به گزارش پارس به نقل از خبرورزشیهمه می‌گویند که چرا و هیچ‌کس نمی‌پرسد چگونه؟ همه هوادار و نگهبان یک وضع تثبیت شده‌اند و کسی نمی‌خواهد بداند چرا این وضع، چرا این نگاه و چرا این ترتیب پایدار شده است!

کسی در پی این نکته نیست که حاشیه امنیت بازدارنده و درجازننده فعلی، چگونه عده‌ای را بر عده‌ای برتری داده است! حتی یک نفر هم نمی‌خواهد بداند قاسم حدادی‌فر، مرد سال 93، چگونه به این عنوان دست یافت! کسی اهمیت نمی‌دهد که او چرا در 32، 33 سالگی از بقیه پیش می‌افتد! انگار 10، 12 سال بازیگری او هیچ دیدن و تماشا ندارد! انگار نادیده گرفتن او، اتفاقی بوده که جریانی داشته عمیق! انگار او را باید ندید! انگار او را و سبک بازی‌اش را، انگار او را و نحوه بازی‌اش، انگار او و تفاوت‌های عملکردی‌اش را نباید دید! محافظه‌کاری گذشته‌گرای فوتبال ما اجازه دیده شدن هیچ پدیده نوپدیدی را نمی‌دهد! نگهبانان فکری این فوتبال که به شدت ارتجاعی فکر و با شدت بیشتر، ارتجاعی عمل می‌کنند، اجازه حضور هیچ فرد یا شیوه تازه و حتی نه تازه اما مستقلی را نمی‌دهند! برای بودن، برای شدن، برای مطرح گشتن، یا باید «این‌وری» باشی، یا ناچار به سلک «آن‌وری»‌ها درآیی!

اگر نباشی؛ اگر این رسم کهن را رعایت نکنی، اگر خودت باشی و اتکای به ‌خود را باور کنی؛ اگر دست به زانوی خود بگیری و اسلوب و استیل خود را ارجح بدانی؛ اگر بی‌خیال تقسیم‌بندی‌های رایج شوی، آن‌گاه می‌شوی یکی مثل قاسم حدادی‌فر!

آنگاه انتخابت می‌شود یک حادثه! اول شدنت می‌شود علامت سؤال! جایزه‌ات هم بحث‌انگیز می‌شود! بازی‌ات هیچ به چشم نمی‌آید! خودویژگی‌های تکنیکی‌ات هم پوشیده می‌ماند!

جشنت را بر هم می‌زنند! موقعیتت و موفقیتت را تحمل نمی‌کنند! به افتخارت کوچه نمی‌سازند! نیابتاً به اعتراض می‌پردازند! در پاسداشت و نگهبانی، از نظم موجود، آواری از ایرادهای نابجا و حتی بجا را بر سرت هوار می‌کنند!

پشیمانت می‌کنند! پشیمان از توفیقی که بی‌اراده خاص نصیب خود کرده‌ای! توفیقی که لازمه‌اش غلبه‌ای بود بر اراده‌های خاص! چیزی شبیه آب بستن به خوابگه مورچگان! اعلام حضوری که ما هم هستیم! ما هم خوب و مدعی و توانمند هستیم! ما را هم حساب کنید! نه در حد ترازوی موفقیت دیگران، که ما خود، یک «ترازیم»! ما خود یک «طرزیم» و ما خود، یک «سبکیم»، بلکه ما نیز یک قطبیم!

احترام به قاسم حدادی‌فر، مرد سال فوتبال ایران در سال 93، را به پایان می‌بریم اما با یک سؤال:

... قاسم در همه این سال‌ها کجا بود؟ بچه‌ای که اول بار، روزی از روزها، توسط «آقارسول» - کربکندی دیده و کشف شد، چرا در همه این سال‌ها به جد و با جهد و شاید هم با جهل، انکار و نادیده ماند؟

مردی که در 33 سالگی، بهترین مرد لیگ چهاردهم می‌شود، در سیزده سال پیش در چه ‌کار بود؟

بچه‌ای که در تیم نوجوانان استقلال، حریف برتری بود برای ملی‌پوشان بعدی فوتبال ایران- مثل خسرو حیدری، مثل آندو تیموریان و مثل مجتبی جباری- در این فاصله چرا به حساب نیامد؟

اگر یحیی گل‌محمدی، مردی که هست نبود، اگر او در قالب یک مربی، بازی‌پسند، توپ‌باز و تکنیک‌دوست نبود، امروز آیا ما درباره مزیت‌های شیوه بازی کردن قاسم حدادی‌فر حرف می‌زدیم؟

امروز او، می‌توانست مرد سال فوتبال ایران باشد؟