گپی با بازیکن اسبق رئال مادرید+ عکس
برای من سفر یعنی اینکه دست خانواده ام را بگیرم و ماشین را روشن کنم و بزنیم به دل طبیعت. هواپیما را دوست ندارم.
به گزارش پارس به نقل از زندگی ایرانی، نمی دانم بقیه چطورند اما من مرد خانواده هستم. همه زندگی من بر مبنای خانواده تعریف می شود و بس. می خواهم جایی بروم با خانواده ام مشورت می کنم.
خیلی زود مرا اسکی کنان در دیزین خواهید دید
میشل سالگادو، بازیکن اسبق رئال مادرید و تیم ملی اسپانیا در هفته های گذشته سفری به تهران داشت تا با مسئولان فدراسیون فوتبال ایران ملاقات کند. خبرنگار زندگی ایرانی هم از این فرصت استفاده کرد تا در مصاحبه ای اختصاصی با این بازیکن خوش تیپ اسپانیایی درباره این سفر و عقاید سالگادو درباره تهران با او همکلام شود. این مصاحبه با هماهنگی سجاد امیدی، مجری خوش ذوق شبکه خبر انجام شد که از او تشکر می کنیم.
توضیح ضروری: به جای نوشتن سوالات ترجیح دادیم پاسخ ها به صورت مطالب جداگانه، اما به هم پیوسته تنظیم شود. با سالگادو از هر جایی سخن گفتیم.
یک آدم ساده
خودم را یک آدم ساده معرفی می کنم. پیچیده نیستم. سادگی را دوست دارم. منظورم از سادگی این نیست که سرم کلاه می رود، نه. اما زندگی را ساده پیش می برم. بعضی ها زندگی نمی کنند، فقط کار می کنند یا نقشه می ریزند. من همین امروز هم اگر زندگی ام تمام شود چیزی کم ندارم. اصلاً از پیچیدگی خوشم نمی آید. دوستانم هم مرا آدم پیچیده ای نمی دانند. سال ها در بالاترین سطح دنیا فوتبال بازی کرده ام. چیزهای زیادی را دیده ام و خودم را آدمی با تجربه و حرفه ای می دانم. با این همه سادگی همه چیزی است که دنبالش می گردم و به آن افتخار می کنم. من آدم ساده ای هستم.
مرد خانواده هستم
نمی دانم بقیه چطورند اما من مرد خانواده هستم. همه زندگی من بر مبنای خانواده تعریف می شود و بس. می خواهم جایی بروم با خانواده ام مشورت می کنم. می خواهم تصمیمی بگیرم از خانواده ام سوال می کنم و راهنمایی می گیرم. افتخار هم می کنم که همیشه هر جا باشم با خانواده ام هستم. هر وقت می روم تا در جای جدیدی زندگی کنم خیلی زود خانواده ام را پیش خودم می آورم. تنهایی خوش نمی گذرد. به من خوش نمی گذرد.
سفر، آرامش، رهایی
سفر را دوست دارم. تمام زندگی ورزشی ام مشغول سفر بودم اما سفرهای اردویی را دوست ندارم. می روی فرودگاه، می روی هتل، ناهار می خوری و می خوابی. عصر می روی تمرین. بعد بر می گردی هتل و در جلسات فنی شرکت می کنی. فردایش می روی فوتبال و بعد مستقیم فرودگاه. هتل، ورزشگاه و فرودگاه… اینها هیچ کدام از جاذبه های یک شهر به حساب نمی آیند.
برای من سفر یعنی اینکه دست خانواده ام را بگیرم و ماشین را روشن کنم و بزنیم به دل طبیعت. هواپیما را دوست ندارم. سفر باید با ماشین باشد. یک آهنگ خوب بگذاری، بچه هایت با آهنگ همخوانی کنند و همسرت برای همه میوه پوست بکند. بین راه جایی بزنی بغل، یک پیک نیک کوچک و دسته جمعی راه بیندازید و بعد برگردید به دل جاده. سفر با قطار هم بد نیست اما هواپیما فقط برای مسیر دور خوب است.
