بازیکن پرسپولیس درآستانه کارتن خوابی
همین 2-3 سال پیش بود که هواداران پرسپولیس او را یکصدا تشویق می کردند و او یکی از خوب های این تیم محبوب پایتخت بود. او که از یک تیم ریشه دار تهرانی به پرسپولیس آمده بود در خانواده ای بزرگ نشده بود که وضع مالی خوبی داشته باشند.
همین 2-3 سال پیش بود که هواداران پرسپولیس او را یکصدا تشویق می کردند و او یکی از خوب های این تیم محبوب پایتخت بود. او که از یک تیم ریشه دار تهرانی به پرسپولیس آمده بود در خانواده ای بزرگ نشده بود که وضع مالی خوبی داشته باشند. به سختی بزرگ شده بود و با زحمت پولی را برای آینده پس انداز کرده بود. در آخرین دوران فوتبالش به پرسپولیس آمد تا اسمی برای خودش دست و پا کند و در آینده به همسر و فرزندانش بگوید من بازیکن پرسپولیس بوده ام و به آن افتخار کنند. صحبت از یک بازیکن خط دفاعی پرسپولیس است.
در تیمی که دایی با آن دو بار قهرمان جام حذفی شد یکی از فیکسها بود ولی بعد از دایی مربیان بعدی خیلی به او اعتماد نکردند تا ناخواسته و برخلاف میل باطنی مجبور به جدایی از پرسپولیس گردد. این بازیکن جنوب شهری همه پس اندازش را صرف خرید سه واحد آپارتمان در منطقه غرب تهران کرد و به پاس زحمات همسرش(!) هر سه واحد همراه با یک آپارتمان به نام همسر زده میشود. در آن روزها همه چیز خوب بود و زندگی به آرامی سپری می شد ولی چون پای حدود 3 میلیارد تومان ملک در میان بود. ترس بر اندام فوتبالیست معروف میافتد که نکند سرش بی کلاه بماند و همین موضوع زمینه اختلاف با همسر می شود. از فوتبالیست اصرار که باید سندها را برگردانی و به نام خودم بزنی و از طرف مقابل انکار که من و تو نداریم مگر من می خواهم کجا ببرم....
دامنه این اختلاف وسیع تر می شود و خانواده دو طرف نیز درگیر ماجرا می شوند.
دخالتهای بیمورد باعث میشود همسر فوتبالیست تصمیم به جدایی از بازیکن پیشین پرسپولیس و فروش آپارتمانها بگیرد که اگر چنین شود این بازیکن تمامی سرمایهاش به باد میرود. شنیده ها حکایت از آن دارد خانواده این فوتبالیست که در ابتدا هم مخالف این وصلت بودند خود این بازیکن را مقصر اصلی می دانند و اعتقاد دارند پلی برای بازگشت وجود ندارد و باید با هر اتفاقی که رخ می دهد به سوزی و بسازی.
اطرافیان این بازیکن می گویند، اتفاقات تلخ چنان اورا دچار افسردگی کرده که هفتهها میگذرد و او رنگ آفتاب را نمیبیند و در اتاقی تاریک تنها سیگار است که پشت سیگار دود میکند و به آیندهای نامعلوم میاندیشد.
مثل اینکه قرار است چند تن از همبازیان نامدار و مطرح او وساطت کنند تا نه تنها پایههای یک زندگی از هم نپاشد هم این که همسر بیمعرفت از خر شیطان پیاده شود و تصمیمش را عملی نکند.
خاک تو سر ش باعقل نداشتش
علیرضا محمد