چرا تلویزیون سریالی برای پیامبر اسلام نمیسازد؟
سریال "سلمان فارسی" قرار است آذرماه جلوی دوربین برود اما از پیامبر اسلام خبری نیست! باید علت را جویا شویم که چرا زندگی پیامبر اسلام سریال نمیشود؟
تصویرسازی درباره اولیای دین در سیمای جمهوری اسلامی، از توازن و تعادل منطقی به دور مانده است و بروز چنین موضوعی در 40 سال و اندی از استقرار نظام اسلامی در این سرزمین، پسندیده نیست و نیازمند بازنگری جدی در ابعاد مختلف است. این روزها ایام آخر ماه صفر را در پیش داریم و مناسبتهای بسیار جدی در تاریخ اسلام و بهخصوص شیعه، در برابرمان رخ کرده است. سالروز رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص)، شهادت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت امام رضا(ع). سه مناسبتی که اذهان بسیاری را به خود جلب کرده و طبیعی است که خواستار آثار تصویری با موضوعاتی مرتبط با این سه رویداد باشیم.
جدا از آثار نمایشی بسیار زیادی که مفاهیم ارزشی و دینی را در قالب داستانهای امروزی، به نمایش میگذارد و با اندکی بررسی میتوانیم از پنهان شدن اصل مفهوم و روایت در خاطر بیننده چنین آثاری سخن بگوییم، ما چند اثر شاخص و اصلی در حوزه امامان دینی در سالهای انقلاب اسلامی داشتیم که بعضاً موفق و یا ناموفق قلمداد شدهاند.
سریالهای "امام علی(ع)" و "مختارنامه" از داود میرباقری، از شاخصترین آثار در این حوزه است که بعضاً یه دفعات بسیار زیاد، تکرار و به شکلهای مختلف پخش شده است و از جهت ماندگاری، "مختارنامه" حتی در سطح کشورهای منطقه بهعنوان اثری تصویری و شاید بتوان گفت تهاجمی نسبت به دشمنان دین، قلمداد شده و نوعی قهرمان دینی برای پیروان دین اسلام و بهخصوص شیعیان در کشاکش مبارزات سالهای اخیرشان بوده است.
جدا از این دو اثر، ما 2 سریال دیگر هم داشتیم که مناسب دهه آخر ماه صفر بوده است؛ "ولایت عشق" و "تنهاترینسردار"، یکی درباره امام رضا(ع) و دیگری درباره امام حسن مجتبی(ع). این دو سریال را مهدی فخیمزاده کارگردانی کرده است. کارگردانی که در زمان ساخت این دو سریال شاید در حوزه آثار دینی از تازه واردان به شمار میرفت و حتی در این باره که هنوز کیفیت سریال "ولایتعشق" ارزیابی نشده است، چرا سریال "تنهاترینسردار" را به او سپردند، بعضاً نکاتی مطرح شد.
فارغ از تخصص حرفهای کارگردانی که فخیمزاده از آن بهره برد، شاید اصلیترین نکته درباره این دو سریال، نگارش متنی نمایشی برمبنای متون دینی بود؛ درست است که در تیتراژ انتهایی هر دو سریال، انبوهی از مکتوبات نام برده شد که بهعنوان مبنای نگارش روایت معرفی شد، تصاویر تهیهشده برمبنای این متون و متن نهایی، جذابیت موردنظر سریال امام علی(ع) را در آن زمان به دنبال نداشت و در سالهای اخیر، پخش چندباره آن از شبکههای مختلف کمتر به چشم آمده است، برخلاف سریال "مختارنامه" که پخش متعدد آن جدا از مزاح! همچنان مخاطب جدی دارد.
شاید پرسشی در اینجا پیش آید که چرا از همین چهار سریال، دو سریال بیشتر مورد توجه قرار گرفته و در ذهن ماندگار شده است و دو سریال دیگر نه؟ علت در چیست؟ تفاوت کارگردانی، تفاوت نگارش متن، تفاوت روش انتخاب مقطع مورد نظر برای داستانسرایی، یا نکات دیگری باید بررسی شود؟
قصد نقد اندیشهای کارگردانان را ندارم اما طبیعی است که داود میرباقری را به روش ساخت فیلم دینی برمبنای نگرش مخاطبان، آشناتر ببینیم تا مهدی فخیمزاده. شاید مهدی فخیمزاده را در ساخت سریالهای پلیسی و معمایی، متبحرتر بتوان قلمداد کرد، اما او را همین اندازه که در آن مقطع، جسارت کرد و مسئولیت ساخت این دو اثر سخت از نظر محتوا و متن را پذیرفت، فرد بسیار محترمی باید دانست.
جالب است که هر دو نفر، بار اصلی تنظیم نهایی فیلمنامه را بر دوش داشتهاند، جدا از گروهی از نویسندگان که به هر دو در جمعآوری متون صحیح کمک کردهاند. در زمینه متون این سریالها، اینکه انتخاب بخشهایی از زندگی دو امام معصوم، امامان دوم و هشتم، باید متناسب با چگونگی زندگی این دو، میبود، قبول، اما پردازش ماهوی و تصویری این مقاطع باید بیننده ایرانی را برمیانگیخت تا هر زمان و به هر دلیلی که پخش چندباره اینها را میبیند به آن علاقه نشان دهد.