سفر برای من آرامش را به ارمغان می آورد؛ مخصوصاً اگر تنها نباشم. مثلاً با خانواده برویم سفر خیلی خوب است یا حتی با دوستان. اردوهای ورزشی هم می تواند جذاب باشد اما نه وقتی بازی ها رسمی است. الان با پیشکسوتان رئال مادری گاهی می رویم اینجا و آنجا فوتبال بازی می کنیم. خوش می گذرد چون بازی ها رسمی نیست و ما آزادیم که لذت ببریم و سخت گیری نکنیم. برویم بگردیم. شهر را ببینیم. خانواده من همیشه با من هستند؛ البته در سفرهای میان مدت. همین تهران آمدنم کوتاه بود و با خانواده نیامدم. اما سفرهای بالای یک هفته با خانواده است. در این دو سال اخیر سه بار جای زندگی کردن مان عوض شده. از
اسپانیا رفتیم انگلیس و از آنجا آمدیم دوبی. برای من مهم است که در این سفرها خانواده ام راحت باشند و از همه مهمتر بچه هایم ببینند و یاد بگیرند. دوست دارم سه فرزندم بدانند که همه مردم دنیا یک شکل فکر نمی کنند یا یک جور نیستند اما انسانند و باید به آنها احترام گذاشته شود. می خواهم بچه هایم بدانند که فرهنگ ها و ادیان مختلف در نهایت در خیلی چیزها با هم اشتراکاتی دارند که آنها را به هم نزدیک می کند. من به عنوان پدر دوست دارم بچه هایم این چیزها را از دنیای اطراف بیاموزند.
خواسته های من از زندگی
من از زندگی مادیات نمی خواهم. دارم. به لطف خدا زندگی من از نظر مالی چیزی کم ندارد. چشم و دلم از مال دنیا سیر است. اینطوری نیستم که چیزی ته دلم مانده باشد که بخواهم و به آن نرسم. هواپیمای اختصاصی ندارم اما نیازی هم به داشتنش احساس نمی کنم. چیزی که ارزش دارد، ارزش مالی اش قابل حساب کردن نیست. مثل نفس کشیدن. روی نفس کشیدن نمی شود قیمت گذاشت. روی دوست داشتن نمی شود. روی بچه دار بودن همین طور. بعضی ها نمی توانند نفس بکشند. باید از دستگاه استفاده کنند. بعضی ها مشکل بینایی و شنوایی دارند یا نمی توانند بچه دار شوند. من که این مشکلات را به لطف خدا ندارم، می دانم که دیگرانی هستند
که حاضرند ثروت شان را بدهند تا کسی آنها را دوست داشته باشد یا مثلاً بتوانند ببینند.
من از زندگی خواسته مادی ندارم. موفقیت خانواده ام را می خواهم و اینکه بچه هایم را بزرگ کنم. همین برایم بزرگترین لذت دنیاست.
ایران، سرزمین ناشناخته ها
آمدن من به ایران دلایل پیچیده ای نداشت. دلیل ورزشی اش که بهانه کار بود به کنار، من آمدم تا ایران را ببینم. نمی گویم از کودکی آرزویم بوده اینجا را ببینم اما به هر حال دوست داشتم حالا که در همین نزدیکی زندگی می کنم، ایران را هم ملاقات کنم. می دانید، شما تاریخی بسیار غنی دارید. تاریخ بعضی کشورها را می توان در یک ساعت مرور کرد اما ایران؟ نه… باید کتابخانه ات را پر کنی و چند روز یا حتی چند هفته به مطالعه مشغول باشی. شیفته دیدن تخت جمشید بودم که حسرتش به دلم ماند. امیدوارم دفعه بعد با خانواده ام برویم آنجا.
تخت جمشید، سرزمین رویاها
تخت جمشید برایم مظهر ایران است و تاریخ پرفراز و نشیبش. آخرین پایتخت امپراتوری ایران. این برای دیوانه کردن یک نسل مورخ و باستان شناس و مسافر حرفه ای کافی است. من دوست دارم بروم تخت جمشید و در معماری اش غرق شوم. عکس هایش که خیلی دعوت کننده و گرم است.
