطیل بود و تیمملی به هافبک تازهنفسی برای جنگ نیاز داشت. با این همه انتخاب کیروش به میدان آوردن بازیکنی مثل انصاریفرد بود و آنهم با سه بار عقب و جلو بردنش لب خط برای تعویض و بعد پشیمان شدن. مربی به تاکتیک و تعویض خودش ایمان نداشت و این دودلی، جان تیم را لرزاند.
ریشه اشتباه مهلک منجر به گل خورده را کجا باید دنبال کرد؟ اینکه پنج بازیکن ما در یک صحنه هنوز در جریان بازی، توپ را رها کنند تا به سمت داور بدوند و از او بخواهند که به بازیکن حریف کارت بدهد را آیا باید شوخی تلخ سرنوشت دانست با مربی همیشه معترضی چون کیروش؟ آیا این «کارما»ی کیروش است که پاسخ همه دعواها و حاشیهسازیها و تمرکز برهمزدنهایش را باید اینجا میگرفت؟ در بزنگاه سرنوشتش؟ و درست با اشتباهات عزیزکردههایش چون کنعانیزادگان و رضاییان؟ یا با ترک پست باورنکردنی پورعلیگنجی که بازیکن مستقیم مهارش بهراحتی و بدون مزاحم گل زد؟ یا خروج باورنکرنی و اشتباه غیرقابل توصیف بیرانوند که معلوم نبود چرا آنقدر بد بیرون آمد؟
گل اول اگر کمرشکن بود، گل دوم تیر خلاص بود. گل دوم حتی بدتر از چیزی بود که میشد تصور کرد. دوباره یک ضدحمله، شوک خوردن دفاع در تغییر وضعیت بازی از حمله به دفاع و بعد زمین خوردن پورعلیگنجی و برخورد توپ به دستش و اعلام درست پنالتی. تمام آن لحظههایی که داور، وی آر داده بود و منتظر بود تا ببیند تیم داوران ویدئویی چه نظری دارند، لحظههایی بود که میدانستیم بازندهایم. میدانستیم پنالتی رخ داده و میدانستیم که تیم حریف از ما بهتر است و دستش را برای این بازی رو نکرده و میدانستیم که خدای فوتبال قرار نیست هیچ باجی به ما بدهد. باجی هم گیرمان نیامد. پنالتی درست بود. بیرانوند هم اشتباه پرید تا توپ به تور دروازه بوسه بزند.
درحالی که تیمملی وسط میدان، سرگردان و ناآماده و مضطرب نشان میداد و روی سکوها صدا از تماشاگر ایرانی درنمیآمد، بیهوده به چهره خسته بازیکنان نگاه میکردیم که ببینیم در سیمای کدامشان باید دنبال یک نجاتدهنده باشیم. سامان قدوس که از اول تورنمنت روی نیمکت کپک زد و بیرون ماند تا به خودش فحش بدهد که چرا سوئد را رها کرد تا به نیمکت تیمملی ایران پناه بیاورد؟ کریم انصاریفرد که تنها در دقایق پایانی بازی با چین یک فرصت گلزنی گیرش آمده بود و قبل از ورود به زمین هم کیروش آنقدر بردش لب خط و برشگرداند که اعصابش بههم ریخت؟ سردار آزمون که در دقایق پایانی بازی به خاطر دعوا کردنش با بازیکنان ژاپنی کارت زرد گرفت؟ رامین رضاییان که بدترین روزش را در این تورنمنت سپری کرد تا دلتنگ وریا غفوری باشیم؟ احسان حاجصفی که غیر از اوت بلند پرت کردن به کار دیگری نیامد؟
نه از اینها خبری بود و نه از کارلوس کیروش که صدمین بازیاش با تیمملی را به بدترین شکل ممکن باخت. سنگینترین شکست تاریخ کیروش وقتی رقم خورد که تاکتیک اشتباه و استراتژی نامناسبش با ترکیب غلطش همراه شد. جای خالی سیدجلال یا حتی پژمان منتظری با تجربه در قلب خط میانی حس میشد. در میانه میدان سعید عزتاللهی را فریاد میکردیم که مصدوم بود یا دست کم هافبک درگیرشوندهتری چون کامیابینیا که نبود یا نوراللهی که انگار سهمش از بازی کردن در این جام یک «سک سک» کردن در مرحله مقدماتی بود.
ارسال نظر