همه آن چند 10 هزار نفری که صبح جمعه در ورزشگاه آزادی گردهم آمده بودند تا ببینند شاید این خبر هم مثل بسیاری از خبرهای تلگرامی باشد که زود تکذیب می‌شوند اما... نه! همیشه شانسی برای تکذیب نیست، همه چیز راست است، متاسفانه... باید نوشت، با اشک نوشت: «خداحافظ کاپیتان»

هواداران پرسپولیس شاید بتوانند همه شکست‌های این فصل نفرینی را تحمل کنند، اما غم رفتن هادی را؟ حالا چه کسی می‌خواهد برای هانی، قصه رفتنِ بابا هادی را بگوید. او تا به اینجا همه قصه‌هایی که از بابا شنیده، قصه بابای پهلوانی است که با گوش‌های شکسته‌اش او را از بقیه فوتبالیست‌ها جدا می‌کرد. بابایش مثل بقیه نبود، مهربان بود، ساده بود، حاشیه نداشت. حالا چه کسی این‌قدر جرات دارد که برای هانی، همان پسری که با هادی به ورزشگاه درفشی‌فر می‌آمد و پشت‌سر پدر می‌دوید، بگوید که قلب پدرت دیگر طاقت نیاورد و یک لحظه ایستاد. چه لحظه تلخی بود، آن ساعت 4 که قلبش او را به بیمارستان نرساند و همه تلاش‌ها نتیجه نداد و دیگر کیست که بتواند برای هانی بگوید؛ این همه ستاره که در خانه‌شان جمع شده‌اند، برای آن است که بداند، پدرش آن‌قدر دوست‌داشتنی بود که هیچ‌کس نمی‌تواند رفتنش را قبول کند.

کاش یکی باشد که بگوید: هانی جان! گفته‌اند پرسپولیس تا آخر فصل لباس سیاه می‌پوشد و بدان که این غم همیشه نه بر دل این تیم که بر دل فوتبال ایران سنگینی می‌کند. دیدی هانی جان! صبح در ورزشگاه آزادی بودی و خودت با چشمانت دیدی، همانجا که مادرت به احترام تیمی که پدرت سال‌ها برایش از جان مایه گذاشت، شال قرمز بر سر کرده بود. دیدی هانی جان، دیدی که چقدر آدم آنجا بود. دیدی که از بازی‌های پرسپولیس بیشتر آمده بودند؛ فقط برای پدرت. فقط برای کسی که مهم‌تر از آن که در سه دربی گل زده بود، انسان بود و هیچ‌کس به یاد نمی‌آورد، یک خبر بد از او؛ یک حاشیه، یک جنجال.

یکی باید باشد که بگوید: هانی جان! همه زودتر از آن‌که تصور می‌کردند، دلشان برایش تنگ می‌شود. شهر کوچک پدرت تنها جایی نیست که تمام در و دیوارش رنگ سیاه دارد و غم در آن حکمفرمایی می‌کند. غم این روزها به خیلی جاها سر کشیده است و خیلی‌ها هوای گریه دارند، البته اگر تا الان به گریه نیفتاده باشند.

یکی باشد که بگوید: هانی جان! قصه بابا با این حرف‌ها تمام نمی‌شود. این آمبولانسی که بابا هادی را به بابل می‌برد تا او را در زادگاهش دفن کنند، پایان قصه او نیست. قصه او می‌ماند.

این یکی را خودم می‌گویم: هانی جان! اگر روزی خواستی فوتبالیست شوی، مثل بابا هادی باش! همان‌طور ساده، همان‌طور مهربان، همان‌طور بی‌شیله و بی‌کینه... مثل او باش که آبروی فوتبال بود.

مرثیه بزرگان

آن‌قدر جمله غمبار در این دوسه روز در مورد هادی نوروزی نوشته شده که انتخاب آنها کار آسانی نیست، این چند جمله فقط مشتی از خروار است.

علی پروین: پرسپولیس امروز پسر شایسته‌ای را از دست داد. او خیلی زود از میان ما رفت. هیچ‌کس از او بدی ندیده بود. باورم نمی‌شود که این بازیکن دیگر در بین ما نیست. او بسیار خوب بود و واقعا کسی از او بدی ندید.

کارلوس کی‌روش: یک دوست، یک برادر و یک هم‌تیمی خوبمان را از دست دادیم. از خداوند بزرگ عاجزانه درخواست می‌کنیم که این دوست عزیز، این پسر گل، این برادر عزیز و این پدر مهربان را مورد رحمت و مغفرت خودش قرار بدهد.

علی دایی: کاپیتان نجیب پرسپولیس رفتنش هم مثل همه روزهای بودنش ساده و آرام بود. باورش سخت است ولی فوتبالمان در عزای یکی از بهترین‌هایش رخت سیاه بر تن کرده است..

علی کریمی: هوای دلم مثل هوای خطه‌مان (شمال) ابری است. خداحافظ رفیق.

جواد نکونام: هادی نوروزی یکی از بااخلاق‌ترین بازیکنان پرسپولیس بود. امیدوارم خدا به خانواده‌اش صبر بدهد تا بتوانند با این مصیبت کنار بیایند.

برانکو ایوانکوویچ: این تراژدی بزرگ را به جامعه ورزش ایران تسلیت می‌گویم. ما یک ورزشکار جوان، ممتاز، خوش‌اخلاق و متعصب را از دست دادیم و من کلمه‌ای در توصیف این فقدان بزرگ ندارم.