زنده باد جوجه کباب
روز اول که به ایران آمدم به خودم گفتم چقدر آدم ها اینجا اضافه وزن دارند. بعد با آشپزی ایرانی آشنا شدم و فهمیدم اینجا چاقی یک بیماری نیست بلکه یک اتفاق غیر قابل اجتناب است. شما یک آشپزی جهانی دارید که می تواند دنیا را فتح کند. من در دوبی چند رستوران ایرانی می شناسم که به آنها از این به بعد سر می زنم. مطمئن باشید خانواده سالگادو از این به بعد در هیچ جای دنیا دست رد به سینه هیچ کباب جوجه ای نخواهد زد! کباب جوجه شما محشر است. من که فقط از همین غذا می خورم. البته برنج را هم دوست دارم. ما هم از برنج استفاده می کنیم و البته روش طبخ مان کمی با شما فرق دارد. به آشپزی ایرانی
علاقمند شدم و می دانم در هر جای دنیا که بخواهم زندگی کنم یک رستوران ایرانی پیدا می شود. مجسم کنید یک تیم مرا بخواهد. اول سر بودجه و امکانات چانه می زنیم و بعد می گویم: در شهر شما رستوران ایرانی پیدا می شود؟ یا یکی تاسیس کنید یا من استعفا می دهم! (می خندد) این شوخی بود. ننویسید!
اسکی در دیزین
باورم نمی شد که شما پیست اسکی دارید؛ آن هم یک پیست همیشه فعال و باز. در تعطیلات بعدی که به ایران آمدم حتماً می رویم دیزین. اسمش را درست گفتم؟ (می خندد) میشل سالگادو با خانواده اش در حال اسکی کردن در دیزین…
نگاه من به آدم ها
اعتقادم این است که آدم ها تابع یک جبر جغرافیایی هستند. کسی که در باسلون به دنیا می آید عمدتاً طرفدار بارسلونا می شود و کسی که در مادرید به دنیا می آید طرفدار رئال. به بچه هایم یاد داده ام اینکه کجا به دنیا آمده اید یا اینکه پدر و مادرتان چقدر پول دارند ملاک هیچ چیزی نیست چون خودتان در رسیدن به آن هیچ نقشی ندارید. می خواهم بچه هایم بدانند بین آدمی که اسمش محمد یا علی است هیچ تفاوتی با کسی که اسمش جک یا جو است وجود ندارد. همه آدمند. بعضی ها خوبند و بعضی ها بد. باید آدم های خوب را شناخت و با آنها رفاقت کرد و نباید ظاهر کسی باعث قضاوت ما شود. من این را به کودکانم آموخته
ام.
فرق ایران با دیگر کشورهای منطقه
خیلی دوست داشتم کشور شما را بشناسم. در خاورمیانه کشورهای زیادی هستند که با هم تفاوت دارند. شما نمی توانید دوبی و تهران را با هم مقایسه کنید. هر کدام یک جورند! من در دوبی که زندگی می کنم انگار در اینجا نیستم. دوبی یک شهر جهانی است. از یک جهت خوب است چون آنجا راحتی. آدم هایی مثل من اما دوست دارند در یک کشور چیزهای دیگری را هم ببینند. ایران برای من جایی است متفاوت. من پیش از ایران به مصر هم سفر کرده بودم. دوبی را هم دیده بودم و کشورهای دیگر را در سفرهای کوتاه اما ایران جای دیگری است.
تشنه ایران بودم. یک کشور غنی با تاریخ و فرهنگی غنی. شما در چیزهایی غنی هستید که برای همسایگان تان می تواند مایه رشک باشد. کشور دیگری هم هست که از شما پول بیشتر یا نفت بیشتری دارد اما غنای شما در کشور زیبای چهار فصل شماست. شما همیشه چهار فصل دارید و این نکته جالبی است. من کشورهای چهار فصل را خیلی دوست دارم. شما اینجا برف و باران دارید. در خیلی از کشورهای خاورمیانه شاید برف یک چیز جادویی باشد!
ارسال نظر