بهتاش فریبا با یک دهه سابقه ی درخشان
بازیگر بلندقامتی که این روزها در اوج شهرت است و همگان تصور میکنند بازیگری تازهکار است درواقع نزدیک یکدهه است که در این عرصه حضور فعالی دارد و در تئاتر هم آثار زیادی را بازی کرده است درواقع «بهتاش فریبا»ی سریال پایتخت پنج بازیگری بود که تا زمان پخش این سریال دیده نشده بود.
در کارنامه این بازیگر همدانی حضور در آثار نمایشی چون ماکوندو (آزاده انصاری، ۱۳۹۶)، دیابولیک: رومئو و ژولیت (آتیلا پسیانی، ۱۳۹۵)، روی خوش مهتاب[۱۱] (بهداد زندیه وکیلی، ۱۳۹۴)، تهران زیر بال فرشتگان (نادر برهانی مرند، ۱۳۹۴)، کامنت (یوسف باپیری، ۱۳۹۴)، جوجه تیغی (بهرام افشاری، ۱۳۹۴)، هاروی (ملودی آرامنیا، ۱۳۹۳)، دن کامیلو (کوروش نریمانی، ۱۳۹۳)، مرگ فروشنده (نادر برهانی مرند، ۱۳۹۳)، پاییز (نادر برهانی مرند، ۱۳۹۲)، هیپوفیز (کوروش نریمانی، ۱۳۹۲)، شایعات (رحمان سیفی آزاد، ۱۳۹۲)، ترنج (تینو صالحی، ۱۳۹۲)،رابینسون کروزوئه (میلاد نیکآبادی، ۱۳۹۱)،ویران (یوسف باپیری، ۱۳۹۱)، پیرمردی با بالهای بزرگ (پرستو گلستانی، ۱۳۹۱)، آدمکش (محمد زوار بیریا، ۱۳۹۰)، جنگیر (کوروش نریمانی، ۱۳۸۸)، رمولوس کبیر (نادر برهانی مرند، ۱۳۸۸)
در کارنامه افشاری چند فیلم و سریال هم به چشم میخورد . در سینما در فیلمهای عصبانی نیستم، ایران برگر، کارگر ساده نیازمندیم، لانتوری و آقای سانسور نقش داشته است و در تلویزیون نیز در پایتخت دو و پنج، علیالبدل، آسمان من و شرایط خاص به بازیگری پرداخته است.
افشاری در سال 96 چند موفقیت دیگر هم داشت. نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نوزدهمین دوره جشن بزرگ سینمای ایران برای فیلم لانتوری، نامزد بهترین بازیگر مرد کمدی جشن حافظ برای مجموعه تلویزیونی علیالبدل،- نامزد بهترین بازیگر مرد ششمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم شهر برای فیلم کارگر ساده نیازمندیم و نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن انجمن منتقدان و نویسندگان برای فیلم کارگر ساده نیازمندیم.
همان طور که ذکر شد افشاری ولی در نوروز 97 با حضور در سریال پایتخت به شدت دیده شد و این بازیگر که تا پیش از این به خاطر شرایط فیزیکی و قد بلندش تحت فشار بود این بار توانست خود را بهعنوان بازیگری توانمند مطرح کند.
حالا افشاری بعد از دیده شدن در سریال نوروزی دست به کار شد تا در تئاتر هم همانی شود که در پایتخت شد و این شد که نمایش «جوجه تیغی» را به صحنه برد. یکه و تنها و براساس یک داستان واقعی که از زندگی خودش ساخته شده است.
جوجه تیغی روایت یک جوان همدانی است که خانواده مطلوبی ندارد، مادرش به رحمت خدا رفته و او با پدرش زندگی میکند و در روزهای آسوپاسی و علافی دریچهای به رویش باز میشود تا در تئاتر حضور پیدا کند اما ذوقزدگی بیش از حد و بروز احساسات عاشقانه خیلی زود عرصه را برایش تنگ میکند و باعث کوچ او به تهران میشود.