نکتهای که ما نه در بازتاب داخل ایران از چنین اشتیاقی خبر داریم و نه در کشورهای دیگری که همین آثار و علاوه بر آن، سریال "یوسف پیامبر" را دیدهاند؛ در سریال "مختارنامه" ما کاراکتر کیان را داریم که نمادی از ایرانی وفادار به اندیشه مختار است. نحوه پردازش او را با نحوه پردازش کاراکتری که خانم "لادن طباطبایی" ایفا کرد و نوعی تیرانداز با کمان ماهر بود، مقایسه کنید کدام واقعیتر بود و به معنای اندیشه ایرانی نزدیکتر و کدام به سینمای حرفهای و تصاویر کاراکترهای قهرمان غیرایرانی شبیهتر؟
از این نوع تمایزها میتوان برشمرد و نسبت به کاراکترسازی، ساخت دکور، واقعی کردن رویداد و نگرش بیننده ایرانی و باور او به قهرمان دینی در این دو دسته سریال، نکته درآورد و حتی در نامهای سریال، محل بحث قرار داد. در سریال "ولایتعشق"، طبیعی است که عشق سرزمین ایران که میزبان قدوم پُرمهر و محبت امام رضا(ع) بوده است، به عینه و در شمار بسیار، به نمایش درآید؛ نکتهای که در داستان چنین نبود و ما در زندگی خود آن امام همام فرو رفتیم و از اینکه این سرزمین و این ولایت خواستنی، آکنده از عشق باشد، کمتر تصویری را دیدیم.
حتی میطلبید که بعد از شهادت امام رضا(ع) در سریال "ولایت عشق"، واکنش مردم نسبت به شهادت ایشان و پیامدهای اقدام دربار عباسی را به تصویر بکشیم یا نکاتی از گسترش خاندان ائمه هدی در سرزمین ایران و همراهی مردم با آنان را بیان میداشتیم تا لحظات حضور امام رضا(ع) در سرزمین ایران، صرفاً به دربار عباسی و چند مجلس آن، منحصر نمیشد و ما عشق این سرزمین به ایشان و خانوادهاش را بیشتر میدیدیم و "ولایتعشق" را تجربه عینی میکردیم .
برای سریال "تنهاترینسردار" هم این خردهگیری مطرح است که چرا به مقطع نبرد و جنگ و صلح امام حسن(ع) بدین ترتیب پرداخته شد و واژههایی چون کریم اهل بیت(ع) درباره ایشان، به رخ کشیده نشد و سریال را به نوعی غم و اندوه برای شیعیان تبدیل کردیم با نامی چون «تنهاترین سردار.»
هنگامی که چنین سریالهای مهم و معدودی در این زمینه میسازیم، طبیعی است که از اهداف ماهوی در ساخت این سریالها، باید ارزیابی بهتری داشته باشیم. ما بهصورت طبیعی با ساخت این سریالها در پی چه بودیم؟ این پرسش مهمی نسبت به این چهار سریال است و اکنون میبینیم که در اعلیترین نمونه، یعنی "مختارنامه"، چقدر انتخاب موضوع، نحوه ساخت و عرضه مجموعه به مخاطبان در کشورهای منطقه، اثرگذاری به موقع، برانگیزنده و روبه جلویی را نسبت به هویت دینی و شیعی خود، شاهدیم.
موضوعی که در دو مجموعه "ولایت عشق" و "تنهاترین سردار" با شدت بسیار کمتری بهدست آمده است. این بحث انتخاب مقطع مورد نظر برای پردازش روایتی تصویری از زندگی اولیای دین، بیش از این قابل توسعه و جزئینگاری است که به موعدی دیگر باید وانهاد.
اما برمبنای مناسبتهای آخر ماه صفر، ما پرسش جدی دیگری، برایمان در این نوع مباحث پیش میآید؛ چرا برای پیامبر گرامی اسلام(ص)، مجموعهای نساختهایم؟ و بهجز اثر مجید مجیدی در مدیوم سینمایی، ما در عرصه تلویزیون هیچ در چنته نداشتهایم؟
درباره فیلم مجیدی این موضوع مطرح شد که زاویه نگاه کارگردان به کاراکترهای حاضر در فیلم سینمایی، متناسب با زاویه دید شیعه است و برخلاف اثر مرحوم مصطفی عقاد است که کاراکترها را خاکستری طراحی و به تصویر کشید و به گونهای در همه جغرافیای جهان اسلام، توانست آن را به نمایش بگذارد و همانند اثر مجید مجیدی، به تحریم و منع اکران در بسیاری از کشورهای اسلامی برخورد نکرد. بر این مبنا باید پرسید تلاش تلویزیون برای ورود نگاهی - که مختص خودمان باشد – به زندگی پیامبر اسلام(ص) چرا تاکنون رخ نداده است؟
ما اکنون از سریال سلمان فارسی خبر میشنویم، اما از پیامبر اسلام نه! برای این موضوع باید علت را در چه دید؟
در فقدان بودجه، نداشتن نویسنده متبحر، اختلاف نظر در مدیریتهای متغیر در سیمایمان، در چه و چه؟ نکته اصلی این است که ما باید در عین مراعات وحدت میان فرق اسلامی، بتوانیم نگاه خودمان را به روایات و مباحث مندرج در زندگی و سیره پیامبر اسلام(ص) برداشت کنیم و تصویر خودمان را بسازیم.
فقدان سریال در حوزه شخصیتهای دینیمان در دنیای تصویرسازی و ایدهیابی غالب غربی و آکنده از نوعی لائیسم، فقط به موضوع توسعه اندیشه شیعی و فراتر از آن، یافتن نقاط صحیح مورد توافق همه فرق اسلامی از زندگی پیامبر(ص) در دنیای امروز آسیب میزند؛ به این نکته باید دقت بیشتر کرد.
ارسال نظر