تفسیر آیهای از سوره اعراف
در ادامه این گزارش تفسیر آیه 171 سوره اعراف را میخوانید.
قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید.
اعراف، نام دیگرش «المص» هفتمین سوره قرآن است که مکی و دارای ۲۰۶ آیه است. در فضیلت این سوره مبارکه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: هر کس سوره «اعراف» را قرائت کند خداوند بین او و ابلیس پردهای بیفکند تا از شر ابلیس در امان بماند، او در زمره کسانی است که حضرت آدم علیه السلام در بهشت او را زیارت میکند و در بهشت به تعداد همه یهودیان و مسیحیان به او درجات داده خواهد شد.
امام صادق علیه السلام فرموده است: هر که این سوره را در هر ماه یک بار قرائت کند، در روز قیامت از جمله کسانی است که هیچ خوف و ترسی و هیچ حزن و اندوهی ندارد و هر کس در روزهای جمعه این سوره را بخواند، در زمره کسانی است که خداوند از آنها حسابرسی نمیکند، بدانید در آن آیات محکمی است؛ پس آن را فرو نگذارید، زیرا آنها در روز قیامت به سود قاریان خود شهادت میدهند. در روایتی دیگر از ایشان رسیده است: «قرائت کننده سوره اعراف در روز قیامت از کسانی است که ایمن هستند»
وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۷۱﴾
و [یاد کن]هنگامى را که کوه [طور]را بر فرازشان سایبان آسا برافراشتیم و چنان پنداشتند که [کوه]بر سرشان فرو خواهد افتاد [و گفتیم]آنچه را که به شما داده ایم به جد و جهد بگیرید و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید شاید که پرهیزگار شوید (۱۷۱)
تفسیر:
نتقنا از ماده نتق (بر وزن قلع) در اصل به معنى کندن چیزى از جایش و به سوى دیگرى پرتاب کردن است، به زنانى که زیاد فرزند مى آورند نیز ناتق میگویند، زیرا به آسانى فرزند را از محیط رحم جدا کرده و به خارج میگذارند.
این آیه آخرین آیه اى است که در این سوره پیرامون زندگى بنى اسرائیل سخن میگوید و در آن سرگذشت دیگرى را به جمعیت یهود یادآورى مى کند، سرگذشتى که هم درس عبرت است و هم دلیل بر سپردن یک پیمان میگوید: به خاطر بیاورید هنگامى که کوه را بالاى سر آنها قرار دادیم، آنچنان که گوئى سایبانى بر سر آنها بود (و اذ نتقنا الجبل فوقهم کانه ظلة
و آنچنان که آنها گمان مى بردند بر سرشان سقوط خواهد کرد وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت، و به تضرع افتادند (و ظنوا انه واقع بهم).
در همان حال به آنها گفتیم آنچه را از احکام به شما داده ایم با جدیت و قوت بگیرید (خذوا ما آتیناکم بقوة)؛ و آنچه در آن آمده است به خاطر داشته باشید تا پرهیزگار شوید از کیفر خدا بترسید و به پیمانهائى که در آن از شما گرفته ایم عمل کنید (و اذکروا ما فیه لعلکم تتقون).
این آیه با تفاوت مختصرى در سوره بقره آیه ۶۳ گذشت، و همانطور که در آنجا گفتیم طبق گفته مفسر معروف طبرسى در مجمع البیان از قول ابن زید، این جریان هنگامى بود که موسى (علیه السلام) از کوه طور باز مى گشت و احکام تورات را با خود مى آورد، موقعى که وظایف واجب و دستورات حلال و حرام را به قوم خود اطلاع داد، آنها تصور کردند عمل به اینهمه وظائف کار مشکلى است و به همین جهت بناى مخالفت و نافرمانى گذاردند، در این هنگام قطعه عظیمى از کوه بالاى سر آنها قرار گرفت آنها چنان در وحشت فرو رفتند که دست به دامن موسى (علیه السلام) زدند، موسى (علیه السلام) در همان حال گفت:: اگر پیمان وفادارى به این احکام ببندید این خطر برطرف خواهد شد، آنها تسلیم شدند و در پیشگاه خدا سجده کردند و بلا از سر آنها گذشت.
نکتهها
در اینجا دو سؤ ال پیش مى آید که در سوره بقره به آنها و پاسخ آنها اشاره کرده ایم و فشرده آنرا در اینجا مى آوریم.
سؤال اول - آیا پیمان گرفتن در این حال جنبه اجبارى ندارد؟
پاسخ - شک نیست که در آن حال یکنوع اضطرار بر آنها حکومت میکرده، ولى مسلما بعدا که خطر برطرف شد ادامه راه را با اختیار خود مى توانستند انتخاب کنند.
به علاوه اجبار و اکراه در عقیده معنى ندارد ولى در برنامه هاى عملى که ضامن خیر و سعادت انسان است چه مانعى دارد که با اجبار مردم را به آن وادار کنند، آیا اگر کسى را به اجبار وادار به ترک اعتیاد و یا رفتن از راه امن و امان و خوددارى از راه خطرناک کنند عیب دارد؟
سؤال دوم - چگونه کوه بالاى سر آنها قرار گرفت؟
پاسخ - بعضى از مفسران معتقدند که به فرمان خدا کوه طور از جا کنده شد و همچون سایبانى بر سر آنها قرار گرفت.
بعضى دیگر مى گویند بر اثر یک زلزله شدید چنان کوه تکان خورد که افرادى که پاى کوه بودند، سایه قسمت بالاى آنرا بر سر خود مشاهده کردند.
این احتمال نیز وجود دارد که قطعه عظیمى از کوه کنده شد و در یک لحظه زودگذر بر فراز سر آنها قرار گرفت، سپس از آنجا گذشت و به کنارى افتاد؛ و در هر حال شک نیست که این یک موضوع خارق العاده بوده است نه یک جریان طبیعى.
موضوع دیگرى که باید در آیه مورد توجه قرار گیرد این است که نمى گوید کوه بر سر آنها سایبان شد، بلکه میگوید همانند سایبانى گردید (کانه ظلة).
این تعبیر یا به خاطر آن است که سایبان را معمولا براى اظهار محبت بالاى سر افراد قرار مى دهند، در حالى که در آیه مورد بحث این کار به عنوان یک بلا و تهدید بود و یا به خاطر این است که سایبان امرى است پایدار در حالى که قرار گرفتن کوه بالاى سر آنها جنبه موقتى و ناپایدار داشت.
گفتیم با این آیه آیات مربوط به سرگذشت بنى اسرائیل و حوادث گوناگون و خاطرات شیرین و تلخ در مورد آنها (در این سوره) پایان مى پذیرد، و این سرگذشت آخرین سرگذشت انبیاء است که در این سوره آمده است.
ذکر این آیه در پایان سرگذشت آنها در این سوره - با اینکه آخرین جریان مربوط به این جمعیت نیست - ممکن است به خاطر این باشد که هدف نهائى از تمام این ماجراها همان تمسک به آیات پروردگار و عمل به پیمانهاى او و براى رسیدن به تقوا و پرهیزکارى است که در این آیه و آیه پیش از آن بیان شده است.
یعنى تمام رسالت موسى (علیه السلام) و سایر انبیاء و مبارزات و درگیریهاى مستمر و سخت آنان، و ناراحتیها و شدائد طاقتفرسائى که تن به آن دادند، همه براى آن بوده است که فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاکى و تقوا در میان همه به طور کامل اجرا گردد.
انتهای پیام/
ارسال نظر