محسن تنابنده: آدم «نداری» نیستم که سفاشی کار کنم
درباره «پایتخت» می شد خیلی بیش از این حرف زد. محسن تنابنده طراح، فیلمنامه نویس، سرپرست نویسندگان، مشاور کارگردان، بازیگر، بازیگردان و مسئول انتخاب بازیگران است و طبعا یکی از اصلی ترین اعضای تیم تولید این سریال برای پاسخ به متن و حاشیه هاست.
درباره «پایتخت» می شد خیلی بیش از این حرف زد. محسن تنابنده طراح، فیلمنامه نویس، سرپرست نویسندگان، مشاور کارگردان، بازیگر، بازیگردان و مسئول انتخاب بازیگران است و طبعا یکی از اصلی ترین اعضای تیم تولید این سریال برای پاسخ به متن و حاشیه هاست. هر آنچه که باید را پرسیدیم و از کنار برخی عبور کردیم. سری پنجم پایتخت حاشیه کم نداشته و نمی دانیم بعد از این گفتگو موردی تازه رقم خورده یا نه.
مصاحبه پس از قسمت دهم انجام شد و هنوز خبری از داعش در قصه نبود. مبنا را همین 10 قسمت گذاشتیم که خب سوژه کافی برای صحبت کم نداشت. از حاشیه ها شروع کردیم و به متن رسیدیم. این گفتگوی تلفنی بیش از یک ساعت طول کشید؛ گوشه خیابان ارم در میان عطر بهار نارنج و نسیم بهاری شیراز و همسفرانی که در باغ ارم چشم انتظار ماندند و هیچ کدام از سوالات شان از نقی محبوب پرسیده نشد!
این چند روزی که سفر بودم، به عینه می دیدم که پایتخت مخاطب گسترده پروپا قرص دارد. آدم هایی با فرهنگ های مختلف در شیراز، اصفهان، بوشهر و شهرکرد با سریال ارتباط فوق العاده ای برقرار کرده اند و همه جا صحبت از قصه آن و تکیه کلام شخصیت هاست. احساس می کنم خیلی از اهدافی که داشته اید و یکی از آنها رضایت حداکثری مخاطب است، به دست آمده. از نظر خودتان مطلوب فراهم شده؟
- امروز که ما با هم گفتگو می کنیم، چند قسمت به پایان سریال مانده است و بخش های ماجرایی و هیجانی پایتخت پخش نشده. این قصه حدود یک سال و نیم در ذهن من بود و مدام با آن ور می رفتم و بالا - پایینش می کردم. بالاخره وقتی چهار سری از یک سریال ساخته شده آن هم در مملکتی که تا حالا چنین اتفاقی نیفتاده است، کار دو چندان سختی است. از آن طرف هیچ وقت دل مان نمی خواست دست به کاری بزنیم، مگر آن که مخاطب داشته باشد. دل مان می خواست اگر اقبال عمومی خواهان ادامه آن بود، سراغش برویم که همیشه این طور بوده است و پایتخت به سری پنجم رسید. خدا را شکر این فصل هم مورد توجه قرار گرفته است.
کار شما سهل و ممتنع است. تعدادی شخصیت آشنا و محبوب خلق شده اند که در بدترین شرایط هم بیننده دارند. از این منظر خیال تان راحت است؛ در مقابل کار سخت است چون باید رضایت بیننده سخت پسند را به دست بیاورید. معادله سری پنجم پایتخت چطور رقم خورد؟
- از نظر خیلی ها پایتخت در آمده است و این پرسوناژها شیرین هستند و کافی است بنشینند رو به دوربین بگویند و بخندند، مردم هم لذت می برند. ولی در حقیقت این نوع طرز تلقی است که باعث شده ما خیلی اوقات عقب بیفتیم و نتوانیم گامی به جلو برداریم. همان قدر که پرسوناژهای شناخته شده و اتمسفر آشنا می تواند شما را پیش بیندازد، همان قدر می تواند پس بیندازد، چون شما قصه هایی را گفته اید. حالا باید قصه های نوتری را بگویید تا مخاطب همراهی تان کند. ما باید قصه ای را بازگو می کردیم که تا حالا آن را نداشتیم. (ورود به فضای داستانی نو).
