طعنه شاهرخی؛ کاش آدمهای دورو کنار تیم ملی نباشند
دشوار بود راضی کردنش به شکستن دیوار سکوت اما سرانجام پذیرفت و دست آخر با او حرف زدیم. بار اول که تماس گرفتیم در منزل دخترش بود. وعده کردیم برای یک ساعت دیرتر و بعد تماس گرفتیم. وقتی داشتیم با هم حرف میزدیم، پای تلفن نبودم. دوباره جوان شده بودم.
دشوار بود راضی کردنش به شکستن دیوار سکوت اما سرانجام پذیرفت و دست آخر با او حرف زدیم. بار اول که تماس گرفتیم در منزل دخترش بود. وعده کردیم برای یک ساعت دیرتر و بعد تماس گرفتیم. وقتی داشتیم با هم حرف میزدیم، پای تلفن نبودم. دوباره جوان شده بودم. برگشتم به همان سالهای 2002 به بعد. به 17 سال قبل. به اردوهای تیم ملی برانکو و به روزهایی که با همایون شاهرخی در آن اردوها چه حرفها میزدیم. به همان تکیه کلام معروفش که در ستون طنزهایم مینوشتم. همان که همیشه میگفت: «شیر همیشه شیر است اگرچه پیر باشد.» همایون شاهرخی در حال صحبت کردن بود و من همزمان که از حرفهایش نت بر میداشتم، یاد روزهای دیگری افتادم. یاد 17 سال قبل. روزهای جوانی و اردوهای تیم ملی.
کجا هستید آقای شاهرخی؟ فوتبال را کنار گذاشتید و دیگر اصلا پیدایتان نیست.
(میخندد) فوتبال را با خانواده عوض کردیم. در خدمت خانوادهایم. سالها در خدمت فوتبال بودیم و از خانواده غفلت کردیم. حالا از فوتبال غفلت میکنیم و به خانواده و عزیزانمان خدمت میکنیم. یک تعهد50 ساله است و تا زمانی که نفسی داریم هم بر سر همین خدمت میمانیم.
باور دوریتان از فوتبال اصلا آسان نیست.
دو اتفاق از فوتبال بسیار دلزدهام کرد طوری که رفتم که دیگر بر نگردم و تا الان هم برنگشتم. یکی اتفاقاتی که برای تیم ملی در جامجهانی 2006 آلمان افتاد و دومی سرنوشت پاس بود. در جامجهانی آلمان یکی از بهترین تیمها بودیم و امیدهای خوبی هم داشتیم اما دقیقه 90 چنان داستانی برای ما رقم زدند که هنوز از بهیاد آوردنش ناراحت میشوم. تیم را چنان خراب کردند و از هم پاشیدند که باورکردنی نبود. آدمهایی را دیدم که از باخت تیم ملی به پرتغال یا مکزیک آنقدر خوشحال شدند که انگار قهرمان جهان شدهایم. این اتفاق مرا از تیم ملی و فدراسیون دور و دلزده کرد و بعد هم که ماجرای پاس و انتقالش به همدان صورت گرفت و بحران عمیقی را تجربه کردم. خیلی برایم تلخ بود.
شما با پاس خاطرات فراوانی داشتید.
از اولین روزی که پاس در یک اتاقک سه در چهار تشکیل شد در خدمت پاس بودم تا روزی که با آن امکانات مجهز دستگردی ما را به همدان هبه کردند. خیلی ضربه سنگینی بود. مگر میشود تیمی با این قدمت را اینطوری نابود کنند؟ اگر تیمی مثل پاس اینطوری نابود شود، پس ما کجای کاریم؟ این بود که از فوتبال رفتم و دیگر هم بر نمیگردم.
حتی برای پاس؟
برای هیچ چیزی بر نمیگردم. من پاسی بودم و پاسی هم میمانم اما برنامهای برای برگشت به فوتبال ندارم. اتفاقا دوستان پاسی قدیم را میبینیم. معمولا ماهی یکبار در باشگاه نیروی انتظامی در میدان ونک دور هم جمع میشویم به نیت مطلع شدن از حال همدیگر. خیلی هم صحبت احیای پاس مطرح شد اما من دیگر میلی به بازگشت به زمین چمن ندارم. اصلا هم از تصمیمی که گرفتهام پشیمان نیستم.
بهانه ما برای تماس با شما، جام ملتهای آسیا بود اما شاید بهتر باشد فقط در مورد پاس حرف بزنیم.
پاس را بگذاریم برای روزی دیگر و به تیم ملی برسیم که برای مردم مهمتر است.
از جام ملتها باید به اندازه چمدانی خاطره داشته باشید.
