به گزارش پارس نیوز، 

 در لابه لای هیاهوی سیاست و اقتصاد متزلزل شاید می‌توان دلخوش بود به یک لبخند، آن هم در یک محدودیت سخت و سرد که آدمی را دو دل می‌سازد چرا که سردرگم میمانی کلمات را آغشته به حسرت بکار گیری یا که در شادمانی به توصیف آن بپردازی.

خاطراتی که امروز از قهرمانی دختران فوتسالیست‌مان در ذهن داریم همانند حس خوب یک لبخند شیرین است. چیزی شبیه به یادآوری رمان‌های جنگ جهانی که چند قطعه عکسی از آن به جامانده است و روزی آیندگان از آن خواهند گفت.

می‌توان اوج سکانس‌های این رمان را به بغض‌های نهفته در پاهای سارا ربط داد، سارا شیربیگی بازیکن پرقدرت و خوش قلب کورد که شاید معنای سختی را از همان ابتدای زندگی به خوبی حس کرد تا شیرینی لبخند پیروزی را هزاران برابر تجربه کند.

اسلام آباد غرب از محروم‌ترین نقاط ایران سارا را فرزندی خلف از دامان خود می‌بیند، انتخاب تیتر سارا در خور وضع اوست چرا که سوخت تا که دوباره به وجود آمد و بالید. بله، سارا شیربیگی فرزند خلف اسلام آباد غرب است. خطه‌ای مظلوم و قهرمان.

سارا در خانواده‌ای معمولی متولد شد اما هوش و استعداد این دختر بیشتر به موهبت‌های خدادادی نزدیک بود. از وقتی یک محصل نوپا، پا به توپ شد و انگیزه و توانایی‌های غیر قابل چشم پوشی سارا مربیان ورزش را قانع کرد تا او را برای مسابقات استانی انتخاب کنند.

شاید هیچ امکاناتی در خور شوق و این استعداد وصف ناپذیر سارا وجود نداشت اما سارا شیر بیگی در دل، یک آرزو داشت. او می‌خواست مرزهای محدودیت را در غرب کشور بشکند و انگیزه‌ای برای دیگر دختران کورد باشد.

دوستانش می‌گویند فریادهای سارا همیشه اوج دلسوزی بود. او می‌خواست ثابت کند که می‌شود پیگیر علاقه و توانایی خود بود حتی در اوج محدودیت و دیوارهای بلند.

سارا مشوق دختران شهر بود. شاید تمام چیزهایی که به او ربط داشته واقعا دلیلی دارد، همانند این نام خانوادگی محکم و سخت که با نجابت نام او ارمغان آور یک شیر زن کورد است.

شیرزن کورد بدون شک از بهترین‌ها بود و بازم هم اگر ناعدالتی نبود باید بهترین می‌شد. شاید بتوان گفت رسانه نیز خود را از سارا دریغ کرد تا که بی‌نام و نشانی سارا او را به حق خود نرساند.

ای کاش قدر سارا را بدانیم چرا که هزاران ققنوس همانند سارا در مناطق کورد نشین در تکاپو و تلاشند تا از سوختن، از جنگیدن و آب شدن، قهرمانی برای همیشه تاریخ ورزش ایران بسازند.

چیاکو ویسی