جادوگری در تیم فوتبال سایپا موضوع تازه‌ای نیست. این ماجرا به سال‌ها پیش برمی‌گردد. حوالی سال 82 که آن سرمربی تازه‌کار تصمیم گرفت تمام امور تیمش را به عهده جادوگری به نام اسکندری واگذار کند. جادوگر هم همواره در اردوهای تیم سایپا حضور داشت. حقوق می‌گرفت و حتی شب‌ها در هتل‌ها همراه بازیکنان می‌خوابید و دائم زیرلب در حال حرف زدن بود. به واسطه قدرتی که سرمربی وقت تیم سایپا به جادوگر داده بود این شخص حتی سرزده به اتاق‌های بازیکنان هم می‌رفت تا اقدام‌های جادوگرانه خود را انجام دهد که این کارها گاهی باعث به وجود آمدن درگیری‌هایی میان او و برخی بازیکنان می‌شد. یکی از افرادی که همواره با جادوگر مشکل داشت و بارها با وی به جروبحث پرداخت، ابراهیم میرمحمدی بود که آن روزها بازوبند کاپیتانی تیمی را بردست می‌بست که بازیکنانی همچون حسین کاظمی، هادی عقیلی، مسعود شجاعی، ابراهیم صادقی و علی انصاریان عضوش بودند.

میرمحمدی درباره درگیری‌هایی که همواره با جادوگر داشت اینچنین روایت می‌کند: «من از روزی که این شخص در اردوهای ما حاضر شد با او مشکل داشتم. ابتدا فکر می‌کردم از نزدیکان آقای سرمربی است و می‌خواهد به تیم کمک کند اما بعدها فهمیدم که طرف در کار جادوجمبل است و حتی حقوقی هم برای او در نظر گرفته شده است. وقتی فهمیدم این شخص می‌خواهد با سحر باعث برد تیم ما شود موضوع را به اطلاع مسئولان رساندم اما هیچ ترتیب اثری داده نشد چون آقای جادوگر به خواست سرمربی به تیم ما اضافه شده بود و عملا همه امور را در دست داشت. یادم می‌آید قبل از یکی از بازی‌هایمان در لیگ برتر جروبحث شدیدی با این شخص داشتم چون می‌خواست قبل از بازی به زور به من انجیر بخوراند. ظاهرا قبل از من به تعدادی از بچه‌ها انجیر خورانده بود. بعد که امتناع من را دید گفت من کلا با تو مشکل دارم و نمی‌توانم طلسمت کنم. من هم به این شخص گفتم اعتقادی به سحر و جادو ندارم. من نماز می‌خوانم. پس دیگر دوروبرم پیدایت نشود. بحث ما داشت بالا می‌گرفت که یکی از هم‌تیمی‌ها من را گوشه‌ای برد تا موضوع حادتر نشود.»

آری، داستان به همین شکل بوده که ابراهیم میرمحمدی تعریف می‌کند. جالب است که سرمربی وقت آقای م. ت همیشه پای اعتقادات را هم وسط می‌کشید اما ظاهرا او درنهان هیچ اعتقادی نداشت و تنها توسلش به همین افراد جادوگر بی‌مایه بوده تا شاید به موفقیت‌هایی در تیم سایپا برسد که هیچ‌گاه هم نرسید. میرمحمدی درباره حال و هوای آن روزهای باشگاه سایپا توضیحات جالب‌تری دارد: «آن زمان یادم می‌آید که بعضی افراد ره صد ساله را با آوازخوانی یک شبه طی می‌کردند. اگر یادتان باشد شخصی به نام خوش‌نظر مدت‌ها سرپرست سایپا بود. این شخص ابتدا در اتوبوس تیم برای بچه‌ها آواز می‌خواند و چون برخی مسئولان از آواز خواندنش احساس خوبی داشتند به این شخص پست دادند و بعد‌ها در کمال ناباوری تبدیل به سرپرست تیم بزرگ سایپا شد. می‌خواهم بگویم که اوضاع به قدری درهم ریخته بود که برخی افراد با چنین کارهایی از سطوح پایین کارخانه ناگهان سر از پست و مقام‌های بالا درمی‌آوردند.»

کاپیتان سابق سایپا که چهره خوش‌نامی در ورزش ایران محسوب می‌شود با تقبیح جادوگری از مسئولان تیم‌ها می‌خواهد عمیقا روی این موضوع جدی باشند و اجازه ندهند آبروی تیم‌شان با این مسائل زیرسوال برود. میرمحمدی می‌گوید: «به مدیران باشگاه‌ها توصیه می‌کنم اجازه ندهند برخی مربیان هرکاری که می‌خواهند در زیرمجموعه آنها انجام دهند. جادوگری کاری زشت و نادرست است که اسلام نیز آن را به‌شدت نقد کرده است. متاسفانه اما برخی هستند که دم از اعتقادات می‌زنند اما پشت پرده دنبال این کارهای زشت هستند که امیدوارم خدا این افراد را به راه راست هدایت کند.»

حرف‌هایی که ابراهیم میرمحمدی به زبان آورد به سال 82 برمی‌گردد. حال پرسش این است که چرا دستگاه نظارتی بر فوتبال به‌خصوص کمیته اخلاق در مواجهه با این مسائل همواره کوتاهی کرده و با عوامل آن برخوردی نکرده است؟ از مسئولان کارخانه سایپا هم باید پرسید که چرا اجازه داده‌اند بخشی از بودجه‌های این کارخانه که با زحمت و عرق جبین کارگران به دست آمده خرج جادوگری شود؟ آیا این کارها اخلاقی است؟ آیا این اقدام‌ها توجیه‌پذیر است که بودجه‌های این کارخانه صرف افرادی شود که با ادعا‌های واهی قول‌های آن چنانی می‌دهند؟