مرده باد زنده بادها و حیاکن رها کن‌ها در ورزش ما کم پیش نیامده.رنگ عوض کردن‌های تدریجی و حتی ثانیه‌ای هم کم نداشتیم. یعنی یک مربی یا بازیکن با زدن یا نزدن یک ضربه یا انجام دادن یک کار از عرش به فرش می‌رود و یا از آن بالا به زمین کوبیده می‌شود. برخی‌ها هم البته کاری نمی‌کنند اما زمان و اتفاق‌های پس از آنها مدام جایگاهشان را تغییر می‌دهد. در این میان ارزش‌ها هم مدام در بین مردم جابه‌جا می‌شود و یک روز کوبیدن و انتقاد از آنها ارزشمند می‌شود و یک روز هم تعریف و تمجید. ولی آیا ارزش و حقیقت با گذر زمان در مورد یک موضوع ثابت تغییر می‌کند؟ والیبال ایران هم نمونه و مثال جالبی در این ماجرا دارد؛ خولیو ولاسکو.

همه چیز از حرف‌های پیمان اکبری شروع شد. مربی که پس از چند سال کار کردن با فدراسیون به عنوان سرمربی تیم‌های مختلف، این بار به بالاترین جایگاه یک مربی ایرانی در شرایط کنونی رسید و دستیار اول سرمربی تیم ملی شد. اکبری اما واکنش عجیبی پس از این انتخاب داشت. او در اظهارنظری عجیب و دور از انتظار از ولاسکو انتقاد کرد و به دلیل عدم دستیار شدنش در زمان مربیگری او اشاره کرد. استدلال اکبری این بود: «او دوست نداشت افراد آینده داری مثل من در کنارش حضور داشته باشند.» حرف‌های بعدی اکبری را اگر بخوانیم خیلی عجیب‌تر از این یک جمله است. او در ادامه به شیوه رفتاری ولاسکو اشاره می‌کند که باب میلش نبوده و به همین دلیل و علی رغم خواست قلبی‌اش در زمان ولاسکو به اردوی تیم ملی نرفته است. با این حال چرا این حرف‌ها را آن هم در این برهه زمانی زده و چنین سخنان غیر قابل باوری را درباره ولاسکو گفته سوال بزرگی است که پیامدهایی را هم در پی داشت.

چند روزی پس از حرف‌های اکبری بود که یکی از اصلی‌ترین مربیان حاضر در کنار ولاسکو به صحبت‌های او واکنش نشان داد. او با انتشار بیانیه‌ای تند و تیز به اکبری تاخت. ناصر شهنازی در بیانیه‌اش نوشت: «دوستان فرموده‌اند که ولاسکو دوست نداشت آینده‌داران در کنارش باشند، زهی خیال باطل.... چرا که ولاسکو نه تنها شما بلکه همه را دعوت کرد اما رفتار، کردار و منش شما با روحیه مردانگی ایشان سازگاری نداشت. شماها آمده بودید که دستیاری ایشان را یدک بکشید و خودنمایی کنید. نیامده بودید که کمکش کنید! نیامده بودید که از این اسطوره کار یاد بگیرید!

او افرادی را می‌خواست که عشق‌شان والیبال و اعتلای پرچم کشورشان باشد و تشنه در قله بودن این ورزش... او هیچگونه توصیه‌ای از طرف هیچ‌کس را هم از جهت مربی و هم از منظر بازیکن قبول نداشت و اعتقاد راسخ به شایسته‌سالاری داشت.»

نکته جالب و بیش از همه عجیب اینکه حالا پس از آمدن سومین مربی پس از ولاسکو، هنوز داریم درباره او صحبت می‌کنیم. چرا؟

در طی سال‌های پسا ولاسکو، موضع آدم‌ها درباره او مدام در حال تغییر است. او که در زمان حضورش جایگاهی دست نیافتنی پیدا کرده بود، رفته رفته اصل بر نفی او شد. هر کسی که نقش او را کمرنگ‌تر می‌کرد و موفقیت‌های والیبال را مستقل از او می‌دانست انگار جایگاه بالاتری داشت.

کمی بعد، وقتی بعد از او ناکامی هایمان با یک وقفه یکساله آغاز شد، دوباره یادش افتادیم. رسیدیم به دوران تطهیر ولاسکو! دورانی که دوباره فریاد سر دادیم یکی را می‌خواهیم که درست مثل او باشد. همان قدر مدیر، همان قدر جدی و همان قدر با دیسیپلین و البته فنی. او را شابلونی کرده بودیم و از درونش به مربیان دنیا نگاه می‌کردیم تا هرکس با آن جفت و جور شد، روی نیمکتمان بنشانیمش.

این روزها دوباره چندی است که گویا بازی دارد تغییر می‌کند. حالا اینکه ریشه در بی خبری و شیطنت رسانه‌ها دارد یا روند خودش را طی می‌کند اهمیت زیادی ندارد. نکته اینجاست که این روزها دوباره بد و بیراه گفتن پشت ولاسکو، در میان افراد نزدیک به سرمربی جدید رواج پیدا کرده و به عبارتی مد شده! اینکه پیمان اکبری بعد از چهارسال تازه دارد از رفتار ولاسکو انتقاد می‌کند، آن هم بعد از اینکه به کادر فنی تیم ملی اضافه شده چه معنی دارد؟

روز گذشته آنالیزوری که از در‌های باز تیم ملی در زمان ولاسکو استفاده کرد و وارد کادرفنی تیم ملی شد، رفتار پیرمرد آرژانتینی را دور از ادب دانست! چرا؟ چون می‌بیند فضا دارد عوض می‌شود و حالا در حضور کولاکوویچ دوباره کوبیدن ولاسکو باعث بالا رفتن آدم‌ها می‌شود.

بعضی‌ها در این مواقع جواب جالبی می‌دهند. می‌گویند پشت سر انسان موفق و بزرگ همیشه این حرف‌ها را می‌زنند؛ و ولاسکو به راستی و به معنای واقعی کلمه در ایران موفق بود. موفقیت‌هایی که اگرچه یک المپیک کم داشت اما والیبال ایران با سواری روی همان موجی که او ساخته بود مسافر ریو شد. ما در کشورمان این بلا را سر شخصیت‌های دیگری هم آورده‌ایم و مدام در قبال این آدم‌های بزرگ، رنگ عوض کرده‌ایم و بین جبهه موافق و مخالف در رفت و آمد بوده‌ایم. ولاسکو هم یکی از آنهاست در مقیاسی کوچکتر اما درست با همان فاکتورها. پس شاید باز هم باید منتظر باشیم و دور از ذهن ندانیم که حتی روزی نام او را از تاریخ والیبال حذف کنند یا مجسمه‌اش را در ورودی فدراسیون بسازند!