به گزارش پارس به نقل از گل، در بازنشستگی شعارهای قبیح قدیمی، اولین دو نفری که در پاسخ به افسوس تماشاچی حریف در دربی، هماهنگ فریاد زدند که" … " ، دیگرانی را یافتند که ابتکار آنها را بین المللی کردند. این یک تقسیم میتوزی، میوزی فراگیر بود ؛ تکثیردر کسری از ثانیه. و فقط چند دقیقه زمان برد که گروه مقابل هم همین کلمه را در چله گلو بگذارد و در انتظار اولین فرصت از دست رفته حریف ماند تا خطاب به هوادارانش صریح و قاطع بگوید: " … " . *

این خیلی قبل تر از آن بود که بچه های دهستان های ایران، آی دی فیس بوکشان را فعال کنند و با هیجان قشنگ ترین عکس شان را روی صفحه شخصی بفرستند ؛ وقتی که غریو ۱۰۰ هزار حنجره، نفس را در سینه آدم های فحش نشنیده حبس می کرد. آنها، در دوسوی ورزشگاه، اتحادشان را به زبان آوردن هماهنگ تندترین لفظ جنسی همه تاریخ، فریاد می زدند. سالها بعد از اختراع شعار دو مصرعی" شیرسماور" ؛ کاربه جایی رسیده که سماور گرامی و شیرش که سهم داور خطاکار مسابقه بود، در مقایسه با فحاشی های عمومی امروز به کلمات یک جمله پندآموز اخلاقی شبیه اند.

این فحاشی عمومی همه گیر، از کالتهای دربی ایران است. چیزی که در نود دقیقه، بی وقفه آن را خواهید شنید تا دیگر شرمی در وجود نماند. پس بی علت نیست که مدیران پخش جام جم یکی دو دقیقه بعد از آغاز مسابقه صدای زمینه را می بندند تا مثلا این سیل سیاه، به خانه های مردم سرازیر نشود. والبته این، محکم ترین و قاطع ترین واکنش در قبال این رفتار بوده است. رفتاری هرگز مورد تقبیح قرار نگرفته است ؛ الا تا امروز که تایپ کردن الفاظ غیرمودبانه در صفحه فیس بوک مسی، ایرانی ها را به صرافت پاسداری از وجهه جهانی خود انداخته است. پس جز اینکه اهالی فرهنگستان ادب در ملاقات با وزیر ورزش بابت این رویکرد عمومی در فیس بوک از وی توضیح خواسته اند، هزاران هزار در صفحه های شخصی در استتوس های پابلیک، به انتقاد از دیگرانی پرداخته اند که" آبروی ایران را می برند" و البته جمشید مشایخی، در برنامه نود به شانه مسی بوسه می زند و از وی عذر می خواهد و تاکید می کند: " این ها ایرانی نبودند" !

بله، بی خود نبود که (کاسبها) می گفتند: چیزی که نوشته نشده وجود ندارد" . و البته بسیار هم شنیده ایم که" فحش باد هواست. " با این وصف، شاید، جامعه ایران، نیاز به این کارزار نوشتاری داشت تا با خود رو در رو شود. با چیزی، که احتمالا بسیار دورتر از آموزه های اخلاقی، دینی و عرفی ماست. اما در حالی که جامعه شناس ها و اساتید اخلاق عمومی، در بزنگاه تیتر اول شدن پدیده فحاشی غایب به نظر می رسند، باید به چند سئوال مهم پاسخ داد:

۱- چه ارتباطی بین اخلاق عمومی و اتفاقاتی از این دست، رخ داده در فضای غیر رسمی و مجازی وجود دارد؟

