گفتوگو با «هرمز فرهت» و پایان 40 سال دوری از وطن
بعد از 40 سال یکی از بزرگترین چهرههای موسیقی کلاسیکِ ایران به وطن برگشته است؛ این اولین خبرِ خوبِ این روزهای موسیقی است. آهنگسازی که موسیقی تعدادی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران چون گاو، پستچی، دایره مینا و آرامش در حضور دیگران را ساخته است.
بعد از 40 سال یکی از بزرگترین چهرههای موسیقی کلاسیکِ ایران به وطن برگشته است؛ این اولین خبرِ خوبِ این روزهای موسیقی است. آهنگسازی که موسیقی تعدادی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران چون گاو، پستچی، دایره مینا و آرامش در حضور دیگران را ساخته است؛ برای آشنایی بیشتر لازم است بگوییم «هرمز فرهت» فارغالتحصیلِ کالج میلز در رشته آهنگسازی است و دکترای موسیقیشناسی خود را از یو.سی.ال. ای دریافت کرده است، او با موسیقی ایران نیز آشناست و نزد حسین صبا (سنتور) و نصرالله زرینپنجه (سهتار) فراگرفته است.
شما بعد از چهل سال به ایران آمدید، فکر میکردید بعد از این همه سال، تا این اندازه در فضای موسیقی ایران شناخته شده باشید و حضورتان تا این اندازه مورد توجه قرار گیرد؟
ابدا. دلیلی برای این موضوع نمییافتم. من برای یک دیدار کاملا خصوصی آمده بودم و فکر نمیکردم حضورم در ایران تا این اندازه عکسالعمل داشته باشد. به هر حال من این توجه را قدر میدانم و خوشبختم از ملاقات با موسیقیدانان و کسانی که به موسیقی علاقهمند هستند، به خصوص آهنگسازان. چون معتقدم آتیهی موسیقی ایران در کار آهنگسازی است نه هیچ چیزِ دیگر.
در این سالها تا چه اندازه آثار آهنگسازانِ ایرانی را ترغیب میکردید؟
نمیتوانم بگویم که مدام دنبال میکردم؛ یعنی اگر چنین ادعایی کنم، گزاف گفتهام، اما به هر حال چیزهایی به گوشم میرسید و کموبیش با تعدادی از دوستانِ اهلِ موسیقی در اینجا تماسهایی داشتم و از طریق دوستانم در جریانِ آنچه در موسیقی ایران میگذشت، قرار میگرفتم. برای مثال از طریق پسر عمویم - شاهین فرهت- و کمی هم از طریقِ دوستم لوریس چکناواریان. میگویم کمتر؛ برای اینکه او در تمام چهل سالِ گذشته در ایران نبود؛ مدتی در ارمنستان، انگلستان و امریکا زندگی میکرد؛ اما از زمانی که به ایران بازگشت، مدام با یکدیگر در ارتباط بودیم و اطلاعات کافی از آنچه در موسیقی ایران میگذشت را به من میداد. با آقای «تفرشیپور» نیز از حدود 15-14 سال پیش در تماس هستم.
شما به این نکته اشاره کردید که آتیهی موسیقی ایران در آهنگسازی است. ممکن است در این باره توضیح بیشتری دهید؟ این سوال را از این جهت میپرسم که به نظر میرسد که چهرههای موثر آهنگسازی در این سالها کمتر از تعدادِ نوازندگان بوده است.
ببینید موسیقیای که در ایران وجود دارد، چند نوع است. یکی موسیقی سنتی است و دیگری موسیقیهای فولکلوریک و محلی و در آخر موسیقی کلاسیکِ جهانی. موسیقی سنتی آذوقهی مردمِ شهرنشین است. موسیقیای است مربوط به گذشته. رپرتوار و مجموع قطعاتی در آن وجود دارد که بر مبنای آن موسیقی به صورت بداههپردازی انجام میشود. این موسیقی مربوط به گذشته است.
به نظرتان واقعا مربوط به گذشته است؟
بله از گذشته آمده است و البته که منظورم این نیست که باید آن را کنار گذاشت یا فراموش کرد؛ اما اگر بخواهیم آن را به همان صورت اجرا کنیم، باید بپذیریم که موسیقی متحولی نیست، یعنی نمیتواند ایجاد کنندهی حرکتهای نوین باشد. موسیقی سنتی بسیار ظریف، زیبا و محترم است، به همین خاطر باید حفظ شود، به خصوص اینکه کسانی به آن علاقهمند هستند و در آینده نیز خواهند بود.
اما شما به حرکاتِ نوین در موسیقی سنتی اشاره کردید؟
این دو مقوله نمیتواند منافاتی با یکدیگر داشته باشد. ببینید بگذارید مساله را به شکلِ دیگری بیان کنم، این دستگاهها و مقامهای مختلفی که در آن وجود دارد و ما آن را به اسمِ موسیقی سنتی میشناسیم، داستانی دارد و مربوط به گذشته است؛ مربوط به زمانی که موسیقی به صورت عمومی در جامعه وجود نداشت و تنها جنبهی خصوصی داشت.
یعنی حدود 150 سال قبل.
