نقدی بر جاده قدیم منیژه حکمت؛
عقب گرد کارگردان زن در فیلم سومش
مهدی قنبری نوشت: منیژه حکمت در سومین فیلم از سهگانه خود به نسبت دو فیلم قبلیاش «زندان زنان و سه زن» نهتنها گامی به جلو برنداشته بلکه با عقب گردی فاحش فیلمی را ساخته که به لحاظ کارگردانی، فیلمنامه و شخصیتپردازی و خلق درام حتی در بازی گیری از بازیگرانش نیز ضعفهای اساسی دارد.
جاده قدیم سومین فیلم از سهگانههای منیژه حکمت است که به بررسی مسائل و مشکلات زنان در جامعه و خانواده میپردازد. موضوعی که به نظر میرسد بیشتر خواسته سازنده آن است تا دغدغه جامعه که بیش از همه به رخ کشیدن قابلیت و نگاه زنانه بر موضوعی زنانه در جامعه را نشان میدهد اما درنهایت با اثری روبرو میشویم که کپی دست چندم از فیلم فروشنده اصغر فرهادی است. متأسفانه فیلمنامه در خلق درام و شخصیتپردازی ضعفهای اساسی دارد. همچنین از تعدد کاراکترهای فاقد شناسنامه و داستانهای فرعی ناکارآمد نیز برخوردار است و فیلمساز را در سومین اثرش ناکام میگذارد.
کارگردانان گزیده کار همواره میکوشند تا با وسواس، تحقیق فراوان، نگارش دقیق و انتخاب بازیگر با بازیهای خوب بر این نکته تأکید کنند که اگرچه کم و گزیده کار هستند اما هر زمان که احساس کنند حرف ناگفتهای از رخدادها سیاسی، اجتماعی و... در سینما زده نشده را بیان کنند ازاینرو همه توان خود را بکار میبرند تا اثری بینقص به نمایش بگذارند؛ اما منیژه حکمت در فیلم «جاده قدیم» هرگز به این امر دست نیافته و نتوانسته انتظارات مخاطبان خود را برآورده کند. اثر او پر از نقصهای آشکار کارگردانی، بازیها، شخصیتپردازی و تشتت شخصیتهای بدون شناسنامه و ناکارآمد است که با داستانهایی اضافه و دستوپا گیر همراه شده است. شخصیتهایی که هیچ کمکی به پیشبرد داستان چالش و گره اصلی فیلم «جاده قدیم» نمیکنند.
فیلم با داستان بهظاهر پیچیده «خسرو و پریسا» آغاز میشود. اتفاقی که آنقدر شخصیتهای اصلی را تحت شعاع و درگیر خودش میکند که به نظر میرسد خط اصلی قصه است اما این موضوع در لابهلای داستانهای فرعی واصلی گم و رها میشود. قصه جوادی، شخصیت کلاهبردار فیلم نیز میتوانست چالشی جدی برای قصه «مینو» باشد و ذهن مخاطب را به سمت این نکته سوق دهد که او یکی از عاملان مشکل شخصیت اصلی است اما نویسنده و کارگردان بهراحتی از این قابلیت بالقوه نیز میگذرد
مشگلگشای تمام چالشهای خانواده و محیط کار، مینو است. کسی که باقدرت و شخصیتی محکم و خودساخته در چشم برهم زدنی نهتنها این مشکل را حل میکند بلکه با عصای جادوییاش خانواده را نیز مدیریت میکند. شخصیت قدرتمند مینو در مقابل شخصیت منفعل و مقهور شوهر «بهرام» تضادی قابلملاحظه و فمینیستی را ایجاد میکند؛ اما مینوی استثنایی، همهفنحریف، خودساخته و مسئولیتپذیر براثر اتفاقی بهیکباره خاموش میشود بهگونهای که دیگران برای او وزندگیاش تصمیم میگیرند.
