میخواستم روزی از نزدیک ببینمش!
فرشاد پیوس در روزگار جنگ تحمیلی آمد تا مخاطبانش را درگیر هنرنمایی خود سازد و شادی را تقدیم طرفداران پرشمارش کند. او با جلوه ستارهوارش در زمین فوتبال، توانست روحیهبخش دوران خود باشد.
«برای ما استقلالیهای نوجوان دهه شصت، نام فرشاد پیوس و حضورش برابر بود با حس دلهره و ترس از شکست. شکست برای تیم ما یا تیمهای دیگر که باخت آنها نیز میتوانست سد راهی باشد برای دوری تیم محبوب ما از قهرمانی.
فرشاد پیوس یک فوتبالیست خوب و یک گلزن به معنای کاملش استثنایی و غریزی بود که زیبایی گلهایش حتی رقیبان و طرفداران آنها را نیز به تحسین وامیداشت؛ اما اهمیت او فقط به همین یک دلیل منحصر نمیشد. در دهه شصتی که حتی در سینما و تلویزیون هم هنوز ستارههایی به معنای کامل کلمه ظهور نکرده بودند بازیکنی مانند پیوس یک ستاره بیچون و چرا بود. یک قهرمان برای طرفدارانش که میتوانست یکتنه رقیبان (بخوانید دشمنان) را از پای درآورد و شادی را به اردوی خودی بیاورد.
پیوس در روزگار سخت و تلخ جنگ تحمیلی آمد تا مخاطبانش را درگیر هنرنمایی خود سازد و شادی را تقدیم طرفداران پرشمارش کند. او با جلوه ستارهوارش در زمین فوتبال و حضور جذابش، حس قهرمانی و پیروزی را در مردم تزریق کرد و توانست روحیهبخش دوران خود باشد. و همین ستاره بودنش بود که همیشه دوست داشتم در آن دوران نوجوانی او را برای یک بار هم که شده از نزدیک ببینم.
پیوس به دلیل توانایی فوتبالی و محبوبیت و اخلاق نیکو و قهرمانیهایش تأثیر بسیار مهمی در شخصیت نوجوانان و جوانان آن دوران به عنوان یک الگوی مؤثر اجتماعی گذاشت که شاید هم کمتر مورد تحلیل قرار گرفت. فردی که به قول مفسران ورزشی فعل خواستن را -عجیب- هم صرف کرد. کسی که با پشتکار بسیار خود مدارج موفقیت ورزشی را طی کرد تا به جایی رسید که تنها تور دروازهها سد راهش بودند و البته شیوه گذشتن از این سدهای محکم را هم بهخوبی بلد بود! البته شرایط دوران ورزشیاش و محدودیتها که از جمله عدم حضور تیم ملی ایران در جام جهانی مهمترینش بود به او اجازه نداد که بازیهای درخشانش در آن سوی مرزها چندان دیده شود و در لیگهای معتبر دنیا - که حق بیچونوچرایش بود - حضور یابد. ولی حتی در همین عرصه محدودشده نیز تواناییها و جذابیتهای او کاملاً جلوهگری داشت و حتی رقبای سرسختش هم منکر موفقیت و محبوبیتش نبودند.
در سینمای مستند ایران کمتر زندگی ورزشکاران به تصویر کشیده شده است. در سالهای اخیر سه مستند را بیشتر به یاد میآوریم: «من ناصر حجازی هستم» ساخته زندهیاد نیما طباطبایی، «صفر تا سکو» به کارگردانی سحر مصیبی درباره خواهران منصوریان، قهرمانان ووشوکار، و «سریک» درباره اسب سردار آزمون ساخته بهاره افشاری که «صفر تا سکو» از بقیه جذابتر و خوش ساختتر بود و تحلیل جامعتری از زندگی ورزشی و خانوادگی شخصیتهایش ارائه داد و مورد استقبال بیشتری نیز از سوی تماشاگران قرار گرفت؛ ضمن اینکه خواهران منصوریان در زمان اکران این مستند، به چهرههای توجهبرانگیزی تبدیل شده بودند که جامعه درباره زندگی و موفقیتهای حرفهایشان کنجکاو و علاقهمند بود.
