دل پر جواد یساری از نامرادی روزگار
آن زمانها برای هر دلباختهای کسی بود که بزند زیر آواز و داغ دلش را سبک کند.
آن زمانها برای هر دلباختهای کسی بود که بزند زیر آواز و داغ دلش را سبک کند. برای هر سلیقهای خوراکی بود. دلت که میسوخت و در کوچه پسکوچههای شهرت پرسه که میزدی، هر کسی هم اگر بودی، چیزی داشتی که زیر لب زمزمهاش کنی. شهر در آن روزها پر بود از دلباخته و دلسوخته و ترانههای تنهایی این سوتهدلان. یکی در این میان «مرد تنهای شب» میخواند و دیگری «یه مرد بود یه مرد» و یکی «قصه دو ماهی» را زیر لب زمزمه میکرد و آن دیگری به «ساقی» از اینکه «گرفتار شب» شده است، میگفت. یکی در جایی نزدیک به ته خط از «نیاز»ش به دیدن هر روزه یار مینالید و آن دیگری هم چند گام از تهتهته خط پایینتر برادرجان و شقایق را صدا میزد. در چنین حال و هوایی بود که یکی سر و کلهاش در این بازار پیدا شد که عین شنوندگانش بود. او جواد یساری بود. خواننده ترانههای کوچه بازاری که با پول سیاه شروع کرد و در همین وادی هم ادامه داد. حالا نزدیک ٤٠سال است که این خواننده که یکی بود مثل خود خود مردم، دنبال روزنی برای رساندن صدایش به مردمش است. حالا یساری در آستانه ٧٠سالگی شاید برای آخرین بار درخواست یاری میکند: آقایان به خدا بس است. سالها در مقابل بیاعتناییهای مدیران به درخواستهای مجوزم سرم را انداختهام پایین و حرفی نزدهام. اما به خدا دیگر کافی است. جواد یساری که ممکن است درحال و روز امروز خواننده محبوب خیلیها هم نباشد، اما دل پری دارد. این خواننده دلسوخته ٧٠ساله به «شهروند» میگوید: کاش یکی پیدا شود و بهم بگوید من چه جرمی کردهام که کیفرم باید ٤٠سال بیکاری باشد. من چه خواندهام که ٤٠سال است دهانم بسته مانده است. برای نخستین و آخرین بار جواب دهید و این ممنوعیت را تمام کنید. ترانههایم را کاش سطر به سطر بررسی کنند و ببینند آیا جز دعوت به نیکی و اخلاق و بیاعتنایی به دنیا و زرق و برقش حرفی زدهام؟ این خواننده قدیمی خواسته آخرش را میگوید: چرا نمیگذارید این آخر عمری برای مردمم بخوانم. به خدا قول میدهم هم کیفیت کارم را بالا ببرم.کاش یکی پیدا میشد و درددلهای پیرمرد را میشنید. نکند دوباره دیر شود و حسرتی دیگر بماند.
انتهای پیام/
ارسال نظر