به یاد منصورخان و جشن تولد 73 سالگی
پدر معنوی استقلال شاید زیر خاک باشد اما هنوز برای عاشقانش زنده است.
ششم بهمن 1324 به اندازه چهارده آبان 1395 در ذهن استقلالی ها نمانده است. روزی که منصور پورحیدری در تهران به دنیا آمد و بعد ها تبدیل شد به مردی که نام استقلال پیش از هر چیزی با او شناخته شد. شاید پورحیدری درون زمین چندان به چشم نیامد. او نه مثل ناصر حجازی دروازهبانی که شهرتش به بیرون از زمین رسیده باشد و نه مانند علی جباری بازیکنی کامل بود که گل هایش در دربیها منبع اصلی کریخوانی و خاطرهسازی استقلالی ها باشد. او یک بازیکن معمولی بود، همان چیزی که نیاز داشت باشد.
پورحیدری به عنوان یک مدافع، وظایفش را به خوبی انجام میداد. شاید در تیم ملی جایگاه ثابتی نداشت اما در استقلال، مرد مطمئن ترکیبی بود که جز برای پیروزی به میدان نمی رفت. اما تاثیرگذاری او بیشتر از آن که درون زمین باشد، از روی نیمکت جریان می گرفت. جایی که پورحیدری فهمیده بود برای خدمت کردن به تیم مورد علاقهاش، باید روی آن تمرکز کند. او ماه ها به عنوان دستیار و کمک مربی روی نیمکت «تاج» نشست اما در نهایت در «استقلال» به عنوان سرمربی معرفی شد.
در روز هایی که استقلال در آستانه فروپاشیدن بود، منصور پورحیدری با تلاش و پشتکار بی مثالش تیمی را سر پا نگه داشت که بخش مهمی از تاریخ فوتبال ایران بود. او به عنوان تنها مرد تاریخ فوتبال ایران که هم به عنوان مربی و هم در قامت بازیکن قهرمان آسیا شده است، آن قدر به باشگاه رویاهای کودکیاش عشق ورزید که در 390 مسابقه نشستن روی نیمکت استقلال همه جام ها را درو کند. هر سالی که او استقلال را در جام باشگاه های آسیا هدایت می کرد، آبی پوشان با خیال راحت به جمع چهار تیم برتر صعود می کردند و یک قهرمانی در کنار یک نایب قهرمانی به نام خود در تاریخ فوتبال آسیا ثبت کردند.
خیلی ها تلاش کردند تا هویت واقعی استقلال را از آن بربایند. بعضی تلاش کردند استقلال را مثل خیلی از تیم های فوتبال ایران به سمت ویرانی سوق دهند و حتی برخی با سنگ اندازی های بی پایان استقلال را ضعیف کردند. اما اگر بخش قرمز تهران، علی پروین را داشت، در آسمان آبی پایتخت نام منصور پورحیدری شنیده می شد. یک عمر نشستن پای باشگاهی که بخشی از خانواده منصورخان بود، سرشار از روز های سخت بود. روز هایی که پورحیدری را ضعیف کردند اما تاثیری روی استقلال نگذاشتند تا مرد بزرگ تاریخ استقلال با همان نگاه های فروتنانه از روی نیمکت هم خداحافظی کند. یک سال با سرطان ریه مبارزه کرد و وقتی حتی عصایش هم دیگر تحمل غم خمیدگی او را نداشت، برای همیشه از دنیا کوچ کرد.
وضعیت فعلی استقلال به تنهایی بیانگر غیبت پدر است. مردی که عاشقانه برای استقلال پدری کرد و شاید همان بهتر که این روز ها نیست تا عاقبت تیمی را ببیند که چگونه با مدیریتی عجیب دوباره به سمت حاشیه حرکت می کند. شاید این روز ها استقلال دوباره به منصورخانی نیاز دارد که تیم را احیا کند. منصورخانی که بعید به نظر می رسد تاریخ آبی ها مردی حتی شبیه به او را دوباره نظاره کند.تولدت مبارک پدر استقلال...
ارسال نظر