تابستان 2016 بود که یک دوئل مستقیم بین بارسا و رئال برای جذب گومس اتفاق افتاد. هافبک پرتغالی، تک ستاره والنسیا در فصل بسیار بد این تیم بود و مورد توجه هر دو غول فوتبال اسپانیا قرار داشت.

رسانه های مادریدی در مقطعی انتقال او به رئال را قطعی می دانستند و حتی تیتر «کار گومس با رئال نهایی شد» نیز روی جلد مارکا و آاس رفت ولی در نهایت یک نشست صمیمانه بین بارتومئو و مدیر برنامه های گومس در رستورانی در شهر بارسلونا باعث شد تا گومس از چنگ رئالی ها خارج شده و در چرخشی 180 درجه ای راهی بارسلونا شود.

یک سال و نیم بعد، او حالا به بازیکنی مغضوب بین هواداران بارسا تبدیل شده و سوت های اعتراضی علیه او دیگر اتفاق عجیبی محسوب نمی شود.

گومس پس از مدت ها سکوت خود را در مصاحبه با مجله پاننکا شکست و گفت: «در زمین حس خوبی ندارم و دیگر از فوتبال لذت نمی برم. حس می کنم نمی توانم همه توانایی های خودم را نشان دهم. 6 ماه ابتدایی حضورم در بارسا همه چیز خوب بود ولی به یک باره اوضاع تغییر کرد. شاید تعبیر مناسبی نباشد ولی شرایط من در بارسا الان جهنمی شده است.

فشارها از هر طرف زیاد شده اند و این غیر قابل تحمل است. من می توانم فشار رسانه ها را مدیریت کنم ولی نکته غیر قابل تحمل برای من، فشار درونی خودم است.

در تمرینات همه چیز خوب است و مشکلی با هم تیمی هایم ندارم و البته روزهایی هستند که در تمرینات هم حس خوبی ندارم. به خصوص یک یا دو روز پس از هر دیداری که به میدان می روم، تصاویر بازی و واکنش هواداران مرتب برای من تکرار می شود. همین باعث می شود که نتوانم رو به جلو حرکت کنم. واقعا وقتی در میدان حضور دارم، حس بدی به من دست می دهد.»

ستاره سابق والنسیا ادامه داد: «وقتی زیاد به این قضیه فکر می کنم، حالم بدتر می شود چون مرتب خاطرات تلخی به ذهنم می آید و دیگر نمی توانم کارهای عادی خودم را انجام دهم. هم تیمی هایم همیشه از من حمایت می کنند ولی اوضاع برای من به خوبی آنها پیش نمی رود.

دوست ندارم حس درونی خودم را برای دیگران بروز دهم و به همین دلیل خودم را ایزوله می کنم. با کسی حرف نمی زنم تا آنها را آزرده خاطر نکنم. شاید باور نکنید؛ ولی برخی مواقع می ترسم و این میل در من وجود ندارد که از خانه بیرون بیایم و ترجیح می دهم خودم را حبس کنم. چرا می ترسم؟ چون نمی توانم با مردم روبرو شوم و احساس خجالت و شرم می کنم.

وقتی به من می گویند که می توانم بهتر از اینها بازی کنم، بیشتر ناراحت می شوم و از خودم می پرسم که چرا نمی توانم انتظارات را برآورده کنم؟»