بله! این موسیقی همچنان هست و کسانی به آن میپردازند و من امیدوارم که در آینده هم همچنان به آن بپردازند. این موسیقی یک صدایی است و بر مبنای گام و فواصل تثبیتشده قرار ندارد و این جزو خصوصیات آن است؛ اما حالا نمیتوان به این نکته بیتوجه بود که موسیقی تقریبا در زندگی همه وجود دارد و مردم شهرنشین خواهناخواه با موسیقی - لااقل به عنوان شنونده - در ارتباط هستند و این مجموعهی دوازده تایی که دارای خصوصیاتِ خاصِ خودش است، نمیتواند برای زندگی امروزِ ما به اندازهی کافی کامل باشد. آیا شما یک انسانِ شهرنشینِ ایرانی را سراغ دارید که در طول شبانهروز، هیچ موسیقیای به گوشش نرسد؟ یک عده میخواهند بر اساس الهام از موسیقی سنتی آثاری را خلق کنند که خب کار مشکلی است؛ اما خیلیها این کار را انجام میدهند و چه خوب، عدهای نیز بر مبنای موسیقی فولکلوریک، قطعاتی خلق میکنند که بسیار ستوده است. اما عدهای نیز میخواهند بر اساس اصول موسیقی کلاسیک جهانی این کار را انجام دهند.
منظورتان موسیقی کلاسیک غربی است.
بله؛ اما غرب دیگر واژهی زایدی است؛ ببیند در دنیای امروز کشورها دارای موسیقیهای ملی هستند؛ مثل موسیقی چینی، هندی، عربی، برزیلی، ترکی یا هر نوع موسیقی دیگری که در اصطلاح به آن موسیقی ملی یا موسیقیهای محلی گفته میشود؛ یک نوع دیگر موسیقی جهانی است که هنوز برخیها به آن موسیقی غربی میگویند که به نظرم بیهوده است؛ چون این موسیقی امروز همان اندازه در چین و ژاپن از نظر آهنگسازی مطرح است که در فرانسه یا لندن.
آقای فرهت، با توجه به مطالعات و تخصص شما در زمینهی موسیقی کلاسیک، میخواهم این سوال را مطرح کنم که خیلیها معتقدند نوازندگانِ ایرانی، موسیقی کلاسیک جهانی را با لهجه مینوازند، درست مثلِ یک نوازندهی غربی که چون با فرهنگ ما آشنا نیست؛ مثلا نمیتواند دوتار را مثلِ یک نوازندهی خراسانی بنوازد.
من به هیچ وجه به این ماجرا معتقد نیستم و اصلا دلیلی برای این موضوع نمیبینم. یک ویولونیست ایرانی که تحصیلات و عمرش را بر مبنای اصول موسیقی کلاسیک گذاشته است، کنسرتوی ویولون را جور دیگری خواهد نواخت تا یک نوازندهی آلمانی؟
پس چطور است که تعدادِ چهرههای موسیقی کلاسیک ما در دنیا - بهخصوص نوازندهها- تا این اندازه اندک است.
باید هم همینطور باشد.
چرا؟
چون صحنهی جهان به اندازهای پر از شخصیتهای بزرگ است و خزانهی موسیقی جهانی به اندازهای وسیع است که خودنمایی در درون آن برای همه مشکل است. برای هر ویولونیست، پیانیست، رهبر و خواننده سخت است تا بتواند خودش را در عرصههای جهانی مطرح کند. هر نوازندهی قابلی که شما میشناسید، صدها نفر نظیرِ او هستند که ما اصلا نامشان را نمیشنویم، پس در این شرایط ایرانیها در این خزانه گم شوند، تعجبی ندارد،همانطور که ممکن است فرانسویها گم شوند و البته که چند چهره از ایران در جهان مطرح است.
شما هم در زمینهی موسیقی ایرانی تحصیل داشتهاید و هم موسیقی کلاسیک، این دو را چگونه با هم پیوند زدهاید؟
اولا روشن کنم که میزان آلودگی من با دو نوع موسیقی یکسان نیست. تحصیلات من در زمینهی موسیقی کلاسیک غربی است و در دورهای از تحصیلاتم برای تز تحقیقاتی که باید ارایه میکردم، سرانجام تصمیم گرفتم در موسیقی سنتی ایران تحقیق کنم که تا آن زمان اطلاعات زیادی نداشتم؛ بر همین اساس به ایران برگشتم و یک سال و نیم مطالعه کردم و از شخصیتهای موسیقی سنتی ایران بهره گرفتم و از آن زمان وارد این بحث شدم. البته هم سهتار و هم سنتور یاد گرفتم چون خیلی زود برایم روشن شد که وارد دنیای موسیقی شدن باید از طریق اجرا باشد، به خصوص آنکه انتظار بحثهای علمی از شخصیتهای بزرگ موسیقی بیثمر است. موزیسینهای ایرانی مجریان قابلی هستند؛ اما میدانید که تا سالها اطلاعات تاریخی و اصولی دربارهی ساختمان موسیقی و تئوری موسیقی وجود نداشت. به همین خاطر دو ساز هم یاد گرفتم و مقاله و کتابهای زیادی در این زمینه نوشتم؛ اما کماکان باید اذعان کنم که مرکزیتِ فعالیتهای من به خصوص در کارهای آموزشی، در حوزهی موسیقی کلاسیک است. آهنگسازی به کنار، من در تمام عمرم معلم بوده است.
آقای دکتر آیا این امیدواری وجود دارد که ما از این پس بیشتر شما را در عرصهی موسیقی در داخل کشور ببینیم؟
اولا من یک شخصِ خیلی کم اهمیتی دربارهی موسیقی ایران هستم و در ثانی در موقعیتی که بتوانم نقشی را به عهده بگیرم نیستم. من پیرتر از آن هستم که بتوانم آتیهای برای خودم در هر کجا - به خصوص ایران- که متاسفانه مقیم آن نیستم، در نظر بگیرم.
ارسال نظر