دوم این که بستری فراهم شود که پر کشش و پر جاذبه باشد و سوم که شاید مهم تر از چیزهای دیگ راست این که برای تیم اجرایی این قدر جذابیت داشته باشد که ترغیب شوند آن را بسازند. یعنی من به عنوان محسن تنابنده انواع لحظات پایتخت را بازی کرده ام، پس باید سری جدید جذابیت تازه ای برایم فراهم کند. به همین نسبت باید برای کارگردان، دیگر بازیگران، طراح صحنه و همه عوامل منظر نو داشته باشد که کار خلاقانه محسوب شود، نه این که انگار همه چیز را آماده دارند و فقط می خواهند آن را ارائه کنند بلکه فضایی برای کندوکاو داشته باشند. البته همه نوآوری و خلاقیت ها باید در قالب پایتخت بگنجد.
این عامل انگیزشی که می گویید از سری دوم کارکرد داشته است دیگر؟
- بله، در سری های قبل نیز این اصل رعایت شده بود. مثلا در سری چهارم قصه را از جایی شروع کردیم که برای تماشاگر، حداقل به لحاظ دیدار اول جذاب باشد. برای همین ریش ها را بلند کردیم و نقی و ارسطو دارای وضعیت متفاوتی بودند. در این سری نیز همه چیز متفاوت شده. ما دو سال شخصیت ها را ندیده بودیم و طبیعی است که در این مدت خیلی اتفاقات رخ دهد. تصادفی اتفاق می افتد و به دنبال آن مشکلات روحی - روانی برای هما پیش می آید؛ مشکلات فیزیکی برای نقی (چشم نیمه باز) و ارسطو (لب کج شده) پیش می آید.
ضمن این که در یک کار شیرین باید بتوانی موقعیتی ایجاد کنی که تلخ نباشد. به غیر از این ما بهبود را نداشتیم که پرسوناژ خیلی خوب و گردن کلفتی برای سریال بود و باید جای او را پر می کردیم. پسرش که تا پیش از این به عنوان سرباز در سری های قبل از او یاد می شد، به قصه بازگشت. او نماینده بخشی از جوان های بیکار و پرخاشگر است و این که با خبر مرگ بهبود که خبر تلخی است، باید برخوردی شیرین می داشتیم که آزار دهنده نباشد.
ایده ها از کی در ذهن تان شکل گرفت؟
- قصه کلی یک سال و نیم پیش در ذهنم مطرح شد. می خواستیم کار سینمایی بسازیم که دوستان تلویزیون اصرار کردند که نسخه سریالی آن را بسازیم و خودمان هم دیدیم قصه این قدر گسترده است که مناسب تلویزیون است نه سینما. ایده را با دوست عزیزم خشایار الوند مطرح کردم، خیلی استقبال کرد و وارد فاز نگارش و بعد از آن تولید شدیم.
در هر سری از پایتخت شاهد تکیه کلام های جدیدی هستیم و در فصل پنجم هم این اتفاق افتاده است.
- مهارت بخشی از تکنیک فیلمنامه نویسی است. بخش عمده، شناخت کافی و وافی از چیزی است که می خواهی درباره اش حرف بزنی. هم من هم خشایار الوند، شناخت کامل از شرایط و اقلیم و شخصیت ها داریم و همین دو موقع نوشتن دیالوگ ها خیلی به کمک مان می آید. ضمن این که وقتی همه چیز را نو می کنی، طبیعی است که حواست به همه اجزای آن باشد. ما هم به تناسب جامعه و شرایط، خیلی چیزها را نو می کنیم که برای مخاطب بی مزه نشود.
طرح کلی سریال آماده بود که پیشنهاد همکاری از طرف اوج مطرح شد؟ یا به خاطر سنگینی کار، تلویزیون از پس آن بر نیامد و اوج سرمایه گذاری را پذیرفت؟
- کار که سنگین بود ولی پاسخی خیلی ساده وجود دارد. شما وقتی سبزی خوردن می خواهید نمی روید سراغ طلافروشی؛ می روید میوه فروشی و سبزی می خرید. یک بخشی از قصه ما در فضای جنگی می گذرد و وقتی به ادوات جنگی نیاز داریم، الزاما باید با اوج کار کنیم چون تلویزیون از پس تامین آن بر نمی آید، در حالتی که به ابزار جنگی، شهرک دفاع مقدس، هلی کوپتر و ... نیاز داریم و خیلی طبیعی است که اوج وسط بیاید. هر عقل نیمه سلیمی هم این کار را می کند ولی برخی دنبال انگ هایی هستند که هرگز به ما نمی چسبد.
