به گزارش پارس به نقل از ایسنا،‌ یکی از اضلاع مثلث توسعه هر جامعه‌ای، توسعه اجتماعی است که پیشرفت رسانه‌ها و بهره‌گیری از آن‌ها یکی از ارکان مهم این توسعه است. رسانه‌ها جزو اثرگذارترین عوامل دگرگونی‌های اجتماعی هستند و در هر جامعه‌ای نقش پررنگی در ایجاد تحولات دارند. فوتبال ایران هم از این قاعده مستثنی نیست.

از آنجایی که ورزش قهرمانی مورد وثوق مردم است و لایه‌لایه‌های اجتماع با هدف کسب رضایت و اعتماد به نفس یا کسب لذت رویدادهای ورزشی را دنبال می‌کنند، رسانه‌ها سهم زیادی از مخاطبان خود را از بین علاقه‌مندان ورزش به دست می‌آورند.

متقابلا ورزش هم برای نفوذ در لایه‌های عمیق جامعه به یاری رسانه‌ها نیاز دارد. بنابراین یک دو گانه لازم و ملزوم بین ورزش و رسانه‌ها شکل می‌گیرد که هر دو یکدیگر را تکمیل و تقویت می‌کنند.

در ایران، فوتبال در حد زیادی از ورزش دوستان را به سمت خود جذب کرده و اگر نگوییم فوتبال ورزش اول ایران است به جرات می‌توان آن را پس از کشتی، پرطرفدارترین رشته ورزشی در ایران به حساب آورد.

اما محبوبیت زیاد فوتبال آسیب‌هایی هم با خود به همراه دارد. این که بیشتر فضای مطبوعات ورزشی ایران به فوتبال اختصاص دارد نشان می‌دهد که چقدر مخاطب اخبار رویدادهای فوتبال در ایران بیشتر از سایر ورزش‌هاست. همین مساله گاهی به چشم اسفندیار فوتبال تبدیل می‌شود.

در کشوری مثل آلمان که دارای یکی از قدرتمندترین فوتبال‌های دنیا و یکی از بهترین لیگ‌های فوتبال اروپاست، یک نشریه فوتبالی وجود دارد که آن هم روزنامه نیست. همین مساله باعث می‌شود که این نشریه در هر نوبت چاپ صفحات خود را با مقاله‌ها و تحلیل‌های خوب و کاربردی، مطالب جذاب و اخبار خواندنی پر کند که نقطه مشترک همه آن‌ها صحت اخبار و پرهیز از شایعه پراکنی مغرضانه یا ناآگاهانه است.

متاسفانه در ایران گاهی دیده می‌شود که مطالب کاملا کذب که صرفا شایعه هستند در صفحات روزنامه‌ها به چاپ می‌رسند و کمترین اثرشان ایجاد جنجال در جامعه فوتبال است. "خبرسازی" در برخی رسانه‌ها – اعم از نوشتاری یا شفاهی، مجازی یا مکتوب – امری است که معمولا باعث آغاز یک جریان رسانه‌ای معیوب و بیهوده می‌شود.

تصور کنید که یک روزنامه گفت‌وگویی جنجالی از یک شخصیت ورزشی چاپ کند و هیاهویی در یک حوزه خاصی به وجود بیاورد. اگر این گفت‌وگو خیالی باشد – که گاهی دیده می‌شود چنین کاری صورت بگیرد – واکنش برخی افراد را به دنبال خواهد داشت که درصدد پاسخگویی برمی‌آیند یا می‌خواهند کذب بودن اصل خبر را اثبات کنند.

در هر دو حالت اقدام غیر حرفه‌ای رسانه مذکور، متولیان رسانه را به هدف‌شان یعنی ایجاد یک خط خبری یا موج رسانه‌ای می‌رساند. هرچند گاهی این موج تا آستانه تخریب آشیانه به ظاهر امن آن رسانه هم می‌رود اما متولیان این امر خلاف اخلاق خوب می‌دانند که چطور مقابل این موج‌های بازگشتی مقاومت کنند و باز آن را به سمتی دیگر سوق دهند.

