به گزارش پارس نیوز،
قرار شد که به هر طریق آدرسی از ایشان پیدا کنیم و پای صحبتهایش بنشینیم.
«حاج صادق علی پناه» عضو انجمن لرستانیهای تهران، کمک کرد و تلفنی از ایشان در اختیارم قرار داد.
بلافاصله با استاد تماس گرفتم و از قصدم برای
مصاحبه گفتم، واکنش ایشان برایم جالب بود. گفت برایش جالب است که بعد از سالها هنوز کسانی به یادش هستند.
به ایشان توضیح دادم که مردم لرستان همیشه قدرشناس هستند و بعید است هنرمندی چون شما را فراموش کنند. با شوق تقاضای گفتگو را پذیرفت.
فوری قرار مصاحبه را گذاشتیم و در دو وقت 3 ساعته پای صحبتهای استاد نشستم.
در هر دو جلسه مصاحبه، "افتادگی و یکرنگی" مهمترین مشخصههای استاد بود که هنوز هم در ذهنم بهجا مانده است.
در طول مصاحبه بارها و بارها خاطرات را به حرص و ولع بازگو میکرد، دوست نداشت چیزی از قلم بیفتد، جاهایی از مصاحبه هم تکرار خاطرات گذشته برایش تلخ بود و با بغض موضوع را ادامه میداد.
حتی یک بار وقتیکه گفت " تاکنون برای اجرای برنامه در لرستان دعوتی از من نشده است" شاهد بودم که هوای دلش ابری شد و چند قطره اشک ادامه گفتگو را مشکل ساخت.
....
امروز که خبر درگذشتش را از " امین ساکی" همکار رسانهای شنیدم، به یاد آخرین جملهاش افتادم که گفت "به مسوولین و مردم بگویید که قدر هنرمندان این مرزوبوم را بدانند"!
افسوس که این تلنگرها را هیچگاه عمل نمیکنیم و تا بزرگان هستند قدرشان را نمیدانیم، به نظرم مردهپرستی در وجود ما نهادینه شده...
در هر حال استاد در سن 68 سالگی در تهران دارفانی را وداع گفت؛ حالا خانه هنرمندان تهران میزبان هنرمندی است که بیشترین آرزویش حضور در سالنهای شهرش بود، اما افسوس و صد افسوس که این آرزو جامه عمل نیافت.
استاد فرجی هم رفت و امیدوارم این رفتن تلنگری باشد به همه ما تا قدر داشتههایم را بدانیم.
با آرزوی طلب مغفرت برای روح این هنرمند گرامی، از خوانندگان دعوت میکنم در ادامه متن خلاصهشده مصاحبهای که در خرداد و تیر 93 با استاد فرجی انجام دادیم، مطالعه کنید.
روحش شاد و یادش گرامی باد...
استاد حسین فرجی از خوانندگان نامدار لرستانی است که اکنون قریب به نیمقرن از آغاز فعالیتهای هنری او میگذرد.
هنرمندی است که هر چند در دهههای اخیر، کمتر از او شنیدهایم و بیشتر، مورد بیمهری قرار گرفته است؛ اما همیشه برای مردم سرزمیناش ارزشمند و مایهی تفاخر بوده است.
متنی که در پی میآید، گفتوگویی است که با این خوانندهی نامآشنای لرستانی صورت گرفته است. ایشان با ما از سالهای بودن و نبودنش در عرصهی فعالیتهای هنری میگوید و از چالشهایی که امروز،
موسیقی لرستان با آن دست در گریبان است.
* ابتدا لازم است تشکر کنم از اینکه دعوت ما را برای گفتوگو قبول کردید. در ابتدا لطفاً خودتان را معرفی کنید.
بهنام خدا؛ عزتالله فرجی معروف به حسین فرجی هستم. یکم بهمنماه 1329 در خیابان 17 شهریور فعلی و محلهی پشت
گرداب سنگی (سوم اسفند سابق) در شهر خرمآباد دیده به دنیا گشودم.
