چرا استقلال و منصوریان در طوفان گرفتار شده اند؟
حمیدرضا صدر به کالبدشکافی بحران در استقلال پرداخته، چرا استقلال و منصوریان در طوفان گرفتار شده اند؟... حیف از منصوریان که مسیر صعودی اش را ادامه ندهد. حیف از عاشقانی که در تب و تاب "حیا کن ها" تیم شان را "رها" شده در مسیری دور از ثبات و شکوفایی ببینند و آه بکشند و آه
وقتی لیگ شروع شد قرار بود برابر پرسپولیس شکوفا شده به پا خیزند، قرار بود بپیوندند به صف صدرنشین ها، بروند در قلمرو مدعیان قهرمانی. ولی همه چیز حتی برای بدبین ها هم زودتر از تصور به کابوس گراییده، تند و پرشتاب و سیاه. باز هم مثل پارسال... استقلال: پنج بازی، یک برد، یک تساوی و سه شکست... دو شکست در خانه رخ داده، در تهران. برابر طرفداران استقلال. برابر همان هایی که مقابل مرد اول شان، علی منصوریان، لشگر آراسته اند. پشت به پشت، صف به صف، دهان به دهان، مشت به مشت.
ولی آیا این حال و هوای استقلال دیرآشنا نشده؟ این شعارها را نشینده ایم؟ آن صحنه ها را ندیده ایم؟ مگر امیر قلعه نوعی روی همان نیمکت ننشسته بود؟ مگر پرافتخارترین مربی لیگ های ایران نبود و نیست؟ مگر شرایط بر او سیاه نشد و کوله اش را نبست و نرفت؟ مگر پرویز مظلومی در طوفان تغییرات ناروشن عوض نشد؟ مگر استقلال در دوران او به قهرمانی لیگ نزدیک نشد؟ مگر مهدی رحمتی با قلعه نوعی درگیر نشد و جام قهرمانی که همان نزدیکی ها بود از کف نرفت؟ مگر آنها خودزنی نکردند؟ مگر استقلال خودش را با "تغییر دائمی" و تن دادن به "بحران" تعریف نکرد؟
برای توصیف بحران خودخواسته از نوع استقلالی می توان روند ورود منصوریان را مرور کرد. مظلومی روی آن نیمکت نشسته بود که منصوریان با نفت تهران درخشید و همه به شکوفایی تدریجی یک مربی خوش قریحه دل بستند. وقتی منصوریان، قهرمانی لیگ را از پرسپولیس گرفت جایگاه والاتری میان استقلالی ها پیدا کرد. ولی آن مرتبه والا به بالا رفتن پارچه ها و بنرهایی علیه مظلومی انجامید. به شعارهای زنده باد و مرده بادی که مدیران باشگاه را در منگنه به خدمت گرفتن منصوریان قرار دادند، در حالی که رتبه سوم لیگ با معرفی یک خط حمله نیشدار کارنامه ناموفقی نبود، بود؟ مظلومی کنار گذاشته شد و منصوریان نشست بر نیمکت داغ. نشست تا راهی را بپیماید که قربانیان پیشین، قلعه نوعی و مظلومی پیموده بودند. تا در همان باتلاق گرفتار آید. تا این جا. تا امروز.
پنج سال از آخرین قهرمانی استقلال در لیگ سپری شده. آن روزها قلعه نوعی روی نیمکت نشسته بود و کاپیتان فرهاد مجیدی در خط حمله می دوید... ولی اکنون مدت ها است استقلال را با چهره های دوگانه اش می شناسیم: نیم فصل اول مصیبت بار پارسال و نیم فصل دوم متفاوت همان سال... با پیروزی یک گله شیرین خانگی برابر العین و شکست شش گله تلخ در زمین حریف و برجای گذاشتن یکی از بدترین نتایج تاریخ باشگاه.... با زدن چهل و پنج گل در لیگ پارسال با فقط یک گل کمتر از پرسپولیس قهرمان، و زدن یک گل طی پنج دیدار این فصل. بله فقط یک گل و معرفی بی رمق ترین خط حمله لیگ، برخلاف مثلا پارس جنوبی تازه وارد که طی چهار دیدار ده بار دروازه ها را گشوده. ولی چرا؟ چه شد؟ بهترین گلزنان استقلال در فصل سپری شده امید ابراهیمی و کاوه رضایی هر یک با هفت گل بودند. ابراهیمی مرد میانی بود و با نواختن ضربه های آزاد هم دروازه ها را فتح می کرد، ولی مصدوم شده. رضایی رفته. در سیاهه گلزنان بعدی علی قربانی نزول کرده و جابر انصاری هم راهی به میدان پیدا نکرده. در حقیقت همه مهره های زهردار فصل پیش محو شده اند.
منصوریان پس از پیروزی برابر پرسپولیس در فصل پیش گفت در ادامه راه فقط به دو بازیکن بین المللی آبدیده نیاز دارد، ولی تابستان که رسید دریافتیم آن دو بازیکن بین المللی، بازیکنان قدیمی فوتبال ایران هستند. همان هایی که روزهای خوب شان را سپری کرده اند. سجاد شهباززاده که پس از بازگشت از ترکیه خودش را پیدا نکرده، مجتبی جباری که بهترین سال هایش را آن سوی آب ها دویده، پژمان منتظری که از سوی کی روش به تیم ملی دعوت نشده و حسن بیت سعید که پا به بیست و هشت سالگی گذاشته...
تغییرات دائمی ترکیب تیم هم بیش از آن که نمایانگر روی آوردن به سیستم چرخشی و پلان یک و دو باشند، بازتابنده تلاش منصوریان برای یافتن ترکیب اصلی اش شده اند. به همین دلیل بازیکنانی را در پست های ناموزون دیده ایم. یعقوب کریمی در دفاع چپ آمیخته به سرگیجه دویده و داریوش شجاعیان نتوانسته نقش یک بازیکن گوش را بازی کند... همه اینها منصوریان را در آماج حمله ها قرار داده اند، چنان که پیشترها قلعه نوعی و مظلومی را قرار داده بودند. تنش کنار زمین بازیکنان را نشانه رفته و آنها هم تمرکزشان را از دست داده اند... استقلال می توانست نه تنها برابر پدیده دو گل دریافت نکند، بلکه دو گل هم بزند. ولی شرایط ذهنی بازیکنان در آغاز فصل شکننده شده. مهدی رحمتی با معیارهای خودش "رحمتی" نیست، سنگربانی شده با شیرجه هایی آمیخته به تاخیر و خروج از دروازه هایی عاری از سرعت و تمرکز. وریا غفوری نشانی از آن مدافع کناری شاداب تیم ملی را ندارد... این سیاهه دراز است متاسفانه.
فوتبال ایران پس از دو بار راهیابی تیم ملی به جام جهانی - با تکیه به جوانانی برتافته از چشمه لاینزال نیروی انسانی این مرز و بوم - وارد مرحله دیگری شده یا تصور می کنیم باید چنین شود. تیم های بزرگ تشنه دیدگاه های نو فارغ از هیاهوهای مرسوم هستند و استقلال تیمی است که از دایره "روزآمدی" دور مانده... حیف از استقلال که سرنوشتش را چند نفر برابر وزارت ورزش در دست بگیرند. حیف از منصوریان که مسیر صعودی اش را ادامه ندهد. حیف از عاشقانی که در تب و تاب "حیا کن ها" تیم شان را "رها" شده در مسیری دور از ثبات و شکوفایی ببینند و آه بکشند و آه.
ارسال نظر