هوشنگ مرادی کرمانی: بیشتر دوست دارم بخوانم تا بنویسم
هوشنگ مرادی کرمانی، بیشتر دوست دارد بخواند تا بنویسد، او علاقه زیادی به مطالعه رمان و خواندن آثار کازئو ایشیگورو و هاروکی موراکامی دارد.
هوشنگ مرادی کرمانی از نویسندگان پیشکسوت و نامآشنای معاصر است که فعالیت ادبیاش را از سال ۱۳۳۹ با همکاری با رادیو کرمان آغاز کرد. نخستین داستانش با عنوان «کوچه ما خوشبختها» را در سال ۱۳۴۷ در مجله «خوشه» منتشر کرد و نخستین مجموعه داستانش با عنوان «معصومه» و کتاب «من غزال ترسیدهای هستم» در سال ۱۳۴۹ به چاپ رسید. اما اولین اتفاق مهم زندگی مرادی کرمانی در سال ۱۳۵۳ با خلق «قصههای مجید» رخ داد که بازتابی از زندگی خودش بود. بر اساس این اثر یازده فیلم تلویزیونی و سه فیلم سینمایی ساخته شد و بازتاب گستردهای داشت. او در سال ۱۳۵۹ داستان «بچههای قالیبافخانه» را نوشت و توانست به واسطه آن لوح تقدیر شورای کتاب کودک را دریافت کند. او از جمله نویسندگانی است که نامش در شمار چهرههای ماندگار ثبت شده و نامزد دریافت جایزه آسترید لیندگرن بوده است. همچنین تا بهحال چندین اقتباس سینمایی بر اساس برخی آثار این نویسنده ازجمله «خمره»، «قصههای مجید»، «مهمان مامان»، «مثل ماه شب چهارده» و «چکمه» انجام شده است. درباره عادتهای نوشتن و زندگی روزمره هوشنگ مرادی کرمانی با او گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
شاید خیلی از مخاطبان شما مشتاق هستند که ببینند هوشنگ مرادی کرمانی روز خود را چگونه آغاز میکند و آیا عادات روزانهای دارد؟
روزهای من متفاوت است. اما معمولا صبحها حدود ساعت ۵:۳۰ از خواب بیدار میشوم. بعد آماده می شوم و به پارک میروم. در آنجا کمی پیادهروی میکنم دوستانم را میبینم و خوش و بشی با آنها میکنم. دیدن درختان، آب و طبیعت برایم بسیار جذاب و روحیهبخش است. با دیدن آنها برای نوشتن الهام میگیرم. معمولا هم به پارک ملت میروم.
بعد از پارک چه میکنید؟
حدود ساعت ۸ صبح از پارک برمیگردم. اگر کار بانکی یا اداری داشته باشم انجام میدهم. بعد از آن هم لیستی که معمولا همسرم شبها مینویسد و مربوط به خرید خانه است را تهیه میکنم. البته چیزهای سنگین نه. فقط اقلام لازم و ضروری مانند شیر و نان و … را تهیه میکنم. سپس به خانه میروم و با کمک همسرم صبحانه را آماده میکنیم البته معمولا چیزهایی که میخورم پرهیزانه است و از سایر افراد خانواده جداست. عادت دارم صبحها میوه بخورم. سعی میکنم سیب، موز، ازگیل و خرمالو را مصرف کنم ولی گاهی معدهام را اذیت میکند. بعد از صبحانه روزنامههایی را که خریدهام مطالعه میکنم.
شما عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستید، معمولا چقدر از وقتتان را برای حضور در آنجا و شرکت در جلسات میگذرانید؟
گاهی صبحها به فرهنگستان زبان و ادب فارسی میروم. حدودا ساعت ۱۰ صبح اگر جلسه طولانی باشد ناهارم را همانجا میخورم و حدود ساعت ۱۴ به منزل برمیگردم چون شبها زیاد نمیخوابم معمولا سعی میکنم بعدازظهر بین نیم تا یکساعت استراحت کنم.