ضمن این که شخصیت های قصه به دلیل جنگ وارد معرکه داعش نمی شوند بلکه یک حادثه آنها را به این سمت می کشاند و همچنان در وسط این اتفاق خانواده مهم است، و آنها تلاش می کنند سالم از این جهنم بیرون بیایند. اصلا دنبال این که شعاری داده شود نبودیم، چون من تحت هیچ شرایطی سفارشی را قبول نمی کنم. نه آدم «نداری» هستم نه در شرایط بدی ام. فقط کاری را انجام می دهم که با قلب و عقیده ام همسو باشد.
فقط ابزار جنگی هم نیست. از نظر پروداکشن نیز پایتخت 5 هزینه بیشتری می طلبید. تلویزیون چنین بودجه ای دارد؟
- واقعیت این است که تلویزیون پروژه های به مراتب لاغرتر را به لحاظ مالی نمی تواند تامین کند، پایتخت که دیگر جای خود؛ سریالی با تعداد لوکیشن و صحنه های متعدد. من خوشحالم که این همکاری شکل گرفت و همه جور سریال را حمایت کردند تا بتوانیم کاری بسازیم که درجه ای از استاندارد کیفی، چه از نظر قصه و شکل اجرایی داشته باشد.
سریال جاهایی شعار دارد اما دور از انصاف است که پایتخت را شعارزده بدانیم. برعکس سکانس ها و دیالوگ هایی در سریال دیدیم و شنیدیم که گویی با امضای خود اوج مجوز پخش گرفته و چه بسا اگر خود تلویزیون سرمایه گذار آن بود با ممیزی به آنتن می رسید؛ برداشت درستی است؟
- در مقوله سانسور بیش از این که نهادی در پی آن باشد، خودمان خودمان را سانسور می کنیم. انگار بدون سانسور چیزی کم داریم. مثل کش جوراب است؛ هم آزار دهنده است هم وقتی جای آن را می خاریم، کیف دارد! وقتی کامنت ها را می خوانم باورم نمی شود مردم چقدر دوست دارند همه چیز را به حاشیه ببرند. خیلی ها انرژی مثبت می دهند ولی عجیب است که برخی تلاش می کنند، تحلیل های ساده و مستقیم را نبینند و آن را به چیزهای عجیب و غریب وصل کنند. مثلا نوشته اند آقایی که شبیه ترامپ است و بچه ای را ختنه می کند، برجام را ختنه کرده!
به بچه، ماشین و روروک نشان می دهند، در عوض چیزهایی را می برند و این نعل به نعل یادآور تصمیمات رئیس جمهور آمریکاست. این تحلیل شماست؟ تحلیل من این است که شخصیت ترامپ در سریال بعد از ختنه چه چیزی گیرش می آید جز پوست و اضافات چیزی که ختنه کرده؟! چرا چنین تحلیل های عجیب و غریبی می کنیم؟ البته تقصیری نداریم؛ این قدر آغشته به سیاست شده ایم که هر چیز سرگرم کننده تحویل تماشاگر بدهیم دوست دارند آن را سیاسی ببینند. از این بدتر، انگار دلمان نمی خواهد یک اثر موفق گل بکند. اگر کسی با اثری خیلی موفق باشد با سر می آوریمش پایین؛
نمونه اش اصغر فرهادی رحمت می کشد و با اتکا به توان خودش به جاهایی می رسد که خیلی از غول های جهان نمی رسند، آن وقت عده ای پشت میزنشین که واقعا کار بلد نیستند و کارهای شان معلوم است، می گویند اسکار سیاسی بود، کن چنان بود، آن یکی بهمان بود. واقعا این جور حرف ها شرم آور است. تمام اعضای گروه ما تلاش می کنند تجربیات جدید داشته باشند و کمی مرزها را جابجا کنیم. باورت نمی شود از سری دوم پایتخت خیلی ها می گفتند نسازید، چون نمی گیرد. می گفتم به چه دلیل؟ می گفتند چون کار خیلی ها نگرفته! اگر می خواستیم به این حرف ها گوش کنیم یک قدم رو به جلو بر نمی داشتیم.