ازاینرو ضعف اصلی فیلم «جاده قدیم» را ابتدا باید در فیلمنامه آن جستجو کرد. وجود شخصیتهای زیاد و ناکارآمدی که نامشان در قصه هست اما هیچ کارایی ندارند. مانند. عمه نرگس، عمه لیلی، خاله مهرو، دایی مهرداد و... همگی شخصیتهایی هستند که بود یا نبودشان حتی در شکلگیری و تحول شخصیت اصلی قصه هیچ نقشی ندارد و در پیش برد داستان نیز کمکی نمیکند. به نظر میرسد سازندگان قصد دارند تا بر این نکته تأکید کنند که این آدمها جز مزاحمت برای مینو کار دیگری ندارند اما اگر قصد فیلمساز همچنین بوده باشد لازم نبود برای رسیدن به آن اینهمه اسم ردیف کند. کما اینکه علیرغم تلاشهای فیلمساز این اطلاعات بدون کارکرد و بلااثر میماند؛ زیرا باوجود ردیف کردن اینهمه اسم بازهم علل بروز ماجراهای زندگی خانواده مینو در هالهای از ابهام قرار دارد. اساساً چیستی و کیستی مهرداد برادر مینو نامعلوم است. اینکه برای مهرداد چه اتفاق تلخی افتاده و لزوم بیان آن در این قصه چیست؟ مهرو خواهر مینو کیست و چه بیماری دارد؟ چرا باید از او و مهرداد در این قصه نامبرده شود درحالیکه هیچ تأثیری در پیش برد داستان ندارند؟ این اسامی اضافی قرار است چه باری را از دوش فیلم بردارند و نبودشان چه خللی در آن ایجاد کند؟
این رویه درباره داستانهای اضافی که به ناگاه رها میشود هم دیده میشود. مخاطب از ابتدای فیلم در انتظار اتفاق اصلی میماند و برای یافتن خط اصلی قصه، هر موضوع، گرهها و چالشی را دنبال میکند. ابتدا داستان «خسرو و پریسا» مطرح و بعد از مدتی داستان «سیما سرمدی و حسین جوادی» و گرفتن وام عنوان میشود به ناگاه همه این داستانها رها میشود و بیماری مهرو و مشکلات بهرام با آقاجان برجسته میشود و... این روند بازهم ادامه مییابد؛ اما در انتها معلوم میشود که قصه اصلی روایت مشکلات و افسردگی مینو است. البته این مصائب باعث شده که خانوادهاش را فراموش کرده و به مشکلات دیگران کمترین اهمیتی ندهد اما در ادامه بدون هیچ اطلاعات و دادهای درباره علت این تغییر رویه ناگهان به خود میآید و متحول میشود و میکوشد تا یکتنه تمام مشکلات خانواده و محیط کارش را حل کند. به نظر میرسد فیلمنامهنویس زمانی که باید مخاطب را از جزئیات رخدادها مطلع کند در ارائه اطلاعات خست میکند و یا اساساً انگیزهای غیرقابلباور را برای بازگشت کاراکتر اصلی عنوان میکند.
بازیها نیز بسیار بد و تصنعی هستند. قرار است تا مهتاب کرامتی نقش زنی را بازی کند که به دلیل تعرض جنسی دچار مشکلات عاطفی، روحی و افسردگی حاد شده است اما سکانسها و پلانهایی که از او نمایش داده میشود بیشتر به افراد معتاد در حال ترک میماند. سکانسهای سیگار کشیدن روی تراس و یا دراز کشیدن روی زمین و به خود پیچیدن و ... هیچکدام حس افسردگی حاد را به مخاطب منتقل نمیکند. حتی دیالوگهای بازیگران نیز بسیار سرد و بیحس و تصنعی است. گویا به آنها گفتهشده این دیالوگ را بگویند و منتظر شنیدن دیالوگ بعدی بازیگر مقابل باشند و تا زمانی که نوبت دیالوگشان نشده صبر کنند. بازی همه بازیگران تهی از حس است. این نکته در بازیگران اصلی این فیلم بسیار بعید به نظر میرسید. به همین دلیل وقتیکه خسرو میگوید: «خیلی نگرانشم باید یک کاری بکنیم» خنده تمسخرآمیز مخاطب را به همراه میآورد. این دیالوگ باید در حس بازیگر دیده میشد؛ اما هرگز این اتفاق نیفتاد. متأسفانه در بازی آتیلا پسیانی «بهرام» حس نگرانی و دلسوزی و همدردی هم دیده نمیشود. این نکته درباره آتیلا پسیانی به دلیل تکنیکی بودن بازی او بازمیگردد؛ زیرا او به جهت بازیهای تکنیکی در اکثر نقشهایش زمانی که قرار است لحظات حسی و یا بازیهای احساسی از خود به نمایش بگذارد بسیار ناکارآمد است. بیشک دیالوگها، فیلمنامه، شخصیتپردازیها و بازی گیری بازیگران همگی سبب شده تا فیلم «جاده قدیم» اثر ضعیفی در کارنامه منیژه حکمت ثبت شود.
بهاینترتیب منیژه حکمت در سومین فیلم از سهگانه خود به نسبت دو فیلم قبلیاش «زندان زنان و سه زن» نهتنها گامی به جلو برنداشته بلکه با عقب گردی فاحش فیلمی را ساخته که به لحاظ کارگردانی، فیلمنامه و شخصیتپردازی و خلق درام حتی در بازی گیری از بازیگرانش نیز ضعفهای اساسی دارد. او برای ساخت فیلم «جاده قدیم» داستانی را انتخاب کرده که موضوع نو و جسورانهای بهحساب نمیآید و امروز همگان آن را با فیلم اصغر فرهادی مقایسه میکنند و اثر را کپی دسته چندم «فروشنده» میدانند.
نویسنده: مهدی قنبر
انتهای پیام/
ارسال نظر