تارتار: طمع چرا؟ نه بوتیک دارم نه رستوران
مهدی تارتار از آدمهای خاص فوتبال ماست. خاص به این معنی که معمولاً با روال غالب همراه نیست.
تارتار در دوران بازی حضور در بزرگترین باشگاههای ایران و بالاترین سطوح را تجربه کرد اما در پرحاشیهترین ادوار تاریخ پاس و پرسپولیس هرگز وارد هیچ حاشیهای نشد. در دوران مربیگری نیز همینطور و جالب اینکه او داماد فیروز کریمی است. مردی که استاد بسیاری از مربیان امروزی ماست و خیلیها از رفتارهای روانشناسی او در تیمداری الگوبرداری کرده و میکنند.
تارتار پس از چند سال غیبت، تابستان ۹۶ با پارس جنوبی جم به سطح اول فوتبال ایران برگشت. باشگاهی نوپا از منطقهای مستعد که تاکنون نمایندهای در این سطح نداشته و همین فاکتورها ارزش کار تارتار را بیشتر میکند. او با شروع لیگ هفدهم دست از شگفتیسازی نکشیده و در پایان هفته پنجم با صدرنشینی به تعطیلات اول لیگ رفت. به بهانه بازیهای درخشان پارس - در کنار نتایج قابل قبولی که این تیم جوان و جوانان جویای نامش گرفتهاند، ساعاتی در خبرورزشی میزبان مهدی تارتار بودیم. گپ و گفتی صمیمانه که گاه به فنیترین اسرار یک تیم میکشید که صد البته هیچکدامش قابل بازگویی نیست! اما حتی بدون این بخشها هم، گفتوگو با سرمربی تیم صدرنشین آنقدر جذاب و خواندنی هست که به وقت گذاشتن بیارزد.
ماجراهای راهآهن
اصلاً چی شد مربی شدی؟ در فوتبال ما عرف این بود که هر کس دوران بازیش تمام میشد ناخودآگاه چشم باز میکرد میدید مربی شده! همین دسته از مربیان هم سالها ما را عقب انداختند. عدهای هم آگاهانه میرفتند دنبال یادگیری، چون میفهمیدند مربیگری علم جدا میخواهد...
راستش من در زمان بازی اصلاً به مربیگری فکر نمیکردم. یعنی جز آن دسته از فوتبالیستها که بعد ۳۰ سالگی برای مربیگری دورخیز میکنند نبودم. در ۳۷ سالگی و سال آخری که بازی میکردم خیلی اتفاقی وارد این مسیر شدم.
یعنی چطور؟
من در زمان بازی ویژگیای داشتم که برخی مربیان متوجه آن شدند. اینکه به عنوان بزرگتر خیلی خوب با بچهها حرف میزدم و به اصطلاح تیم را درون زمین جمع و جور میکردم. بعضی مربیان با شناخت این خصلت من، آگاهانه مرا به ادامه این راه تشویق میکردند. طرف مشورت واقع میشدم و در جمع مرا مثال میزدند و وظایفی را بر عهدهام میگذاشتند.
ازدواجت چقدر در این کار تأثیر داشت؟
قطعاً خیلی. به هر حال فیروز کریمی از جمله بهترین مربیان فوتبال ما بود و من هم ده سال شاگردش بودم. خیلی چیزها از او آموختم و با دیدن زندگی ایشان از نزدیک، بیشتر به این شغل علاقهمند شدم.
پس هم استعداد داشتی و هم علاقه.
بله. در پرسپولیس سال آخرم یک مربی آلمانی به نام «اشمیت» کنار علیآقا بود. در یک مراسم وقتی مترجم داشت بچهها را یکییکی معرفی میکرد و نظر اشمیت را به بچهها میگفت تا به من رسید اشمیت گفت تو مربی خوبی میشی! اصلاً جا خوردم.
و بعد رسیدی به راهآهن
تیم خودم بود. در زمان بازی تیم را آوردیم لیگ برتر و مثل خانه خودم به آن تعصب داشتم. محمدحسن انصاریفرد مدیرعامل بود و به عنوان یک فوتبالی او هم این ویژگی را در من دید. آن زمان تیم پول نداشت، در اوج بحران و در حال سقوط بودیم که انصاریفرد گفت بیا کمک کن. من کاپیتان تیم بودم و آقای یاوری رفته بودند. آن چند بازی آن قدر خوب کار کردیم که علاوه بر بقا در لیگ به فینال جام جذفی هم رسیدیم. برای سال بعد «ارنی برندتس» هلندی را آوردند و من شدم دستیارش. هنوز مدرک هم نداشتم ولی وقتی دوباره تیم رفت ته جدول، داستان تکرار شد و دوباره من تیم را آخر فصل نگه داشتم.
