تو هم تمام شدی آقای ونگر
شکست آرسنال از لیورپول شکستی در چند جبهه بود، شکستی بود برای ترسیم افقی بیش از حد مبهم برای آرسن ونگر...
دقیقه 27 که رسید گروه قلیل طرفداران آرسنال شروع کردند به برزبان آوردن نام او. شروع کردند به سر دادن شعار " Alexis Sanchez, baby, ooh, oh ". دوربین بلافاصله او را نشان داد. بهترین بازیکن آرسنال در این فصل را. بازیکنی با 17 گل زده در رقابت های این فصل را. همان بازیکنی که گل هایش مستقیما هفت امتیاز به ارمغان آورد بودند. همان بازیکنی که در به ثمر رسیدن 25 گل طی 25 بازی لیگ آرسنال در این فصل نقش داشت. آن بازیکن در میدان نبود. آن بازیکن در آنفیلد و در یکی از مهم ترین بازی های تیمش پشت سر مربی اش نشسته بود. آن بازیکن نیمکت نشین شده بود. آن بازیکن آدامس می جوید و ته لبخند سردی بر لبانش خودنمایی می کرد، خیلی سرد. لبخند آن بازیکن در تقابل با چهره دژم مربی اش که پسرانش خیلی زود - پیش از دقیقه 10 - برابر گل فیرمینو تسلیم شده بودند قرار داشت.
آن بازیکن نیمکت نشین، آلکسی سانچز بود و آن مربی آرسن ونگر که برای تبیین رویکردش به بازی مستقیم مردانش با تاکید بر واژه " Direct " حرف زده بود. قرار بود آرسنال برای رویارویی با پرسینگ لیورپول مستقیم بازی کند، بی اعتنا به گردش توپ که شیوه متداول بازی شان بشمار می رفت. با دل بستن به قد بلند الیور ژیرو برابر ماتیپ و کلاوان. ولی نیمه اول جلو رفت و سادیو مانه در دقیقه 40 گل دوم را زد تا همان گروه قلیل طرفداران آرسنال شعار دیگری سر دهند. تا ونگر را نشانه روند " You don't know what you are doing / نمی دونی داری چی کار می کنی".
خط میانی آرسنال سرگیجه گرفته بود و توپ درون محوطه جریمه لیورپول به پای آرسنالی ها نمی خورد. آنها به بند آمده بودند، آنها مقهور شده بودند. فرانسیس کاکلین بدون سانتی کازورلا در میانه میدان بی ثمر و بی خاصیت مانده بود. آرسنال با کاکلین در 32 درصد از 24 بازی اش پیروز شده بود و بدون او در 100 درصد دیدارهایش برنده بیرون آمده. ونگر پس از رفتن جیلبرتو سیلوا در 2008 هرگز یک مرد میانی بزرگ برای پیوند مدافعان و مهاجمانش پیده نکرده و کاکلین بی تردید آن مرد میانی نیست و در تیم کنونی نماد چالش حل نشده ونگر و درجا زدن آرسنال طی یک دهه اخیر شده. یا حتی این که چرا آرسنال طی یازده بازی در خانه شش تیم کنونی بالای جدول هرگز پیروز نشده. ونگر در چنین قابی در آغاز نیمه دوم اشتباهش را با ورود سانچز جای کاکلین تصحیح کرد.
آرسنال با ورود سانچز بلافاصله تیم دیگری شد تا بی ثمر بودن رویکرد ونگر در نیمه نخست عیان شود. چنان که مینیوله توپ را 120 ثانیه پس از ورود سانچز و ضربه سر ژیرو دفع کرد. برای توصیف تغییر روند بازی می توان به جمله کلوپ پس از بازی روی آورد که اعتراف کرد پنج دقیق اول نیمه دوم برایش پنجاه دقیقه طول کشید. سانچز بود که پاس گل دنی ولبک را ارسال کرد، نهمین پاس گلش در این فصل را. سانچز بود که آرسنال را در وقت تلف شده تا آستانه به ثمر رساندن گل تساوی بخش پیش برد. با این وصف فاصله دو گل برداشته نشد و سانچز وقتی وینالدوم طی آن ضد حمله گل سوم را زد پیراهنش را بالا آورد. بالا آورد و کشید روی صورتش.