بقیه روزتان را چگونه میگذارنید؟
بعد از اینکه کمی استراحت کردم، کتاب میخوانم البته در این مدت اخبار ایران و سایر کشورها را نیز میبینم. همچنان کتاب روی زانویم هست و مطالعه میکنم تا حدود ساعت ۱۰ شب. اگر تلویزیون برنامه جالبی داشته باشد به اتفاق خانواده میبینیم و شام مختصری مثل نان و پنیر و کمی میوه میخورم و دوباره کتاب میخوانم. البته صبحها و شبها باید تعدادی قرص برای معده، پروستات و قند خونم بخورم. همچنین ضمن کار چندین بار فشارخونم را اندازه میگیرم و قند خونم را کنترل میکنم.
بیشتر به خواندن چه کتابهایی علاقه دارید؟
همهجور کتابی میخوانم البته بیشتر به خواندن رمان علاقه دارم. در حال حاضر مشغول خواندن کتابی از احمد زیدآبادی که همشهری و دوستم است با عنوان «سرد و گرم روزگار» هستم. این کتاب نوعی زندگینامه است.
بیرون از منزل هم کتاب میخوانید؟
بله گاهی کتابی را با خودم بیرون میبرم و می خوانم. البته جلد کتاب را با روزنامه پوشاندهام.
چرا؟
یکی از عادتهای ما ایرانیها این است که سرک میکشیم در کار دیگران. خوشم از این کنجکاویها نمیآید. البته خودم خیلی کنجکاوی میکنم ولی دوست ندارم دیگران خیلی کنجکاوی کنند. به همین دلیل جلد کتابهایی که مشغول خواندنشان هستم با روزنامه میپوشانم.
باتوجه به اینکه شما از نویسندگان پیشکسوت و نامآشنای کشورمان هستید، چقدر از وقتتان را صرف نوشتن میکنید؟
بیشتر دوست دارم بخوانم تا بنویسم. معمولا تا ساعت ۱ بامداد کتاب میخوانم و گاهی یادداشت برمیدارم. اگر موضوع جذابی به پستم بخورد قلمی هم میزنم برای اینکه نوشتن، یادم نرود. اعتقادی ندارم که حتما هر روز باید بنویسم. البته لازم است نویسنده بنویسد تا زنگ نزند حتی اگر بنویسد و پاره کند. و باید به نویسندگی فکر کند حتی اگر چیزی ننویسد. نویسنده باید مدام بنویسد تا ۵۰ یا ۶۰ سالگی، تا زمانی که تبدیل به یک ماشین نویسندگی شود و بعد از آن خود به خود بنویسد. بعد از آن، فقط مینویسد تا مردم یادشان نرود که او هنوز زنده است و مینویسد.
اشاره کردید که در حال مطالعه اثری از احمد زیدآبادی هستید، آیا به مطالعه آثار خارجی هم علاقه دارید؟
بله. خیلی زیاد. در حال خواندن مجموعه «داستانهای کوتاه آمریکای لاتین» با گردآوری روبرتو گونزالس و اچه وریا هستم که با ترجمه عبدالله کوثری منتشر شده است.
در زمان انتخاب آثار خارجی، مترجم کتاب چقدر برایتان اهمیت دارد؟
خیلی زیاد. سعی میکنم کتابهایی را بخوانم که مترجمان خوب و کاربلد آنها را ترجمه کرده باشند مانند کاوه میرعباسی، عبدالله کوثری، محمد قاضی، نجف دریابندری، مژده دقیقی، اسدالله امرایی و عبدالله توکل. هر ترجمهای را نمیخوانم استفاده از نثر سلیس و صحیح فارسی برایم اهمیت زیادی دارد، دوست ندارم کتاب بوی ترجمه بدهد. خیلی هم با استفاده از نثرهای اضافی در کتاب موافق نیستم. البته بد نیست مترجم کمی هم خلاقیت داشته باشد مانند ترجمه شاملو در «پابرهنهها».
آثار چه نویسندگان خارجی را بیشتر دوست دارید؟
آثار کازئو ایشیگورو و هاروکی موراکامی را دوست دارم. مخصوصا کتاب «بازمانده روز» اثر ایشیگورو با ترجمه نجف دریابندری خیلی برایم جذاب بود.