* از کودکی و جوانی خود بگویید؛ کجا تحصیلکردهاید؟
کلاس اول ابتدایی را در مدرسهی «شرافت» با مدیریت آقای ماهوتی و معاونت مرحوم جودنی شروع کردم و بعد از
فوت مادرم به خیابان فرهنگ، کوچهی شعاع، جنب منزل مرحوم حسین شیدایی نقل مکان کردیم . بعد از پایان دورهی ابتدایی هم در دبیرستان «پهلوی» سابق در خیابان فرهنگ ادامهی تحصیل دادم. سال 64 در ادارهی
برق تهران مشغول به کار شدم و در سال 87 نیز بازنشسته گردیدم.
* چه زمانی عشق به موسیقی را در درونتان کشف کردید و چگونه جذب این هنر شدید؟
در کودکی علاقهی زیادی به موسیقی و ترانه داشتم و معمولاً در قدم زدنهای شبانهام در خیابانهای مرکزی شهر با درختان سر به فلک کشیدهاش، آوازهای مختلف را نجوا میکردم. برای اولین بار آوازخوانی را در نمایشنامهها شروع کردم و به دنبال آن توسط سعید شادابی به رادیو معرفی شدم.
* فعالیت هنری خود را چگونه ادامه دادید و در این راه از محضر چه اساتیدی بهره بُردهاید؟
برای اولین بار در سال 1343 توسط آقای شادابی به مرحوم همتعلی سالم معرفی و آهنگ «دایهدایه» را در رادیو خرمآباد که محل آن در پادگان بود، اجرا نمودیم. با انتقال رادیو خرمآباد به کرمانشاه، پخش برنامههای لری رادیو بهروزهای دوشنبهی هر هفته محدود شد. من هم روزهای دوشنبه به کرمانشاه میرفتم. آنجا بود که با استاد مسختی که نوازندهی تار و آهنگساز بود، آشنا شدم. همزمان از رادیو
ایران و توسط آقای نجوا جهت همکاری در برنامهی «فرهنگ عامیانه» به تهران دعوت شدم و این همکاری مصادف با سال 46 بود.
* شما گویا در رستورانها هم خوانندگی میکردید؟
بله؛
مشکلات مالی زندگی تمامنشدنی بود و برای تأمین هزینهها، مجبور به اجرای برنامه در مراسم عروسی و رستورانها بودم.
* استاد فتحالله ریاحی از آهنگسازان مطرح کشور در آن دوران بود که شما سابقهی فعالیت با ایشان را داشتید. چگونه با ایشان آشنا شدید؟
بعد از قطع همکاری با آقای مهرتاش، همکاری بنده با استاد ریاحی شروع شد و زیر نظر ایشان کار موسیقی را ادامه میدادم. در اغلب کارهای من، ایشان بهعنوان رهبر ارکستر و آهنگساز حضور داشت و برنامههای متعددی با هم داشتیم. بود که در شرکت کشتیرانی استخدام شدم.
* گویا شما با خانوادهی ایشان (استاد ریاحی) وصلت نمودید.
بله؛ در سال 50 و در حین تحصیل، با دختر آقای ریاحی آشنا شده و
ازدواج کردم که حاصل این پیوند فرخنده، یک پسر و یک دختر است. دخترم متولد سال 1351 و پسرم متولد سال 1361 است.
* آیا فرزندان شما علاقهای به موسیقی دارند؟
بله؛ پسرم امیرحسین فرجی معروف به "ماهور فرجی" سریعترین نوازنده دف در
جهان است. همچنین بیشتر سازها را مینوازد و صدای خوبی هم دارد و در حال حاضر مشغول ساخت کلیپی است که در آینده روانهی بازار خواهد شد.