در تهران به کلاسهای استاد سمندریان میرود و بعد از کلاس نیز در اطراف تئاتر شهر میچرخد تا شاید بازیگر مشهوری را ببیند، در این روزها اما او یک رؤیا دارد و آن مشهور شدن در بازیگری است کاری که به نظر برای بازیگر تازهکار سخت باشد. به توصیه دوستی برای شناخته شدن به پشت صحنه تئاترها میرود تا با پادویی نقشی کوتاه برای خود دستوپا کند که در این امر هم ناکام میماند. جوان که در ابتدا سودای کسب جایزه اسکار داشت اینک ناامید و سرخورده در جستوجوی راهی برای بازگشت به شهر خود است..
نمایش جوجه تیغی به صورت یکنفره و مونولوگ اجرا میشود. افشاری با کتوشلوار مشکی مخصوص برندگان اسکار روی صحنه میآید و با لهجه شیرین همدانی شروع میکند.
نمایش زمینه طنز دارد چراکه این مدل اجرا میطلبد که با فکاهی همراه باشد حتی برخی عبارتهای بهاصطلاح کوچه خیابانی هم دارد که خود بازیگر به موقع آن را سانسور میکند. نمایش میخنداند به اندازه کافی و حتی بیش از اندازه اما خنده و طنز آن از سر لودگی و مسخرهبازی نیست که از سر درد است و غم. غم یک عاشق بازیگری که به در بسته میخورد ولی دست از تلاش و کوشش نمیکشد و راه خود را پیدا میکند.
جوجه تیغی همان طور که مخاطب خود را میخنداند و بعضاً غمگین میکند آنها را به پشت صحنه تئاتر و سینما و تلویزیون میبرد. در تئاتری که خیلیها مدعیاند هنرفاخری است و اهالی آن روشنفکر و اهل فکر با بازیگر جوان چنان برخوردهای زنندهای از سوی مشهورین این عرصه میشود که فقط آدمی که بهاصطلاح پوست کلفت باشد عرصه و میدان را خالی نمیکند. همانهایی که جلوی دوربینها و روزنامهها و در صفحات شخصیشان نمایش حفظ کرامت انسانی راه میاندازند در پشت صحنهها به خردکردن شخصیت انسانهای ضعیفتر و احتمالاً غیرمشهورتر از خودشان مشغولند.
یا آن کارگردان و دستیار سینما که با لفظ حیوان از سیاهی لشکرش یاد میکند و در نمایشهای تصویری از خود هنرمندی مردمی میسازند. جوجه تیغی فقط روایت داستان زندگی یک عاشق بازیگر نیست بلکه یک روایت ساده و بیادعا از جوانی است که اعتراف میکند چه سختیها کشیده تا به بازیگری برسد، چه توهینها شنیده تا از این خوان عبور کند، چه مرارتها کشیده تا خود را اثبات کند و حالا که او خودش را ثابت کرده دیگر همه احترامش را دارند و به اصطلاح تحویلش میگیرند.
روی بورس است و پیشنهادهای تازهای به او میشود ولی بازیگر جوان یادش نرفته که از کجا به کجا رسیده است و این اجرا شجاعت او را نشان میدهد و البته مناعت طبعش را.
جوجه تیغی در فواصل اجرای آقای بهرام افشاری مصاحبههایی را با چند بازیگر مشهور این روزهای سینما و تلویزیون نشان میدهد که بدون اسم بردن از شخصی خاص درباره سرنوشت وی اظهارنظر میکند. یکی بازیگر موفقی شده و دیگری توصیفی است از روندی که یک بازیگر تازهکار به سمت قهقهرا پیموده است.
همه اینها میتواند نشانهای از بهرام افشاری باشد یا نباشد اما مؤید آن است که این بازیگران هم میدانند درپشتصحنه سینما و تئاتر چه خبر است و برای کسی که احتمالاً بدون پارتی و سفارش میخواهد وارد عرصه هنر شود راه سختی وجود دارد و اگر جان سختباشی میتوانی به حضورت امیدوار باشی و الا یا به اعتیاد میرسی یا خودکشی و درنهایت در بهترین حالت به همان شهرستان خودت بازمیگردی.
ارسال نظر