به انصاریفرد نگفتی اگر به من اعتماد داشتی چرا همان اول فصل برندتس را آوردی؟ چرا به خودت اعتماد نکرد؟
هیچ مدیری این کار را نمیکرد. ضمناً من سال اول بازیکن بودم و بدون مدرک و تجربه فقط علاقه شخصی داشتم و تجربه کار با مربیان بزرگ.
اما باز هم بعد از حفظ تیم به تو اعتماد نکرد!
بله. آقای کربکندی را آوردند و من هم رفتم دستیار علی دایی در پرسپولیس شدم.
دایی انسان بزرگی است
در پرسپولیس دستیار دایی بودی که برای سومین سال متوالی راهآهن دنبالت آمد! چرا قبول کردی؟
آنجا را خانه خودم میدانستم. نسل ما با امروزیها خیلی فرق داشت و ملاکهای دیگری برای خودمان داشتیم و داریم. وقتی دوباره راهآهن رفت ته جدول و پیغام دادند که بیا، با دایی مشورت کردم. او انسان بزرگی است و روح بزرگی دارد که به اینجا رسیده، مانع رشد من نشد و تازه کلی هم به من مشورت داد.
دیگر شدی سرمربی و تیمهای بعدی...
بله یک دوره داماش مشکل مالی - مدیریتی پیدا کرد و به دعوت آقای عابدینی رفتم. تیم ته جدولی را آخر فصل هفتم کردم و هنوز این عنوان از یاد هواداران گیلانی نرفته و دیگر هم تکرار نشد. بعد هم تیمهای دیگر و همیشه لطف خدا شامل حالم بوده.
یک دهه از عمر مربیگری شما میگذرد و هر سال تیم داشتی و فقط در دو تیم مهر موفقیت پای کارنامهات نخورد.
آن دو تیم متأسفانه امروز دیگر اصلاً وجود ندارند تا به همه ثابت شود مشکل فنی نبود. گهر دورود و راهآهن اسیر مشکلات مالکیت شدند و ماجرا بُعد فنی نداشت. اصلاً هیچکس نمیتوانست کاری برای این دو بکند و به همین دلیل قبل از پایان فصل عذر خواستم.
نمیخواستم اسمم زیر اسم دیگری باشد
در این فوتبال فیروز کریمی این همه شاگرد داشته که دستیارش بودهاند. تو چرا هرگز دستیار آقافیروز نشدی؟
شاگردی که فقط به دستیاری نیست. من ۱۰ سال به عنوان بازیکن و سپس داماد در دل خانه و زندگی و کار آقافیروز بودم و شاید بیشتر از خیلیها از ایشان آموختم. من نمیخواستم کارم تحتالشعاع اسم فیروز کریمی قرار بگیرد و میخواستم همیشه مستقل باشم. برای همین به جز همان سه، چهار ماه که دستیار علی دایی شدم دیگر هرگز دستیار نبودم. البته دو ماه هم دستیار برندتس بودم که هنوز مدرک مربیگری نداشتم. در کل مربی موفق نباید زیر سایه اسمی دیگر باشد.
آن روز فکر میکردی ده سال بعد - یعنی امروز- اینجا باشی؟
در کار ما تو انتخاب نمیکنی. انتخاب میشوی و همه چیز دست ما نیست. من همیشه دوست دارم پیشرفت کنم و به عالیترین سطح ممکن برسم ولی همه چیز خواسته من نیست. همیشه تلاش میکنم و همواره امیدوارم. برای هر روز و هر بازی برنامه دارم و چشمم به افق ملی و باشگاههای بزرگ است ولی هر سال و هر جا یک ویژگی و شرایط دارد. الان پارس یکجور است و صبا یکجور بود. تو در هر تیم نمیتوانی برای قهرمانی بجنگی.
و نیمکت پرسپولیس؟
من پرسپولیسی هستم و کتمان نمیکنم که آرزویم خدمت و کمک به پرسپولیس است. من روی سکوها هوادار پرسپولیس بودهام و به عنوان بازیکن و مربی خدمت کردهام.
یعنی اگر پیشنهاد هدایت پرسپولیس برسد، مکث میکنی؟
قطعاً دوست ندارم سه ماه مهمان جایی باشم. دوست دارم جایی بروم که مفید و تأثیرگذار باشم. بتوانم تغییری ایجاد کنم و در مسیر پیشرفتم خللی وارد نشود. حاضر نیستم به هر قیمت جایی بروم.