* پس لازم شد برای این موفقیت به شما تبریک بگویم. آقای فرجی! با مرور ترانههای قدیمی متوجه میشویم که شما ترانهها را هم بهصورت فارسی و هم لری اجرا میکردید و این ترانهها با استقبال روبرو میشد. با توجه به رقابتی که آن سالها بین خوانندگان وجود داشت، چگونه موقعیت خودتان را حفظ میکردید؟
بله؛ درست میگویید. آن دوران
رقابت شدید هنری بین خوانندگان برقرار بود و من توانستم با خواندن شعرهای لری و فارسی، بعد از مرحوم آغاسی خود را در سطح خوبی نگه دارم. به یاد دارم ترانههای فارسی که توسط اینجانب اجرا گردیده، مشتمل بر «شاهصنم»، «خداحافظ»، «جعفر نیزن»، «قطار»، «کاشکی»، «دِلَکَم غصه نخور» و چندین غزل بود. من توانایی بسیار زیادی در چهچهه زدن داشتم و تحریرهای من ۹ فرم خاص داشت.
* از آثار و افتخاراتتان بگویید.
بیشتر آثار بنده تکآهنگ است. در دههی 40 که اوج فعالیتهایم محسوب میشود، نوارها ریلی بود. سالهای 48 تا 51 آهنگها به شکل صفحه بود که در نهایت قابلیت ضبط دو آهنگ را داشت. اواسط دههی 50، بازار کاست رونق گرفت و 7 تا 8 آهنگ را در یک کاست منتشر میکردیم. من هم در طی این سالها آهنگ و کاستهای زیادی روانهی بازار کردم که شاید معروفترینشان «سُزهسُزه»، «پاپیسلیمانی»، «کرمی» و «کوشطلا» باشد. برخی هم مثل «ستاره»، «سنگ خارا»، «هی نار» و «گل شادی» آلبوم شدند و بسیاری از آهنگهای فارسی را هم به شکل غزل میخواندم.
* تعلق خاطر شخصی شما به کدام آلبوم بیشتر است؟
آهنگ جاودانهی من «شوِ سال» لُری است و «شیپورچی» که از آن خاطرهها دارم.
* چگونه شد که ترانههای کردی و کرمانشاهی اجرا کردید؟
اعتقاد دارم که یک خوانندهی محلی یا سنتی، باید از تمام گویشهای محلی ایران استفاده کند. نباید فعالیتهای او به یک منطقه خاص محدود گردد. موسیقی اختصاصی نیست؛ مانند
ساخت فیلم با گویشهای مختلف است. خواننده باید سعی کند به اکثر لهجهها و زبانها نزدیک شود. چه اشکال دارد یک خوانندهی لر، ترکی هم بخواند؟ به یاد دارم روزی برای خواندن آهنگ بختیاری «مسافر کویت» دو ماه را در شهرکی نزدیک بهبهان زندگی کردم تا با زبان مردم منطقه آشنا شوم. بعد از اینکه این ترانه را خواندم، بهترین ترانه سال شناخته شد.
استاد حسین فرجی از خوانندگان نامدار لرستانی - یافته* یعنی به نظر شما میتوان موسیقی را یک زبان ملی دانست؟
فراتر از آن؛ موسیقی یک زبان بینالمللی است. دیدگاه من همیشه همین بوده و اعتقاد دارم باید به مقولهی موسیقی با دید ملی نگاه کرد و شاید برای همین بود که چند ترانهی پاپ هم با اشعار زیبای مرحوم تورج نگهبان با حدود 30 ویولنزن اجرا کردم که معروفتریناش «حسرت دیدار» بود.
* شما گویا اجراهای زیادی در داخل کشور هم داشتهاید؟
بله؛ در تالار وحدت، تالار رودکی، تالار خاوران، تالار اندیشه و خیلی تالارهای دیگر که با نظارت
وزارت ارشاد بوده، برنامه داشتم. در شهرستانهای مختلف از جمله اهواز، شیراز، مسجدسلیمان، بندرعباس و
اصفهان نیز برنامه اجرا نمودهام.