از روی برخی نظرها که درباره سری جدید سریال بیان می شود، خیلی راحت می توان متوجه شد به بهانه حضور اوج، پایتخت را می زنند.
- واقعا روش ناجوانمردانه ای است که به بهانه زدن اوج، تلاش می کنند سر پایتخت را ببرند. آقا، پایتخت گرفته، مردم وحشتناک آن را نگاه می کنند، لذت می برند. بعد هم اگر خیلی به شما فشار می آید چشم، ما نمی سازیم و کنار می رویم. شما چی می سازید؟
همین نوروز غیر از پایتخت، تلویزیون چیز دندان گیری ندارد. نمی دانیم شرایط تولید سریال ها و برنامه های رقیب چه بوده، ولی نتیجه ای که روی آنتن می رود چنگی به دل نمی زند. حرف این است که وقتی قصد نقد یک اثر را داریم، ابتدا محصول را ببینیم نه این که دنبال سرمایه گذار یا سازنده اثر باشیم. با این شرایط اگر سری بعدی را هم اوج سرمایه گذاری کنند، می پذیرید؟
- اصلا ما کنار می رویم. آنها که گردن کلفتی می کنند بگویند چه ساخته اند که اندازه پایتخت تداوم و مخاطب داشته باشد. گردن ما از مو باریک تر؛ این همه کارگردان سینما و تلویزیون کار می سازند. مگر ما کاری به کار کسی داریم؟ شما هم کار خوب بسازد. بدترین کار این است که به وقت پاتیل های روشنفکری دور میز می نشینند و همه چیز را نقد می کنند بعد می گویند این نباشد آن نباشد. شما بساز و کار خوب را انجام بده، حال می کنیم، تشویق هم می کنیم. توقع تشویق از کسی نداریم، می گوییم سنگ اندازی نکنید.
سیروس مقدم گفته بود در کنار پایتخت یک نسخه سینمایی هم می سازد. این اتفاق رخ داده؟
- نه، اصلا امکان ندارد. من هر چیزی را طوری طراحی می کنم که همان کار را بشود با آن کرد. چون مدیوم تلویزیون با سینما فرق می کند، نمی شود با این مدیوم کار سینمایی ساخت و من به شخصه این کار را نمی کنم.
بپردازیم به متن سریال. سه سری اول پایتخت قصه به اندازه کافی داشت؛ در فصل چهارم اما به خاطر طولانی شدن قسمت ها و نیز شرایط تولید، نه تنها لوکیشن سریال فقط علی آباد بود که بار جذابیت سریال روی شخصیت ها نهاده شد. فصل پنجم حالت بینابین دارد؛ یعنی قصه و شخصیت ها با هم سریال را پیش می برند. این مدل را به خاطر محبوبیت وافر کاراکترها انتخاب کردید؟
- طبیعتا وقتی سریالی را به پنج فصل می رسانید، باید تلاش کنید همه چیز جذاب باشد. در سری های مختلف پایتخت ما شکل های مختلفی از فیلمنامه را ارائه کردیم و دنبال راه های مختلف برای مانایی بوده ایم. یکی از معضلات سری قبل این بود که تلویزیون سرمایه گذاری را بر عهده داشت و خب، بودجه کفاف نمی داد. از طرفی فرصت کم بود و باید آنتن ماه رمضان را پر می کردیم. البته اصرار من هم بود که نشان دهیم می شود در جایی ثابت قصه های جورواجور تعریف کرد ولی در سری پنجم دنبال ایجاد جذابیت کافی و وافی و موضوعی فراگیرتر برای مردم بودیم و همین ما را هل داد به سمت قصه ای که تمام این ظرفیت و امکان را داشته باشد.