ماحصل چنین کنش و واکنشی ایجاد یک جو مسموم و پر از اخبار غلط و شایعه است که ذهن مخاطب را آزار می‌دهد. در این صورت مخاطب (هوادار) فوتبال کم کم از این فضا رنجیده خاطر می‌شود و تلاش می‌کنند از دور به آن بنگرد.

این گونه می‌شود که به تدریج از تعداد هواداران حاضر در ورزشگاه‌ها کاسته و به مخاطبان تلویزیونی بازی‌های فوتبال افزوده می‌شود. دیگر کمتر کسی به اخبار رسانه‌های ورزشی توجه می‌کند و ترجیح می‌دهد تنها از طریق مبادی رسمی – یا به ظاهر رسمی مثل صداوسیما – نیازش به اطلاعات را تامین کند.

حالا اگر قرار باشد منبع اخبار صداوسیما هم چنین رسانه‌هایی باشند معلوم نیست چه مسئله‌ای در انتظار رسانه‌های معتبر و درستکار خواهد بود. البته خوشبختانه آش آن قدرها هم شور نیست!

اینک بحث مهمی که وجود دارد این است که چرا این گونه رسانه‌ها به جای پرداختن به مسائل مفید فوتبال به حاشیه‌ها متمایل می‌شوند؟ شاید علت اصلی این مسئله را باید در علاقه قشر محدودی از اهالی اجتماع در دانستن مسائل پشت پرده و رازهای مگو دنبال کرد.

همان طور که در عرصه هنر هستند کسانی که به فیلم یا موسیقی‌های سخیف و حاوی شوخی‌هایی هزل‌آمیز و مبتذل علاقه نشان می‌دهند و با استقبال از آن‌ها شائبه "خوب" بودن‌شان را تداعی می‌کنند و دستاویزی در اختیار خالقان آن آثار قرار می‌دهند، در فوتبال هم هواداران "حاشیه" و "شایعه" پول خوبی به جیب شایعه پراکنان می‌ریزند و آن‌ها را در تداوم دروغ پردازی‌شان حریص‌تر می‌کنند.

البته بخشی از مشکل هم به ناآگاهی متولیان آن رسانه‌ها به اصول حرفه‌ای کار خبر بازمی‌گردد. حضور افراد ناآگاه و غیر متخصص در راس این گونه رسانه‌ها به کم شدن تیراژ و کاستن توان جذب مخاطب می‌انجامد و در نتیجه این رسانه‌ها مجبور می‌شوند برای جذب مخاطب – مخاطب تشنه شایعات – دست به انتشار مطالب کذب و ظاهرا جذاب بپردازند.

در این میان آفت بزرگتر پرداختن این گونه رسانه‌ها به مسائلی است که در آینده آسیب خود را نشان می‌دهند. به عنوان مثال ایجاد حاشیه و جنجال رسانه‌ای درباره یک فوتبالیست جوان – که احیانا اشتباه کوچک یا بزرگی مرتکب شده – باعث می‌شود که سیر حرکتی آن فوتبالیست منحرف شود و کم کم او را از قطار پیشرفت بیرون کند.

هم‌چنین شایعه پراکنی و حاشیه‌پردازی زیاد، نگاه‌ها را از اتفاقات خوب فوتبال دور می‌کند. این اتفاق خوشایندی نیست که مساله شخصی یک فوتبالیست چهره یا مثلا اظهارنظر یک خواننده زیرزمینی درباره یک تیم فوتبال از خبر قهرمانی بانوان فوتسالیست در آسیا پربحث‌تر شود. البته این صرفا یک مثال است و مشتی نمونه خروارها مورد مشابه.

نقش رسانه‌ها در فوتبال می‌تواند مدل تیغ جراحی باشد که تیرگی‌ها را از بدن آن بزداید و سلامتی را به او هدیه دهد یا چاقوی قاتلی باشد که مستقیما قلب فوتبال را هدف بگیرد و مرگش را تسریع کند.