پارسال ۱۲۰ درصد دادیم!
زمانی مربیانی در وجود مهدی تارتار دیدند که مربی خوبی میشود. تو در وجود کدام شاگردت این آینده را میبینی؟
اجازه بدهید از کسانی که هنوز بازی میکنند اسم نبرم ولی حسین پاشایی را مثال میزنم که الان کنار خودم است. حسین درست خصلت خودم را داشت. این قدرت رهبری باید در ذات بازیکن باشد تا بعد با کلاس و آموزش آن را بپروراند.
در مسیر پیشرفتی که برای خودت ترسیم کردهای نقطه پایان لیگ هفدهم کجاست؟
من تفکرم بازی به بازی است. ما سال اولی است که با پارس به لیگ برتر آمدهایم و منطقی نیست دور نمای بزرگی تعریف کنیم. نباید انتظارات و توقعات از ما بالاتر از حقیقت برود. ما قدمت و سابقه باشگاهی نداریم ولی پتانسیل و هوادار داریم. بچههای من قادرند یقه هر تیمی را بگیرند.
خب اگر هر بازی را ببرید طبعاً در کورس قهرمانی قرار میگیرید دیگر!
بله ولی از الان به آن روز آخر فکر نمیکنم.
پارس تیم پولداری است؟
نه ولی به موقع پول میدهد به گواه آمار سازمان لیگ ما از نظر هزینه در رتبه یازدهم هستیم ولی پولی را که وعده میکنیم سر وقت میدهیم. پارسال ما ۱۲۰درصد پول دادیم و این سر وقت بودن باعث میشود بازیکن جای پول، دنبال توپ بدود و تمام تمرکزش جای چک و بدهی روی تمرین و مسابقه باشد.
آقای رکورد
صادقانه بگو در برآوردهای قبل فصل فکر میکردی در پایان هفته پنجم چند امتیاز بگیری؟ قطعاً تصور صدرنشینی که نداشتی؟!
بله نداشتم صادقانه فکر میکردم بین ۵ تا ۷ امتیاز بگیریم خوب است.
و هدف هر تیمی در سال اول صرفاً بقا در لیگ برتر است!
قطعاً سال اول فقط باید بمانیم.
اما نتایج درخشان فصل قبل و این شروع عالی سطح توقع را بالا برد!
بله سال قبل ما تا هفته ۲۳ در سایه بودیم. رتبه پنجم و ششم و اصلاً کسی به ما فکر نمیکرد. آن هفتههای آخر ناگهان کندیم و با پیروزیهای متوالی قهرمان شدیم. اینکه ما ۲۳ بازی متوالی نباختیم نیز در موفقیت ما بسیار نقش داشت. الان هم قبل هر بازی به بچهها میگویم چه تواناییهایی داریم ولی در فوتبال عوامل بسیاری در نتایج یک تیم دخالت دارند و همه چیز دست ما نیست. باید با واقعیت کنار بیاییم و به اندازه توقع داشته باشیم.
شما بعد از صعود به لیگ برتر به اسکلت تیمتان دست نزدید در حالی که عدهای عقیده دارند لیگ یک دبیرستان است و لیگ برتر دانشگاه و با تغییر سطوح باید در نیروها نیز تغییر داد.
من تجربه ماشینسازی را دیدم و عبرت گرفتم! آنها کل تیم را عوض کردند و دیگر فرصت هماهنگ کردن نداشتند.
پس بحث عاطفه و رفیقبازی نبود؟
اصلاً اگر میخواستم رفاقتی تیم ببندم باید یکسری از کسانی را که خیلی پارسال به ما کمک کردند حفظ میکردم ولی من حرفهای به قضیه نگاه کردم. ستون فقرات یک تیم خط وسط است از دروازه و دفاع میانی تا هافبک وسط و نوک. من برای این پستها باتجربه خریدم. فروزان، طیبی (که البته نماند و جایش نورمحمدی و اومانا را آوردیم) نقیزاده، سالاروند، نانگ و مطهری.
به این میگویند استراتژی خرید
اگر کسی قبل فصل میگفت سینک و صالحی و دشتی ستاره میشوند همه به او میخندیدند!