شخصیت هما جذاب تر از پیش شده، به خاطر شرایط بعد از تصادف جدیت سابق را ندارد و حتی از بیننده خنده می گیرد؛ ارسطو، نقی، رحمت و فهیمه باز هم خوب هستند. با این حال شخصیت بهتاش برگ برنده این سری و نماینده خوبی برای بخشی از نسل جوان و سر به هواست. چطور بهرام افشاری به این جمع اضافه شد؟
- در بدو شروع پایتخت به این فکر کردیم چطور تماشاچی را درگیر کنیم. یک زوج داشتیم که صاحب فرزند بودند. یک آدم عاشق پیشه مثل ارسطو گذاشتیم که نماینده بخشی از جوان هاست؛ پنجعلی سن و سال بالاتر را سرگرم می کند، همین طور که جلو آمدیم شخصیت های دیگر اضافه شدند. من دنبال این بودم که جای خالی بهبود را که با بازی خوب مهران احمدی بین مردم محبوب شده بود پر کنم. علاوه بر این خلأیی داشتیم و آن جوان های سربازی رفته یا قبل از سربازی که معضل بیکاری دارند، سر به هوا هستند، در معرض آسیب قرار دارند و ... بود که بهتاش این خلأ را پر کرد.
بهرام افشار انتخاب خود شما بود؟
- بهرام را اولین بار در پایتخت 3 به عنوان برادر بهبود آوردم که نقش معتاد را بازی می کرد. آنجا به قدری خوب ظاهر شد که همیشه فکر می کردم جایی برایش پیدا کنم و در سریال «علی البدل» از او استفاده کردم. بهرام چند ویژگی عمده دارد؛ اول به لحاظ فیزیکی وقتی در معماری این جمع قرار می گرفت، نمای جذاب تری را به وجود می آورد. دوم این که به خاطر توانایی اش خیلی زود با گروه هماهنگ شد و لهجه را خوب در آورد. اینها از جمله ویژگی های خوب بهرام افشاری است که الحق و الانصاف تا اینجا خوب آمده و از این به بعد بهتر هم خواهد شد.
چندتا شخصیت هستند که گویی وقت نبوده به اندازه دیگران پرداخته شوند، مثل بابا پنجعلی، برادران دوقلو، سارا و نیکا. چرا وقت بیشتری نگذاشتید تا این قدر بلاتکلیف نباشند؟
- در جمعی که همه حضور دارند اگر همه بخواهند دیالوگ داشته باشند، یکباره می بینی هفت - هشت صفحه متن باید نوشته شود. کار این طوری از کوک در می رود؛ بعد هم راجع به هر پرسوناژ باید در حد متر و اندازه خودش حرف بزنیم. برادران دوقلو شاگردان یک مغازه هستند. کار و دغدغه شان را می بینیم و متوجه می شویم وقتی قرار است به ترکیه بروند به چه فکر می کنند. نه، نه، معتقد نیستم این شخصیت هایی که اشاره کردید رها و بلاتکلیف هستند، بلکه به اندازه در سریال هستند و اگر بیش از این به آنها پرداخته می شد، از شخصیت های اصلی دور می افتادیم و ریتم کند و کندتر می شد.
این شخصیت ها ابزاری نبودند که شخصیت های اصلی که جذاب تر هم هستند، بیشتر به چشم بیایند؟
- اینها به خودی خود کارکرد درست و حسابی دارند ولی بله، باید همه چیز به یک هارمونی برسد.
مهران احمدی که خودش اعلام کرد دوست ندارد با پایتخت همکاری کند، چرا شخصیت هدایت هاشمی و محمدهرضا علیمردانی که جذاب هم هستند در این سری حضور ندارند؟
- اینها هم خیلی بازیگران موفقی بودند و شخصیت های جذابی داشتند ولی در این سری برای شان جا نبود. اگر جا داشتم، یقینا از آنها استفاده می کردم. وقتی تعداد آدم ها بالا می رود، کار سخت و سخت تر می شود.
شخصیت نقی به خاطر موقعیتی که در داستان داشته محبوب تر از ارسطو است و بازی خودتان هم به این موفقیت کمک کرده، با این حال و با وجود آن که «هد فامیل» است، همیشه از نظر مالی عقب تر از ارسطو است؛ چرا کاری نمی کنید که نقی متمول باشد تا با خیال راحت به ریاستش برسد؟
- این که شما می گویید در شرایطی محقق می شود که نقی دزد شود؟ ما داریم از زندگی پاک صحبت می کنیم؛ حتی وقتی با پسرخاله اش اختلاف دارد، خیلی زود کدورت ها را فراموش می کند. اگر آدمی ناسالم بود، به خاطر موقعیت زنش در شورای شهر به شرایط بهتری می رسید. شاید آنچه نشان می دهیم رویایی باشد اما منظور ما یک خانواده آرمانی است. با این حال به چیزی که گفتید فکر می کنم چون حداقلش این است که بسیار موقعیت کمدی است.
