نگاهی به تیتراژ سریال «مینو»؛ اثری با امضای مازیار فلاحی
شاید برای این اثر نتوانیم لفظ آهنگسازی را درست بدانیم و بهتر آن است که از نغمه سازی یا نواسازی استفاده کنیم، اما مهم فرمی است که فلاحی برای این کار انتخاب کرده است.
به گزارش پارس نیوز، شاید موسیقی همه آن چیزی نیست که ما تا به حال شناخته ایم. شاید هم مدت هاست که قصه موسیقی به سر آمده است و این آثاری که ما می شنویم، ته مانده بازتاب به جا مانده از نواهای گذشته باشد. گذشته ای خیلی دور، خیلی نزدیک. فارغ از این دو نگاه مثبت و منفی درباره وضع موسیقی امروزه روزگار، آنچه اهمیت دارد تلاش و تمنای هنرمندان برای خلق و نوآوری است. هنوز هم هستند هنرمندانی که به دنبال امضای شخصی هستند و از تکرار مکررات، سر بر گرفته اند. حال اگر حاصلش آنطور که ما دلمان بخواهد نشود، مهم نیست. بالاخره یک روزه این رنج های هنرمندانه به گُل خواهد نشست و عطر و بویش را نصیب همگان خواهد کرد.
بحث بر سر تیتراژ پایانی مجموعه تلویزیونی «مینو» است که این روزها از شبکه یک سیما پخش شده. داستان مجموعه به روزهای نخست جنگ تحمیلی است و در حال و هوای خرمشهر می گذرد. از محتوای پر از کشمکش و تنش و جنگ و دعوای مجموعه که به در می آییم، در پایان، ترانه ای می شنویم با آهنگسازی و صدای مازیار فلاحی. ترانه ای آرام با فوسه های اختیاری خواننده. (اصطلاح فوسه یا فالستو درباره حالتی به کار برده می شود که خواننده در اوج می خواند و مجبور است برای رسیدن صدا، تارهای صوتی اش را باز کند. در این حالت گویی از نت اصلی خارج شده است.)
«فوسه اختیاری» از آن جهت برای فرم آوازخوانی فلاحی در این اثر انتخاب شده است، چرا که او در گام های پایین، تلاش می کند که تارهای صوتی اش را باز نگاه دارد و به نوعی از سر خواسته خود و نه از اجبار و تنگناهای مرتبط با حنجره، صدا را با حجم بالایی از بازدم اما با سویه آرامش به در می آورد. انگار قرار است که دست نوازش بکشاند بر سر احساس مخاطب و او را از هیاهوهای بسیار متن فیلم، بیرون بکشد و دوباره به زندگی عادی برگرداندش. این فوسه خوانی یا فالستو (falsetto)، برای مازیار فلاحی حکم امضا پیدا کرده است. به هر حال فوسه خواندن، گرچه معمولا به خواننده ها پیشنهاد نمی شود اما آنگاه که از سر اختیار برگزیده شود، تبدیل به سبکی می شود که صاحب صدا را با خود به سمت چهرگی می برد. هر چند که فلاحی زمانی که در گام پایین تارهای صوتی اش باز می گذارد، از آنانی که در دنیا به دنبال تفاوت از طریق خواندن با تکنیک فالستو هستند، جدا می سازد و او را به هنرمندی متمایز تبدیل می کند.
اما ترانه تیتراژ پایانی مجموعه مینو، که با آرپِژی کوتاه از گیتار شروع می شود(آرپِژ به معنی تکرار متوالی چند نت است)، تم موسیقی جنوب و به نوعی موسیقی عرب دارد که البته با جغرافیای متن مجموعه، همسو است. اوج و فرود در این اثر تقریبا ناچیز است و با تعاریف استاندارد و کلاسیک آهنگسازی فاصله دارد. اما از آنجا که فلاحی در آثارش نشان داده که علاقه مند به ساخت و خواندن آثار مینی مالیستی است، می توان، این اثر را نیز در ادامه کارهای امضادار او دانست.
گرچه به سبب یک نواختی نواهای موجود در ترانه، شاید بخواهیم تصمیم بگیریم که آن را در زمره «سرود» در نظر بگیریم، اما شدت بالای سانتیمانتالیسم اثر، به حدی است که این ترانه را از یک سرود ساده یا نغمه ساده، جدا می کند. مخاطب با آن ارتباط می گیرد اما برایش تکراری و ملال آور نخواهد بود. ضمن آن که کلامی زیبا برای این ترانه سروده شده و کار فلاحی را برای نفوذ در اعماق وجود مخاطب آسان تر کرده است.
شاید برای این اثر نتوانیم لفظ آهنگسازی را درست بدانیم و بهتر آن است که نغمه سازی یا نواسازی استفاده کنیم، اما آنچه که اهمیت پیدا می کند، فرمی است که فلاحی برای این کار انتخاب کرده است. فرمی که گرچه در شمایل کلی اش، یک اثر یک نواخت و تکراری محسوب می شود، اما در جزئیاتش، با تکنیک هایی ویژه و اثرگذار، آن را تبدیل به نوایی کرده است که مخاطب دوست دارد بارها و بارها به آن گوش سپارد و البته که پیچیدگی هامستتر در آن را هر بار، کشف کند و از کشف اش، لذت ببرد.
با این همه، آنچه شاید بشود به عنوان توصیه، خطاب به مازیار فلاحی در اینجا مطرح کرد، آن است که او با توجه به ظرفیت های صدایی اش، و با توجه به اینکه حنجره ای فنی و کارکشته دارد، می باید که استفاده های بیشتری بکند و دایره علاقه مندان اش را از مخاطبان عام، به سمت مخاطبان خاص و سخت پسند موسیقی، گسترده کند. هر چند، به خود هنرمند بستگی خواهد داشت که به عنوان صاحب امضای هنری، داوطلبانه این توصیه را بپذیرد یا نه.
ارسال نظر