معمولا اغلب نویسندگان علاقه زیادی به دیدن فیلم دارند و معتقدند گاهی تماشای فیلم میتواند ایدههای جدیدی برای نوشتن به آنها بدهد، شما هم فیلم میبینید؟
بله. فیلمهای زیادی میبینم. معمولا به افراد آشنا در این حوزه مراجعه میکنم و از آنها میخواهم آخرین فیلمهای جشنوارهای را در اختیارم قرار دهند. فیلمهای کلاسیک قدیمی هم میبینم.
با توجه به اینکه سروکارتان مدام با کتاب است و قطعا ناشران هم کتابهای زیادی را به شما هدیه میدهند؛ چقدر از وقتتان را به بازدید از کتابفروشیها میگذرانید؟
گاهی به کتابفروشی میروم؛ هر وقت بیکار شوم کتابگردی میکنم و کتابهایی را که دوست دارم میخرم.
آخرین کتابی که خریدید چه بود؟
آخرین کتابی که خریدم «سرد و گرم روزگار» اثر احمد زیدآبادی بود که در حال مطالعه آن هستم.
معمولا فرزندان تاثیرپذیری زیادی از والدینشان دارند و آنها را الگوی خود قرار میدهند، فرزندان شما چقدر در علاقه به کتاب و کتابخوانی از شما الگوبرداری کردهاند؟
من سه فرزند دارم(دو پسر و یک دختر) و هر سهتای آنها کتابخوان هستند اما نه کتابخوان حرفهای مانند من. پسر اولم کارشناس فیلم مستند است و خیلی کتاب، مجله، داستان و … میخواند. پسر دومم کتابدار فرهنگستان است و سروکارش کلا با کتاب است. دخترم هم به کتاب خواندن علاقه دارد.
آیا از شما هم برای کتابخواندن نظر میخواهند؟
گاهی وقتی مشغول خواندن کتابی هستم کنجکاوی میکنند و اظهار تمایل میکنند که آن کتاب را بخوانند اما هیچوقت خواندن کتابی را به فرزندانم تحمیل نکردهام. از بچگی یاد گرفتهاند که خودشان کتاب انتخاب کنند و با سلیقه خودشان کتاب بخوانند. اغلب اوقات با من به کتابفروشیها آمدهاند و کتابفروشیها را میشناسند. و هر کتابی را که برایشان جذابیت داشته باشد، میخوانند. کتابخواندن تحمیلی نیست.
همسرتان چطور؟
همسرم نویسنده است و به کتاب خواندن علاقه دارد. تا بهحال دو کتاب هم نوشته است. معمولا در برنامههای فرهنگی هم همراه من شرکت میکند.
دیگر چه برنامهای دارید؟
معمولا پنجشنبهها به کوه میروم. سفر هم زیاد میروم چه داخل کشور و چه خارج از کشور. اغلب سفرهایم کاری است. کمتر به سفر تفریحی میروم. چون اصلا فرصتش پیش نمیآید. وقتی به سفر کاری میروم خیلی دوست دارم جاهای مختلف آن شهر را ببینم اما بیشتر وقتم در جلسات میگذرد و فرصت نمیشود.
آخرین سفری که رفتید کجا بود؟
آخرین سفری که در داخل کشور رفتم به شهرستان میانه بود و در جلسهای با حضور مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، شهردار و فرماندار شهر شرکت کردم و مرا بهعنوان همشهری افتخاری معرفی کردند و لوحی با امضای این مسئولان به من اهدا شد. آخرین سفر خارجی هم به دعوت دانشگاه کمبریج بود و لوح تقدیری برای ۵۰ سال نوشتن به من اهدا شد.
معمولا مخاطبان، مخصوصا نوجوانان علاقه زیادی به آثارتان و دیدار با شما دارند، آیا به دیدار مخاطبان هم میروید؟
بله. گاهی در جلساتی که برگزار میشود یا به دعوتی که از سوی مدارس صورت میگیرد با بچهها دیدار و گفتوگو میکنم. این جلسات را خیلی دوست دارم. بچههای سوالهای خوبی میپرسند. کلی چیز از آنها یاد میگیرم و متوجه میشوم با اینکه بچهها تا حدی عوض شدهاند اما خیلی از آنها عقب نیستم و میتوانم هنوز در آثارم با آنها ارتباط برقرار کنم و کتابهایم را میخوانند.
انتهای پیام/
ارسال نظر