می دانیم محسن تنابنده یکی از اضلاع اصلی پایتخت است ولی تمامیت خواهی نیست که اسم تان همه جای تیتراژ باشد؟
- درست می گویید ولی بخش زیادی از آن به لطف های بیش از حد سیروس مقدم بر می گردد. اگر از خشایار الوند بپرسید شهادت می دهد که در قسمت های اول که خودم نوشتم، دوست نداشتم اسمم باشد و گفتم اسم خودت را اول بگذار ولی خشایار گفت نه، خواهش می کنم و فلان و فلان و ...
کلا رابطه شما و سیروس مقدم مثال زدنی است، ضمن این که گروه تان هم همدل هستند و کار آسانی نیست که در پنج سری دور هم جمع شوند. راز موفقیت تان چیست؟
- این گروه چیزی را به من مدیون نیست، مدیون سیروس مقدم در وهله اول و بعد از ایشان الهام غفوری است که شرایط را در بهترین شکل ممکن فراهم می کنند. حاضرم رگ گردنم را بدهم برای سیروس مقدم. همه چیز را مدیون اخلاق و منش این مرد هستم. واقعا برای من خود سیروس مقدم یک مدرسه بوده است. خیلی خوشحالم که محملی فراهم شد تا راجع به ایشان حرف بزنیم. پایتخت مدیون این مرد است که اعتماد فراوانی به من دارد؛ شاید خیلی جاها زیاده روی هم کردم ولی با سعه صدر پای ایده های دیوانه من ایستاده است.
پایتخت حالا رقیب خودش شده؛ چقدر اشتیاق دارید برای ساخت سری های بعدی آن؟
- اقبال عمومی است که نشان می دهد پایتخت می تواند ادامه پیدا کند یا نه. به غیر از اقبال عمومی، اشتیاق گروه، به غیر از اشتیاق گروه این که من چه ایده ای داشته باشم در ادامه کار خیلی موثر است و برای من یکی از سختی های اساسی همین است که حالا دیگر چه کار کنم و چه موقعیتی ایجاد کنم که جذاب باشد.
چقدر استرس دارید از این که احیانا موفق نشوید؟
- ماجرا برای من این گونه است که وقتی پایتخت تمام می شود می گویم دیگر نمی سازم. بعد همین طور دنبال قصه های خودم هستم که ناگهان یک ایده به ذهنم می رسد و می گویم فضای جدید پایتخت را پیدا کردم. اگر یک چیز قوی پیدا کنم بر می گردم والا نه.
این سری که به محدودیت زمانی نخوردید، چقدر تمرین داشتید؟ تا چه حد خودتان را ویرایش می کردید؟
- ما قبل از هر سکانس بسیار با آن کلنجار می رویم. روی شوخی ها کار می کنیم؛ دیالوگ ها جاهایی شامل بداهه می شود، این قدر روی آن کار می کنیم تا سر و شکل بگیرد. وجود خشایار خیلی مهم است. اگر هزار بار ایده به ذهن مان برسد منتقل می کنیم و خشایار خیلی باز می پذیرد و بارها می نویسد. فیلمنامه پایتخت از جمله فیلمنامه هایی است که جز ضرر چیزی ندارد. جاهای دیگر با رفع چند اشکال سراغ فیلمنامه بعدی می روی ولی در پایتخت هی می نویسی و می نویسی.
درباره ترکیه و ماجراهای تبلیغ گردشگری این کشور حتما زیاد شنیده و خوانده اید، نظرتان راجع به این حرف و حدیث ها چیست؟
- وقتی بخش مربوط به ترکیه پخش می شد، من جایی بودم و به فضای مجازی دسترسی نداشتم. قاب هایی زیبا از شهر آدانا را که دیدم گفتم چه خوب که هم انصاف رعایت شده و هم بالاخره در عالم همسایگی این کمترین کاری است که می توان کرد. چند روز بعد اما دیدم برخی نظرها عکس است و می گویند چرا «پایتخت» ترکیه را تبلیغ کرده است؟ این خیلی بد است که یک عده آدرس مستقیم را نمی بینند و این را می بینند که نشان دادن زیبایی های ترکیه تبلیغ این کشور است. ما می گوییم شرایط کشور ما از ترکیه امن تر است؛
هواپیما در فرودگاه استانبول نمی تواند بنشیند. نشان می دهیم سه تا جوانی که به هوای فرنگ به ترکیه رفته اند چطور گرفتار می شوند؛ این همه آدرس مستقیم می دهیم. می گویند وای چرا ترکیه را قشنگ تر از ایران نشان می دهند. آقا بخواهی یا نخواهی ترکیه قشنگ تر از کشور ماست. شما کاری کرده اید که مردم تپه تپه پول در جیب بگذارند بروند ترکیه. ما نمی گوییم آنها ایران بیایند؛ می گوییم کاری کنید که همین ایرانی ها نروند ترکیه. نقد ما این است؛ همین.