* سؤالی که اینجا پیش میآید این است که چرا در لرستان برنامه نداشتهاید؟
خالصانه بگویم؛ دعوتی از من نشده است. البته قبل از
انقلاب در لرستان با مرحوم آغاسی برنامه داشتم؛ ولی بعد از آن دعوتی از من برای اجرای موسیقی در لرستان صورت نگرفته است!
* گویا دلِ پُری از تبعیضها دارید؟ اگر موافق هستید از این بحث بگذریم و به اجراهای شما در خارج از کشور بپردازیم؟
بله؛ گر پرده برافتد نه تو مانی و نه من! بگذریم. لازم است عرض کنم هر خوانندهای که در خارج حضور مییابد، بیشک هدفش کسب افتخار برای مردم منطقه و کشور است و اجرای موسیقی در خارج از ایران، تعهد خواننده را بیشتر میکند تا نام ایران را سربلند کند. من هم در طول سالهای فعالیتم، اجراهای زیادی در کشورهای مختلف دنیا داشتهام؛ از جمله حدود یک سال در آمریکا، یک هفته در
انگلیس و همچنین در ترکیه، کویت،
آلمان که همگی با استقبال خوب
ایرانیان خارج از کشور مواجه بود.
* بعد از انقلاب چند سالی اجازهی فعالیت نداشتهاید؛ چه میکردید و از چه سالی فعالیت شما دوباره آغاز شد؟
در ایام رکود کاری، مدتی در خرمآباد نمایشگاه اتومبیل داشتم و مدتی هم در تهران رستورانی را اداره میکردم و از اول انقلاب تا سال 71 فعالیتی نداشتم. سال 71 با أخذ مجوز از وزارت ارشاد توانستم «سنگ خارا»، «ستاره»، «هنینار» و آلبوم «گُلِ شادی» که در آن آهنگ «بارو بارو» را خوانده بودم، منتشر کنم.
* چه سالی به تهران مهاجرت کردید و علت مهاجرت شما چه بود؟
از سال 46 در تهران ساکن شدم و در حال حاضر هم در تهران زندگی میکنم. علت مهاجرت هم دعوت رادیو ایران برای حضور در تهران بود.
* شما تفاوتهای موسیقی بومی لرستان را از نظر زبان و لهجه چگونه میبینید؟
از بین هفت دستگاه موسیقی اصیل ایرانی، دستگاه «ماهور» که به عنوان «مادر دستگاههای موسیقی» نیز شناخته میشود، به موسیقی لرستان اختصاص دارد که موسیقی لکی هم شاخهی مهمی از آن است. موسیقی بختیاری بیشتر در دستگاه «شور» اجرا میشود که خیلی با گویش لرستان فاصله دارد. مثلاً در دستگاه «شور» و در ردیفهای «درآمد»، «سلمک»، «قرچه»، «رضوی»، «حسینی» و «فرود»، خواننده باید «سلفژ» بداند؛ لیکن در دستگاه «ماهور»؛ «درآمد»، «گشایش»، «داد»، «شکسته»، «دلکش» و «فرود» برای آهنگساز مهم است. اما در سه دههی اخیر، خوانندگان و آهنگسازان به این موضوع اهمیت ندادهاند.
* این روزها ورود فنآوریهای جدید به موسیقی و در واقع شهری شدن آن، باعث فاصله گرفتن از پردهبندیهای دستنخورده و بکر شده. آیا این موضوع به موسیقی محلی آسیب نمیرساند؟
با نظر شما موافقم. متأسفانه ورود فنآوری و تکنولوژی به کل
موسیقی سنتی و اصیل ایرانی از هر قومی، آسیب فراوانی زده است. بهعنوان نمونه یک نوازندهی ارگ بدون شناخت کافی از موسیقی اصیل اقوام مختلف و صرفاً با توجه به توانایی دستگاه ارگ، کارهای غیر محتوایی را ارائه میدهد. یک دستگاه ارگ پیشرفته، کار کلیهی سازها، چه بادی، چه مضرابی و چه ضربی را انجام میدهد و این موضوع باعث فاصله گرفتن از ردیفهای آوازی خواهد شد. در واقع ردیف، فرمولی است که طبق آن فرمول، آواز ایرانی اجرا میشود. در گذشته آواز بهصورت زنده در استودیوها ضبط میشد؛ اما امروزه و با فنّاوری جدید، نوازنده در صورت آگاهی به نُت، آهنگ را ساخته و جدا از آن، خواننده کار خود را انجام داده و در نهایت میکس صورت میپذیرد.