اما با توجه به محبوبیت بازیکنان فوتبال در میان تماشاگران چرا کمتر به زندگی ورزشی و پس از ورزشی ایشان پرداخته شده در حالی که تماشاگران و علاقهمندانشان کنجکاو بودهاند بیشتر درباره زندگی آنها بدانند؟ این همه بازیکن تراز اول ورزشی از گذشته تا حال و تعداد اندکی فیلم، عجیب نیست؟! و تازه از بین آنهایی هم که ساخته شدهاند هیچ فیلمی حق مطلب را کامل ادا نکرده است. مانند همین فرشاد آقای گل که از این قاعده مستثنی نیست.
بیشتر دقایق فیلم به نمایش گلهایی پرداخته که پیوس زده و به نظر نمیرسد چیزی هم از قلم افتاده باشد؛ بهمثابه یک گزارش تلویزیونی از روزهای ورزشی این بازیکن. هرچند که فیلمساز به آرشیوی بسیار غنی از تصاویر دسترسی داشته، اما برای معرفی شخصیتی چند وجهی و جذاب مثل پیوس، مرور تصویرهای قدیمی کافی به نظر نمیرسد. بقیه فیلم هم نظر دوستان، همبازیها و مربیهای پیوس درباره اوست که تقریباً همه از او تجلیل کردهاند و از اهمیت و جایگاه فوتبالیاش گفتهاند. بنابراین صحبتها به قدری شبیه یکدیگر و نزدیک به هم هستند که در پایان نیز نمیتوان به یادآورد که چه کسی درباره چه موضوعی سخن گفته است. در نهایت فیلم نظر علاقهمندان این پدیده بیبدیل فوتبال ایران را در دیگر زمینهها تأمین نکرده است.کمتر در جریان زندگی شخصیاش- که حتماً برای دوستدارانش جذاب است - قرار میگیریم و حتی گفته نمیشود که تحصیلات وی تا چه مقطعی بوده است. پس از پایان فوتبالش و آن آخرین گل، روزگار را چهگونه سپری کرده و چه فعالیتی را ادامه داده (فصل آخرین گل او در فیلم، از معدود بخشهای دراماتیک و اثرگذارش است که پیوس میگوید اگر میدانسته این آخرین گل در عمر فوتبالیاش است هیچگاه آن را نمیزده، مثل آخرین نفس در حیات ورزشی)، از پدر و مادر و همسر و فرزندانش کمتر درباره او میشنویم و حتی بجز یکیدو رقیب از بازیکنانی که با او رودررو شده بودند از دیگر حریفها چیزی به تماشاگر ارائه نمیشود.
در جایی از فیلم پیوس به چمن ورزشگاه بدون تماشاگر آزادی پس از سالها برگشته است. زیبا میبود اگر میدیدیم در ذهنش دارد گلهایی را که زده در این سنوسال بازسازی میکند. همچنین در فیلم صحبتی از تأثیرگذاری این بازیکن محبوب دهه شصت نمیشود و کارگردان نظر او را در مورد نسل تازه و دوران جدید فوتبال ایران جویا نمیشود و در مجموع در فیلمی که درباره پیوس است خودش کمتر سخن گفته است. خب پس رفتهایم سراغ آقای گل که چهکار کنیم، فقط گلهای او را دوباره نشان دهیم؟ بالأخره ایده تازهای، ظرافت نمایشی، این همه زحمت و فقط مرور تصویر مشهور «فرشاد آقای گل»؟ همین؟!
تابستان دو سال پیش پسرم را به ورزشگاه شهید کشوری بردم تا در مدرسه فوتبال ثبتنامش کنم. زود رسیده بودیم و هنوز کسی نیامده بود. بعد از چند دقیقه مردی با موی سفید را دیدیم که از روی چمن ورزشگاه به طرفمان میآمد. با متانت و خیلی گرم بیآنکه ما را بشناسد، احوالپرسی کرد و رفت. پسرم پرسید «ایشان کی بود؟» گفتم «او فرشاد پیوس است، فرشاد آقای گل... زمانی توی ورزشگاه صدهزار نفری آزادی، تماشاگران نام او را یکصدا فریاد میزدند. همسن تو که بودم آرزو داشتم روزی از نزدیک ببینمش.»
ارسال نظر