روایت فتح چهار زندگینامه از مدافعان حرم را منتشر کرد
انتشارات روایت فتح، چهار شماره جدید از مجموعه در دست چاپ مدافعان حرم این انتشاراتی را به بازار نشر عرضه کرد.
مدافعان حرم، نام مجموعهای است که انتشارات روایت فتح، از سال 1395، چاپ آن را آغاز و 10 شماره از آن را به بازار نشر ارائه کرده که این روزها چهار کتاب دیگر هم به این مجموعه اضافه شده است.
بادیگارد
شماره یازدهم از مجموعه مدافعان حرم به زندگی شهید عبدالله باقری اختصاص یافته است که سال 1394 در سی و سه سالگی، در حلب سوریه به شهادت رسید. این کتاب مجموعه یادداشتهایی از خانواده، دوستان، نزدیکان و همکاران شهید باقری که به دست افروز مهدیان گردآوری شده است. در بخشی از مقدمه کتاب آمده است:
«عبدالله جمع اضداد بود، هم خشن و جدی، هم رئوف و شوخ و شنگ. توی کار آن قدر جدی می شد که همه ازش حساب می بردند و وقت استراحت آن قدر می خندید که نفس کم می آورد. گاهی آن قدر بی رحم می شد که شوخی هایش با برادر و رفیقش رنگ و بوی شکنجه می گرفت و گاهی آن قدر رقیق القلب، که می شد مادر تمام گربه های کوچه.
عبدالله از همان بچگی محافظ بود. محافظ پدر و مادر و برادرهایش. بعد هم همسر و فرزند و حتی دوست و رفقایش. خیلی ها توی حریم حفاظتش بودند. انگار همه را زیر پرو بالش داشته باشد، عاشق خانه و خانواده بود، اهل سفر و درست کردن کباب و دورهمی اما وقتی اسم سوریه میآید دلش تاب نمیآورد، همه دلخوشیهایش را ول میکند و میرود.»
بیست سال و سه روز
شهید سید مصطفی موسوی، جوانترین شهید مدافع حرم است که در زمان شهادت، بیست سال و سه روز بیشتر نداشته، این کتاب زندگی شهید موسوی را از ابتدای کودکی تا آخرین روزهای حضورش در حلب سوریه را به تصویر میکشد و از زندگی جوانی روایت میکند که مبدع و مبتکر بود اما دانشگاه را رها کرد و برای دفاع از حرم زینبی به سوریه رفت. این مجموعه به قلم سمانه خبازان گردآوری و تالیف شده است. در بخشی از این کتاب که شماره دوازدهم مجموعه مدافعان حرم است، چنین آمده:
«...وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، برگه دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایت نامه دوم. امضا می کنی؟» آقا سید لبخندی زد و گفت: «ای کلک. فکرشو می کردی مامان بیاد نه؟» سید مصطفی لبخندی زد و به امضایی که آقا سید پای برگه می انداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون. الآن مملکت ما به آدم های تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالا ها هست.»
چهره سید مصطفی جدی و لحنش جدی تر شد. نگاهی به چشمان آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من عوض بشم. هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین آدم باشم.». »
طائر قدسی
شهید محمد امین کریمی، سال 1394، وقتی 31 ساله بود در حاشیه شهر حلب به شهادت رسید، کتاب سیزدهم از مجموعه مدافعین حرم، به این شهید اختصاص دارد. این کتاب نیز مجموعهای مکتوب شده از یادداشتهای نزدیکان و دوستان شهید است که توسط مریم عرفانیان گردآوری شده.
«در همان مدت کم یک سری ابداعات داشت. مثلا وسیلهای ساخته بود تا تک تیرانداز مخفی بماند! یا با وسایل خیلی پیش و پا افتاده و ساده پیروسکوپ ساخته بود. اساس کار پیروسکوپ این بود که از پشت دیوار هم بتوان قسمت بیرونی را دید. امین که به بحث روز دنیا در زمینه اسلحهسازی آشنایی داشت، میخواست جایگزینی برای چنین تسلیحاتی پیدا کند.»
دلتنگ نباش
شهید روحالله قربانی، سال 1394 در 26 سالگی و در شهر حلب به شهادت رسید، این کتاب از زبان شهید و از قول همسرش، به کوشش زینب مولایی، گردآوری و تالیف شده است. دلتنگ نباش شماره چهاردهم از مجموعه مدافع است، در بخشی از کتاب میخوانیم:
«به عنوان مسئول آموزش تخریب رفته بود سوریه و نباید به خط مقدم میرفت. دوستانش میگفتند کسانی که این مسئولیت را داشتند فقط نیروها را آموزش میدادند. میگفتند امین آنقدر مرتب و تمیز و اودکلن زده بود که همیشه میگفتیم: بچه با کلاس تو رو چه به شهادت؟ او هم همیشه در پاسخ به آنها میخندید که همیشه بچههای تخریب اولین شهدا را میدهند.»
انتهای پیام/
ارسال نظر