شکست 1-3 در آنفیلد برای توپچی ها طعمی بیش از سه امتیاز برباد رفته داشت. شکستی بود بازتابنده اشتباهات فنی پروفسور. روی آوردن به "توپ های بلند" بی ثمر مانده بود، در حالی که همه می دانستند لیورپول در سی دقیقه اول بازی هایش در این فصل بیش از هر تیمی گل زده (اکنون رکورد 19 گل را ثبت کرده که یعنی 5 گل بیشتر از تیم دوم). همه می دانستند لیورپول طی هشت بازی برابر شش تیم بالای جدول در این فصل شکست نخورده بود... شاید ونگر از اداهای سانچز خسته شده بود. سانچز که شانزده ماه از قراردادش باقی مانده و حاضر نشده قرارداد جدید هفته ای 180 هزار پوند را امضا کند. سانچز که زمزمه رفتن سر داده. با این وصف سانچز با پیراهن آرسنال همیشه از ته دل بازی کرده بود. همه می دانند او نمی خواهد از قافله بزرگان آمریکای جنوبی در اروپا - مسی، نیمار، سوارز، آگرو و کاوانی - فاصله بگیرد. می دانند او می خواهد بالانشین باشد. می دانند شاید راهی یوونتوس شود. می دانند نمی خواهد در تیمی خو گرفته به رتبه چهارم درجا بزند.
شکست آرسنال از لیورپول برای طرفداران توپچی ها شکستی در چند جبهه بود. شکستی رخ داده در هفته ای که آرسنال برابر بایرن رسما از لیگ قهرمانان بیرون خواهد افتاد و قرار گرفتن میان چهار تیم اول و راهیابی به لیگ قهرمانان در منگنه دو تیم منچستری و لیورپول و تاتنهام دشوارتر از همیشه به نظر می رسد. شکستی در سایه به صدا درآمدن زنگ جدایی دو ستاره بین الملی و گران قیمتی - سانچر و اوزیل - که طرفداران آرسنال به آن دو می نازیدند و رویا پردازی می کردند. شکستی برای به یاد آوردن رابین فن پرسی، آخرین مهاجم بزرگ آرسنال پیش از سانچز که با همین قصه جدا شد و رفت. شکستی با پسرهای با استعدادی که در ناکجا آبادی سرگردان به نظر می رسند. شکستی تحمیل شده به تیمی با برند جهانی. شکستی برای یکی از پولسازترین باشگاه های جهان که گران ترین بلیط را برای صندلی هایش می فروشد. شکستی برای ترسیم افق روزهای سخت و دشوار پیش روی آرسن.
حمیدرضا صدر
از همین نویسنده بخوانید:
انریکه و بارسا: اینجا زمان برای کسی متوقف نخواهد شد
خوردن استیک با دندانهای مصنوعی
معجونی که فوتبال انگلیس را تغییر داد
آلگری: از تورین تا لندن و بارسلونا
بارسا در پاریس: ده پرده از کشتار والنتاین
لیگ قهرمانان: ناقوسها برای که بهصدا در میآیند؟
ردبول؛ بوندسلیگا علیه نوشیدنی شیطان!
ظهور و سقوط لستر: وداع با رمانتیسم؛ سقوط نکنید، بمانید آقای رانیری
آرسن ونگر: گربه خانگی میان ببرهای گرسنه
یادداشت حمیدرضا صدر درباره تیم محبوب ایتالیایی؛ رم، کولوسئوم در غیاب سزار
لیورپول و کلوپ: ژانویه عذاب آور
از رونی تا رونالدو: مسیر موازی پسران فرگوسن
از قلیچ خانی و هاشمی نسب تا سرجیو راموس: دست دادن با آتش
رونالدو برزیلی یا رونالدو پرتغالی؟
جام جهانی 48 تیمی: معما، پرسش و دلار
از اوفارل تا کیروش: همان شهرزاد قصهگو
بازگشت یاپ استام به منچستر: داغ آن وداع تلخ
یوونتوس: همان بالا با یک علامت سوال
قربانگاه والنسیا، نفرین خفاشها
فوتبال سال 2016؛ ده پرده از زندگی و مرگ
آیا یونایتد و مورینیو سرانجام به جاده اصلی بازگشتهاند؟
آقای گل محجوب؛ از سیلی عبده تا مرگ در استکهلم
از چلسی تا آرسنال، از آنتونیو تا آرسن
لیونل مسی 2016: هم شیرین شیرین؛ هم تلخ تلخ
یادداشت ویژه حمیدرضا صدر برای برنده توپ طلا؛ رونالدو: رنج به علاوه سرمستی
ارسال نظر