خیلیها به خود من میگفتند این تیم میافتد و کارنامهات را خراب میکند ولی من به این بچهها ایمان داشتم. من صالحی را در فجر و بادران دیده بودم ما اول سراغ بهترینهای لیگ یک رفتیم و بعد صبر کردیم تا قیمتها در لیگ برتر بشکند. اگر روز اول سراغ X بروی پول میلیاردی میخواهد ولی همین بازیکن را میتوانی سه هفته بعد با نصف قیمت بخری! من در تیم بستن علاوه بر مسئله مالی به انگیزه هم خیلی اهمیت میدادم. بازیکنی را میخریدم که هم به پول نیاز داشته باشد و هم انگیزه بازگشت به سطح اول را داشته باشد. خودم آمدم لیگ یک و دیدم از مرکز توجهات دور شدهام. به فروزان و دیگران هم که این شرایط را تجربه کرده بودند همیشه همین را میگفتم که ما باید برگردیم لیگ برتر لیاقتش را داریم.
چشم بازیکن به مربی است، اگر او انگیزه داشته باشد آنها هم دارند.
دقیقاً هنوز هم ابتدای هر جلسه به بچهها میگویم یادتان باشد آن یک سال که رفتیم لیگ یک چی شد. دیگر نباید برگردیم پایین.
از کسی هم الگو میگیری؟
از همه و بیشتر در نوع حرف زدن و مصاحبه کردن! البته از تمرینات کیروش و مربیان بزرگ هم زیاد یادداشت برمیدارم و مثلاً از برانکو هم در کارهای ایستگاهی چیزهایی یاد گرفتهام.
نه بوتیک دارم، نه رستوران!
روزی چند ساعت کار فوتبال میکنی؟
لااقل ۸ ساعت.
پس دیگر فرصت کار دیگری نداری؟
نه، من نه بوتیک دارم و نه رستوران! همیشه حرفم این بوده که پول فوتبال برای گذران زندگی ما کافی است و اگر خوب باشیم هرگز بدون تیم نمیمانیم. من هر فرصت تعطیلی یا بیکاری که داشته باشم به باغچهام میروم و آنجا هم فقط فوتبال است و تمرین و فیلم آموزشی! طمع چرا؟ دیگر بیشتر میخواهی چهکار؟
لب خط رفتارهایت ذاتی است یا کنترل شده؟
ناخودآگاه است. واقعاً آن ۹۰ دقیقه نمیدانم چه میکنم و دست خودم نیست. ذاتاً این جوری هستم و اصلاً حواسم به دوربین و... نیست که در لحظه چهکار کنم.
گاهی هم از کوره درمیروی!
خونسرد هستم ولی واقعاً اشتباهات داوری گاهی از تحملم خارج است. به همین دلیل طرفدار ویدئوچک هستم. در بازی گسترش و پدیده من با یک سوت اشتباه شغلم را از دست دادم. پارسال مس کرمان گل نزد و گل اعلام شد. در انزلی پنالتی ما را نگرفتند. اگر صعود نمیکردیم تمام زحماتمان به خاطر این اشتباهات بر باد میرفت.
تحمل باخت ندارم
فقط از روزهای خوب حرف زدیم. نمیترسی به سرنوشت برق و فجر دچار شوی؟ صدرنشینی دور رفت و سقوط در پایان فصل.
نه، چون در همین پنج بازی نشان دادیم که شانسی نتیجه نگرفتهایم. کیفیت بازی ما بالاست و حتی باید سپاهان را هم میبردیم.
نگران غرور نیستی؟
نه همیشه به بچههایم نیز هشدار میدهم که هنوز کاری نکردهایم و چیزی نشده.
نقطه ضعفت کجاست؟
تحملم در باخت پایین است و این خوب نیست.
روابط عمومی خوبی هم نداری!
قبول دارم. کلاً با شهرت فوتبال مشکل دارم چون خلوتم به هم میخورد و آرامش ندارم. دوست دارم مثل یک آدم عادی در خیابان بروم و کسی کاری به من نداشته باشد ولی خب این شدنی نیست و باید با جوانب این شغل کنار آمد.
الان چند بازی متوالی است که نباختهاید؟
از ۲۹ بازی متوالی یک باخت داریم، یعنی ۲۴ هفته فصل قبل و ۵ هفته این فصل لیگ برتر.
میدانی که برای منصوریان ضربالاجل گذاشتهاند. اگر شما استقلال را متوقف کنید و او اخراج شود عذاب وجدان میگیری؟
نه ولی ناراحت میشوم. اگر استقلال را نبرم خودم را برمیدارند! این طبیعت بیرحم فوتبال است و همه ما مربیان این حقیقت را قبول کردهایم ولی حیف است که به خاطر دو بازی، یک مربی جوان را از دست بدهیم.
حرف ناگفتهای مانده؟
شعار ما این است؛ رفاقت- ریاضت- سعادت. میخواهیم تا آخر فصل ثابت کنیم که انتخاب این شعار بیدلیل نبوده است.
ارسال نظر