کیهان ورزشی کنار آن عکس با مقایسه ناصر حجازی و لی جانگ مو (گلر تیم ملی کره شمالی وستاره آن روزهای دروازه بانی آسیا) نوشت: «بعد از این بازی ها عقاب آسیا متولد شد. مردی که لی جانگ مو را مقهور خود کرد و لقب بهترین دروازه بان آسیا را از آن خود کرد. مردی به نام ناصر حجازی».

بگذارید برگردیم به اردیبهشت سال ۱۳۵۱، درست دو روز بعد از با کره شمالی. مسابقه ای که هیچ وقت از یاد دوستداران ناصر حجازی و البته همبازیان او در تیم ملی آن روز نمی رود. حالا اگر از هر کدام از همدوره ای های ناصرخان در آن سال مثل حسن روشن یا علی پروین بپرسید که ستاره آن روز میدان پیونگ یانگ چه کسی بود همه به یک نام اشاره می کنند: ناصر حجازی.

عملکرد ناصر حجازی در آن مسابقه فوق العاده حساس و نفسگیر آنقدر به چشم آمده بود که مردم برد در پیونگ یانگ وفتح قلعه محصور طوفان زرد را حاصل فداکاری ها و درخشش گلر محبوب تیم ملی می دانستند. باید بعد از بازگشت تیم ملی به فرودگاه مهرآباد می رفتی تا ببینی چه خبر است! شاید باور کردنی نباشد اما وقتی قرار بود هواپیمای تیم ملی به زمین بنشیند حدود ده هزار نفر منتظر ملاقات با بهترین دروازه بانشان بودند.

اعضای تیم ملی که از هواپیما پیاده می شدند مردم علاقه مند به سوى حجازى دویده و به محض دیدنش به او خوشامد می گویند. شدت این اشتیاق به حدی است که هر کسی کت ناصرخان را به گوشه ای می کشد. تعداد جمعیت حاضر برای استقبال از کاروان ملی پوشان یک رکورد در تاریخ تیم های ملی محسوب می شد. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم یک دهم جمعیت تهران به فرودگاه مهرآباد آمده بود. به دلیل ازدحام جمعیت نیروی ویژه به صحنه وارد می شود اما جمعیت دست بردار نیست و با کشیدن ناصر او را بار دیگر به سوی خود می آورد. اتفاق جالب اما عجیب برای حجازی در این صحنه رخ می دهد. شدت علاقه مندی به او در این استقبال چشمگیر به حدی است که او در این صحنه کراوات و کُت خود را از دست می دهد و ساعتش در فشار جمعیت از دستش در می آید و گم می شود؛ ساعتی که همسر مهربانش به او هدیه داده بود.

با این حال شدت ازدحام جمعیت دوستدار حجازی آنقدر زیاد است که ناصر چاره ای جز کنار آمدن با این اتفاقات عجیب را ندارد و به عشق مردم احترام می گذارد. جمعیت یکصدا فریاد می زند: «ناصر دوسِت داریم… ناصر دوسِت داریم». هر چند ناصر کت و ساعتش را از دست داده اما برخی از دوستداران متعصبش برایش هدیه آورده اند. برخی از شدت فشارِ ناشی از ازدحام جمعیت آسیب دیده اند و اکثر افراد تلاش می کنند تا از او امضا بگیرند اما جالب تر از همه این است که برخی برایش فرش آورده اند تا پیش پایش پهن کنند.

بعد از آن ناصر حجازی هیچ گاه آن روز را از یاد نبرد. او به قهرمانی ملی بدل شده بود و هزاران نفر یکصدا می گفتند: «ناصر بیا اینجا، ناصر بیا اینجا»

دو روز بعد از این اتفاق زمانی که ناصر حجازی با خبرنگار مجله جوانان مصاحبه می کرد به قضیه ساعت خود و چگونگی از دست دادن آن اشاره کرد اما بعد از یک هفته، یک پسر ۱۶ ساله ساعتش را به مسوولان باشگاه تاج تحویل داد و آدرس خود را نیز به مدیران باشگاهی داد که ناصر حجازی از دروازه اش حفاظت می کرد. او ساعتش را به عنوان هدیه به گلر محبوبش داده بود تا شاید ناصر دلخوری از دست دادن یادگاری همسر را تا حدودی فراموش کند.

چند روز بعد اما یک پستچی زنگ منزل پسر ۱۶ ساله را به صدا درآورد. او در را باز کرد. پستچی به او گفت که یک بسته ویژه دارد. آن نوجوان برای دریافت این بسته ویژه به اداره پست رفت. هنگامی که جعبه را باز کرد با عکسی از ناصرخان و پیراهنی که با آن برای باشگاه تاج بازی کرده بود مواجه شد. ناصر یک نامه تشکر هم به این هدایا پیوست کرده بود تا هوادار دست و دلبازش را با یک هدیه کاملا ویژه و با ارزش غافلگیر کند و البته دست و دلبازی اش را به او نشان دهد.