شنیده می شود محمد سرافراز، رئیس پیشین صدا و سیما مخالف جدی پایتخت بوده و حتی خواهان تغییر اسم آن بوده، اگر می ماند پرونده این سریال بسته می شد؟
- آقای سرافراز علاقه مند بود پایتخت ساخته شود ولی عده ای در مرکز گسترش فیلمنامه نویسی مخالف بودند. آقای سرافراز می خواست پایتخت ساخته شود ولی اصرار داشت اسم آن تغییر کند؛ فکر می کرد این جوری سندش به اسم خودش می خورد. می گفتیم هویت این سریال به اسم آن است ولی می گفت اسمش را حداقل بگذارید پایتخت دیگر. این مشکل بسیاری از مدیران است که می خواهند خیلی چیزها را به نام خود کنند. خلاصه از ایشان اصرار و از ما انکار. استدلال ما این بود که مگر می شود آدیداس بسازید و بگویید فلان کفش است.
اتمام حجت تنابنده درباره یک شائبه
اوج برای پایتخت سمت و سو تعیین نکرد
شنیده می شود سازمان اوج، فیلمنامه هر قسمت را به طور کامل می خوانده و بعد از تایید اجازه ساخت می داده است. یعنی درست برعکس سری قبل پایتخت که برگ برگ فیلمنامه نوشته می شده؛ نکته ای که با توجه به سبک و سیاق تولید سریال در ایران مطابقت چندانی ندارد. این پرسش را با تنابنده در میان می گذاریم؛ البته با کمی شیطنت: «همکاری تان از نظر فنی به همین شکل بود؟ نظرات تحکمی نبود؟» او هم بلافاصله پاسخ می دهد: «من با هیچ شخص و گروهی سر فیلمنامه تعامل نمی کنم.»
و سوال بعدی ما باز هم شیطنت دارد: «چرا؟ چون فکر می کنید هر آنچه نوشته اید بهترین است؟» تنابنده اما آرام پاسخ می دهد: «نه؛ اظهارنظر جهت دار را تحت هیچ شرایطی نمی پذیرم؛ چه از طرف تلویزیون باشد، چه اوج و چه جای دیگر. الحق و الانصاف هیچ کس از مسئولان تلویزیون و اوج سمت و جهتی به ما نداده است. شرط من از همان روز اول که با اوج قرارداد بستیم همین بود. گفتم اگر سمت و سو تعیین شود، هر جای کار که باشیم، سریال تعطیل می شود. و انصافا هیچ دخالتی در فیلمنامه نشد.»
محسن تنابنده درباره روند نگارش و تایید فیلمنامه از سوی اوج هم این گونه توضیح می دهد: «ببینید فیلمنامه تا لحظه ای که پلان گرفته می شود در حال تغییر است. من و گروه نویسندگان نه امکانش را داریم نه می توانیم فیلمنامه کامل و دقیق تحویل بدهیم. به دلیل این که همه چیز دائما در حال تغییر است. هم به لحاظ ایده پردازی هر چه جلوتر بروی چیزهای تازه ای به ذهنت می رسد، هم شما بخش های ناپایدار داری. یعنی نمی دانی فلان سکانس را در کدام لوکیشن بگیری. تازه وقتی لوکیشن و امکانات را می بینی می گویی باید این شکلی بنویسی؛ مخصوصا در این مورد. طبیعتا ما فیلمنامه را می نویسیم ولی بر اساس چیزهایی که پیدا می کنیم و دائم در حال تغییر است.»