* شما در حال حاضر وضعیت موسیقی لرستان را چگونه میبینید؟
در حال حاضر پیشرفتی در موسیقی لرستان ملاحظه نمیشود. بیشتر آهنگها تکراری است و تنها در مواردی به تغییر
شعر بسنده شده است. متأسفانه در آموزش هم ضعیف عمل شده و آموزشگاههای تخصصی خوب جهت تعلیم مشتاقان موسیقی وجود ندارد.
* توصیهی شما برای بهتر شدن وضعیت موسیقی لرستان چیست؟
آموزش، آموزش و آموزش! توصیه میکنم حداقل از کتابهای اساتید یا کاستهای آموزشی استفاده گردد. البته نباید از نقش رسانهی ملی در اشاعهی موسیقی غافل شد. موضوع این است که در برنامههای رادیو و تلویزیون، بایستی اصرار بر اشاعهی آهنگهایی باشد که برای تنظیم و تدوین این آهنگها زحمت زیادی کشیده شده و اصول حرفهای در آن رعایت شدهاست.
* انتظار شخصی شما از رسانهی ملی چیست؟
با توجه به اینکه تعداد ترانههای لُری بنده، بیش از ترانههای فارسی است. انتظار دارم
صدا و سیما از پخش آهنگهای قدیمی بنده دریغ نکند. این تنها چیزی است که میتواند پاسخ زحمت سالهای گذشته من باشد. هر چند از رسانهی ملی به دلیل اینکه آهنگهای بنده را با صدای دیگران پخش میکند، گلهمند هستم. بهعنوانمثال، آهنگ «بارو بارو» که متعلق به اینجانب است را پخش نمیکند؛ اما همین آهنگ با اجرای گروه موسیقی «رستاک» بارها پخششده است..
* از گروه «رستاک» گفتید و اینکه این ترانه را با سبک جدید اجرا کرده است. نظر شما دربارهی نحوهی اجرای ترانه «بارو بارو» توسط این گروه چیست؟
تلاش و کار گروه «رستاک» در کلیت ارزشمند بود؛ اما بهطور خاص و در رابطه با آهنگ «بارو بارو» اعتقاد دارم
کارشناسی لازم صورت نگرفته و بهطور ناشیانه متن شعر و آهنگ تحریف شده و بعضاً با توهین به لرها همراه است. متأسفانه بعضی از ما ندانسته کف و سوت زدیم و تشویق کردیم! اصطلاح «دایا بیچاره...» در متن ترانه، چه معنایی دارد؟ آیا فصل بهار موقع کشت و کار است؟ من اعتراضم را به آنها اعلام کردم . اما آنها توجهی نکردند و من مجبور شدم شکایت کنم و در آخر دادگاه حق را به بنده داد.
* تشکر از اینکه وقت ارزشمند خودتان را به خوانندگان ما اختصاص دادید. در پایان اگر پیام خاصی دارید بیان کنید.
قدر هنرمندان این مرز و بوم را بدانیم و در نظر داشته باشیم هنرمندان، آدمهایی بسیار عاطفی هستند و مردم و مسوولان در برخوردهایشان این موضوع را
مد نظر قرار دهند. در پایان تشکر خودم را از مسئولان مجلهی «جامعه و اقتصاد» اعلام میکنم چون موجبات تداعی خاطرات گذشته را برای بنده فراهم کردند و خوشحالم که هنوز فراموش نشده و در دل جوانان سرزمینم جای دارم و این برای من اتفاق خجستهای بود.
انتهای پیام/
ارسال نظر