۲- سن و سال آنها که روی دیوار مسی، به وی فحاشی کرده اند، شاخص مهمی هست یا نه؟

۳- چند نفر از ایشان، به مسی و بارسلونا علاقه دارند و از طرفداران اویند و چقدر از این جمع، به اردوی مخالف، کریس رونالدو ورئال مادرید متعلق اند. در واقع، آیا داشتن نیات انتقام جویانه، نکته مهمی در این ماجرا هست؟ و نکته دیگر، اینکه اگر از جمع فحاش ها دوستداران او هم همراه این موج شده اند، سر به کدام بیایان بگذاریم؟

۴- آیا، احساسات ملی گرایانه و رقابت جویانه در جام جهانی آینده نیز عامل فحاشی به بازیکن ارژانتینی بوده یا نه؟

۵- فحاشی در صفحه رسمی مسی در فیس بوک کدام بخش از روح پیچیده ما را نوازش می دهد؟ فرایند لذت بردن از این کار، به دلیل ابراز وجود کاربر است یا نفس عمل (که یک فعل غیراخلاقی است) به خودی خود باعث لذت می شود؟

۶- جامعه، به عنوان یک مفهوم کلی، تا چه حد از فحاشی در فضای مجازی آسیب می بیند؟

۷- آیا آن طور که ما فکر می کنیم، حمله به صفحه مسی یا فرناندا لیما، مجری برنامه قرعه کشی جام جهانی، به تصویر ما در انظار بین المللی لطمه وارد می کند؟

۸- از نظر تعداد، مهاجمان به صفحه مسی در حدی هستند که بشود رفتار آنها را به جامعه، با اندازه بزرگ فعلی، تعمیم داد و مرتبط کرد؟ اگر بشود، این شاخص چه تاثیری در تصویر کلی جامع ه شناسان از اوضاع اخلاقی فعلی در ایران دارد؟

۹- آیا توجه رسانه ای به این ماجرا تاثیری (مثبت یا منفی) در این روند می گذارد؟

۱۰- آیا، فحاشی به مسی توسط فوتبالدوست ها انجام شده یا همه اقشار در آن دخیل بوده اند؟

۱۱-آیا می شود این فحاشی را با شعارهای استادیومی مقایسه کرد و آنها را ناشی از هیجان های لحظه ای دانست؟

۱۲- آیا کلیت موضوع جدی و در حد پرداخت و تحقیق و مطالعه هست یا نه؟

۱۳- چه میزان تشابه بین وندالیزم و این نوع رفتار در فضای مجازی وجود دارد؟

۱۴- و…

اما نکته قابل بحث دیگر، فیس بوک… رسانه ای که هنوز بازبین های نشریات محافظه کار، خوشباورانه، نامش را خط می زنند و از عنوان شبکه های اجتماعی به جای این رسانه غول آسا استفاده می کنند (تا مبادا مردم به گناه آلوده شوند. ) اما چندسال بعد از وحشت سوء استفاده سیاسی، اگرچه فیس بوک را با تحلیل های باسمه ای تحت لوای تهاجم فرهنگی رانده اند اما این پدیده، بخشی از زندگی ماست ؛ آن قدر که به ما امکان می دهد خود را با مسی رودررو ببینیم و برایش پیامی بگذاریم یا جفت پایی بگیریم. آن قدر که پربیننده ترین برنامه صداوسیما تعارف را کنار بگذارد و از صفحاتش پرینت اسکرین بگیرد و مجری برنامه عادل فردوسی پور، از مردم بخواهد بروند کامنتهایشان را پاک کنند. شاید جالب باشد بدانید فردوسی پور، مثل اکثر مجریان پرهوادار صداوسیما به دلایل احتیاط آمیز، صفحه ای در فیس بوک ندارد. آنها نه از بابت دردسرهایی مثل حمله سایبری هم وطنان که به دلایل احتیاطی و حراستی اقدام به این کار نمی کنند… اگرچه تابوی فیس بوک بالاخره شکسته می شود. حتی شاید به یمن اتفاقاتی از این دست، روی ناجور و البته شاید طبیعی زندگی مجازی. عین زندگی حقیقی ما در این شهر شلوغ درندشت ؛ بی اعصاب و… فحاش.