(میخندد) یک چمدان قدیمی و زنگزده که دیگر نمیشود بازش کرد. گاهی خاطرههایی به ذهن میآیند. مثل همین حالا که با شما حرف میزنم و فقط خاطرات پاس قدیم در ذهنم جریان دارد. مرا بردید به آن روزها... .(سکوت)
در آن مسابقات بازیکن تیم ملی بودید؟
مربوط میشود به جام ملتهایی که در تهران برگزار شد و بازی هم نکردم. دنبال آن خاطرهها نباش، خودم هم یادم نمیآید. (میخندد)در دو جام ملتها مفیدتر و موثرتر بودم. یکی جام ملتهای کویت در سال 1980 که دستیار آقای حسن حبیبی بودم و دومی در مسابقات چین در سال 2004 که بهعنوان مدیرفنی تیم خدمت کردم. کلا قهرمانی در جام ملتها برای فوتبال ایران حکم صعود به المپیک را دارد. هر دوره که به جام ملتها میرسیم میگوییم امسال دیگر باید قهرمان شویم. همه هم تایید میکنند. بعد قهرمان نمیشویم. دوره بعدی هم همینطور. المپیک هم همینطور است. این کارها خطاست. مسابقات را بزرگ نکنیم. هر بازیکنی میداند که باید برای قهرمانی بجنگد. مربی هم همینطور. کسی برای سوم شدن به این مسابقات نمیآید. فشار بیشاز حد به بازیکنها فقط کارشان را دشوارتر میکند.
اگر موافق باشید درباره مسابقات کویت صحبت کنیم.
تیم خوبی داشتیم. چندماه قبلترش با همین تیم و با هدایت آقای حبیبی در سنگاپور مجوز صعود به المپیک را گرفتیم که به دلایل سیاسی تحریم شد و زحمات آن تیم به ثمر ننشست. در جام ملتها در شرایطی وارد کویت شدیم که نگرانیهایی از بابت جنگ داشتیم و فضا ملتهب بود. به هر حال مسئولان سفارت و همراهان تیم هشدارهای لازم به مربیان را داده بودند و ما هم این موضوع را پیش خودمان نگه داشته بودیم. امیدوار بودیم چیزی رخ ندهد، اما نشد. جنگ شد و هجمه اخبار جنگ تیم را خراب کرد. شهادت برادر حسن روشن هم مصیبت دیگری بود که تیم را چنان درهم کوبید که دیگر نمیشد کاری انجام داد. جلسات تمرینی بیشتر جلسات روحی و روانی بود. همه تفکر ما جمع کردن تیمی بود که فکر و ذهن بازیکنانش در شهرهای خودشان بود. جنوبی یا غیرجنوبی، همه زیر آتش و بمباران بودیم. بداقبال هم بودیم و به کویت خوردیم. تیم بدی نبود اما از روز اول حضورمان در کویت، خیلی با پوشش اخبار جنگ روی ذهن بازیکنانمان کار کرده بودند. داوری با آنها بود. جو بدی را هم علیه تیممان درست کردند. به آنها باختیم و در ردهبندی کره را بردیم و سوم شدیم.
و بعد هم داستان برگشتن معروفتان با اتوبوس!
بله، با اتوبوس از کویت به سوریه رفتیم و بعد از آنجا به ترکیه رفتیم و از طریق ترکیه وارد ایران شدیم. تیم در طول این سفر تشنه خبرهای جنگ بود و بچهها برای اینکه یک خبر از سرنوشت کشورشان بشنوند چقدر اذیت میشدند. خدا را شکر میکنم به سلامت به تهران رسیدیم. آن تیم لیاقت بیشتری داشت. آن تیم باید به المپیک میرفت و جهانی میشد. آن تیم باید در آسیا قهرمان میشد و به کتابهای تاریخ میپیوست. لیاقت آن بچهها بیش از این بود.
داستان تیم 2004 چین خیلی فرق داشت.
یک جاهایی شبیه همان تیم کویت بود. همان بازیکنهای خوب، همان جوانهای تشنه پیروزی، همان تلاشها. از گروه بالا آمدیم و کره را هم با هنرنمایی علی کریمی و هتتریک جادوییاش بردیم. در نیمهنهایی به چین خوردیم که میزبان بود و همه باید هوایش را میداشتند. داورها، ایافسی، رسانهها، جو ورزشگاه. در پنالتی باختیم. در ردهبندی هم بحرین را بردیم و سوم شدیم. دوبار تا مرز قهرمانی رفتیم و هر بار دستخالی برگشتیم. امیدوارم این بار تیم ملی، ماموریتش را بدون مشکل پیش ببرد و دلشادمان کند.
در مورد کیروش حرف بزنیم. هشت سال در ایران کار کرده و شما هم از او شناخت خوبی دارید.
