بدرقه متفاوت پیکر استاد جامعهشناسی که تواب نبود+عکس
در حضور پیکر بر زمین گذاشته شدهاش و در حضور عکاسانی که پشت به پیکر، مشغول عکاسی از مسئولین همیشه ردیف اول نشینی بودند که به رسم به جا آوردن آداب به مجلس تعزیتش آمده بودند، او در «نوروزش» از رویاها میگفت: رویای آزادی، برابری، مردمسالاری، دوستی و همدلی و رویای روز در بند نبودن فرزندان وطن ...
در میان احساسات و گریههای یاران و دوستان نازنین نزدیکش چون سراج زاده و خانیکی و از میان هیاهوی پیامهای تسلیت مسئولین بلندپایه و میان پایه و دون پایه، رویاپردازی قانعی راد در حضور پیکرش، حضوری دیگر بود ... متفاوت از همه آنچه که گفتند ... رویاپردازی قانعی راد دعوت به مقاومت بود در یک تاریخ شکست ... تاریخی که انگار حضور همزمان پیکر او و رویاپردازیاش، تراژدی رنج و شکستش را یک بار دیگر نمادپردازی کرده بود. بیهوده از او نباید چهره یک کامیاب ساخت. قانعی راد بر سر آرمانهایش ایستاد، بر خلاف بسیاری تواب نشد، جنگید و مقاومت کرد، جانب مردم و جامعه مدنی را رها نکرد و سیاستمدار نشد و لذا همچون خیلی از اسلافش سربلند بود و خواهد بود، اما کامیاب نه ... به کمال رسید، سعادت اما نه ...
به گواه حضور همان دانشجویانی که وقتی جماعت حاضر در مراسم تعزیتش، به رسم چند هزار ساله آمدند تا برای ادامه زندگی از او اجازه بگیرند، پلاکاردهایشان را بالا برده بودند تا اعلام کنند دانشجویان همچنان زیر فشار و رنجاند... تا اعلام کنند رویای قانعی راد محقق نشده است... تا بگویند نوروزی در کار نیست ... و این تراژدی زندگانی همه کسانی است که همچون قانعی راد در سنتی میزیند که در آن رستگاری جمعی است.
انگار قانعی راد در مراسم تشییعش هم شیطنت کرده بود و با رویا پردازیاش، اجازه ای برای ادامه زندگی به خیلی ها نداده بود... دست کم اراده کرده بود تا ما را معذب کند. او در مراسم تشییعش هم محملی بود برای کنشگری در حوزه عمومی، برای شنیده شدن صدای دانشجویان ... پلاکاردها اما بالا رفته بودند تا بگویند وقتی رستگاریِ جمعی ممکن نیست، انگار همه مرده اند؛ ادامه زندگی اینچنین ممکن نیست ...
انتهای پیام/
ارسال نظر