در مورد او در حوزه فنی حرفی نمیزنم. کارش را بلد است و اصلا نباید در حوزه فنی با ایشان بحثی داشت. تصمیماتش را میگیرد و تیمش را میسازد اما در حوزه اخلاقی در مورد ایشان خیلی حرفها هست که همه زدهاند و من هم ناچارم به بیان کردنش. ایشان روز اولی که آمدند آدم دیگری بودند و حالا آدم دیگری هستند. رفتار و گفتارشان کاملا تغییر کرده. تقصیر مدیران ورزشی ما هم هست که ایشان تا این اندازه وارد حاشیه شدند. هرکسی وظیفه خودش را دارد. مربی و کادرفنی باید کار فنی کند. مدیر هم باید کار خودش را انجام بدهد. کار به جایی رسیده که انگار آقای کیروش باید کار مدیران را انجام بدهد. این بد است و به ورزش کشور لطمه میزند.
میتواند ما را قهرمان کند؟
بدون هیچ پیششرطی برای آنها قهرمانی را آرزو میکنم. انتقادها به کیروش جای خودش و ضعفهای او هم جای خودش. این تیم ملی است و ما باید برای آن آرزوی قهرمانی کنیم. البته به شرط اینکه آدمها مثل زمان ما در 2006، دورو نباشند. اگر تیم برد، نیایند برای عکس گرفتن و ادعای سهم داشتن کنند و اگر تیم باخت پنهان نشوند. برای تیم ملی و آقای کیروش هم همین آرزو را دارم چراکه سخت است که خاطرات تلخ آن روزهای ما تکرار شود. اینکه کسی منتظر باشد تا تیم ملی ببازد تا آقای کیروش زمین بخورد پسندیده نیست. نقدمان به او را در جای دیگری دنبال کنیم.
شما جام ملتها را چگونه ارزیابی میکنید؟
هر بازی فینال است. این را خود ایشان هم گفت. ویتنام و یمن میتوانند لقمه گلوگیری باشند. باید دقت کنیم. اولین بازی میتواند بد پیش برود و ما را به آخرین بازی و خروج زودهنگام نزدیک کند. بچهها نصیحت من پیرمرد و دستور مربی خودشان را گوش کنند و با دقت وارد میدان شوند. هیچ حریفی را نه زیادی گنده کنند و نه زیادی کوچک ببینند.
نقطه قوت تیم ملی؟
هشت سال حضور آقای کیروش و هماهنگی تیمی. این تیم هشت سال است در حال حرکت کردن است و میتواند به مقصدش برسد. در جامجهانی هم تجربه خوبی داشتیم. به نظرم این تیم شانس خوبی دارد. هم تجربه تیمی و هم بازیکنان با تجربهای دارد، هم بازیکنان جوان و هم مربی کارکشته است. بازیکن اما درنهایت دلش با دل مربی است. وقتی مربی مصاحبه منفی میکند، بازیکن ناراحت میشود. الان تیم ملی در یک اردوی خیلی خوب در قطر تمرین کرده. دیگر گفتن اینکه چرا ژاپن کنار ما تمرین میکند، حرف اشتباهی است. به نظرم کیروش در حال حاضر مشغول پیدا کردن بهانههای روز مبادایش است. متاسفم این را میگویم. خیلی متاسفم که این حرف را میزنم. همه این آدم را میشناسند.
البته کیروش در ایران خوب شناخته شده.
اینکه فدراسیون ما زورش به کیروش نمیرسد اما قدرت و چکشش را برای تیمهای پایه نگه داشته اصلا قشنگ نیست. حس میکنم ما یکسری تیمهای ملی پایه داریم و یک تیم کیروش. مربی آینده تیم ملی را بسیار انسان بداقبالی میدانم چون ما تیم متکی به کیروشی داریم که وقتی نباشد، از هم خواهد پاشید. بسیار نگران تیم بدون کیروش هستم و تجاربم از فوتبال، به من میگوید که ما بعد از رفتن کیروش اتفاقات عجیبی را در تیم ملی شاهد خواهیم بود. حتی خداحافظی چند بازیکن سرشناس. نوسانات عجیب و غریب و اتفاقاتی که کار نفر بعدی به جای کیروش را دشوار خواهد کرد.
آقای شاهرخی! صادقانه بگویید برای تیم ملی در جام ملتها شانس قهرمانی قائل هستید؟
اهمیتی ندارد من برای آنها شانسی قائل باشم یا نه. مهم این است که آنها برای خودشان این شانس را قائل باشند. چرا قهرمان نشوند؟ چی کم دارند؟ تیمی خوب و دوستداشتنی هستند و مربیشان هم نشان داده در مسابقات میتواند کارهای بزرگی انجام بدهد. دیگر بقیهاش شانس است و اتفاقاتی که نمیشود پیشبینی کرد.
ارسال نظر