نگین میرزایی چطور وارد سریال شد و چه کسی هویت او را لو داد؟
پای یک کارگردان در میان است
دیدن یک زن فارسی زبان بدون روسری در پایتخت خیلی زود محل بحث شد و طولی نکشید که کاشف به عمل آمد در مجموعه جم فعالیت داشته و منشی مدیر سابق این شبکه تلویزیونی بوده است. حضور این عضو شبکه ماهواره ای، حاشیه های زیادی برای سریال رقم زد. محسن تنابنده در این بخش به شکل مفصل به این ماجرا پرداخته است. از تنابنده می پرسیم از سابقه میرزایی اطلاع نداشتید و چطور می شود بلافاصله بعد از پخش تصویر او هویتش فاش شود ولی شما از آن بی خبر بوده باشید: «ماجرا از این قرار است که وقتی ما وارد ترکیه شدیم آدمی را پیدا کردیم که موجه هم هست به نام خانم مهدی زاده که هنرور می آورد. خیلی طبیعی است ما قراردادی داریم که بازیگر در شبکه معاند نباشد، کار ضد انقلابی نکرده باشد و ...
تعدادی آدم معرفی شدند و یکی از آنها نگین میرزایی بود که آمد و بازی کرد. اصلا اتفاق عجیبی نیفتاده اما چون ما تلاش می کنیم هر چیز کوچکی را بزرگ کنیم، برای این آدم هم چنین اتفاقی رخ داد.» می پرسیم پس حواشی از کجا می آمد؟ تنابنده پای «م.م» را وسطی می کشد: «ماد یک کارگردان مورد غضب داریم که رفته ترکیه و خیلی هم وضعیت ناجوری دارد. چند بار تماس گرفت و گفت می شود فلان مبلغ را برایم واریز کنی، شرایط بدی دارم. می شود شما را ببینم که ما گفتیم نه. همه ماجرا این است؛ پیامکش هست که داری این قدر به ما بدهید. اتفاق به این سادگی است، یعنی عده ای آدم ناموفق یک کاری را که یک ذره رنگ و بویی از موفقیت دارد، تخریب می کنند.»
در بازپخش مسئولان تلویزیون نام میرزایی را حذف کردند تا حساسیت ها دو چندان شود. از تنابنده می پرسیم علاوه بر این و نیز حذف سکانس رقص در بازپخش، سریال باز هم ممیزی داشته؟ جواب او مثبت است: «بله؛ هما یک سکانس کابوس دارد که از نظر چیدمانی بهترین جای فیلمنامه است و تماشاگر یک باره جامپ و فاصله ای را حس می کند. خیلی هم شیرین است که بخش هایی از آن در تیزر پخش شد. سکان ساز این قرار است که در کابوس هما، نقی با یک خانم ترک ازدواج می کند و صحنه شبیه «تایتانیک» است که این دو با هم بگوبخند دارند و ظاهر نقی به کل عوض شده و این کابوس در سریال خیلی کارکرد دارد. چند قسمت دیگر مانده و نمی دانم چیز دیگری حذف خواهد شد یا نه.»
لازم بود ماجرای ازدواج سارا و نیکا مطرح شود؟
سارا و نیکا
چالش ازدواج کم سن و سال ها
ماجرای ازدواج سارا و نیکا هم از اتفاقات پر سروصدای سریال بود. خیلی می بینیم خانواده هایی که تا پسر یا دختری به سن بلوغ می رسند، بحث ازدواج شان را پیش می کشند و اسم شان را روی دیگری می گذارند. طرح این موضوع در پایتخت از این منظر نمی تواند محل اعتراض باشد، چون ریشه در واقعیت دارد. ضمن این که نقی و هما حتی طرح ازدواج سارا و نیکا را بر نمی تابند. با این حال شائبه ای هست که در همین حد هم در راستای اجرای منویات اوج است که دغدغه ترویج ازدواج دارد. می پرسیم این برداشت درست است؟
جواب محسن تنابنده توأم با بالا بردن صدا برای نشان دادن قاطعیت است: «هیچ کس نمی تواند به من بگوید چه کار کن. اوج، تلویزیون یا هر جای دیگر، من فقط بر اساس عقیده ام کار می کنم. من ازدواج کم سن و سال ها را به چالش کشیدم. از روز اول که ماجرا مطرح شد، صبر نکردند قصه را متوجه شوند، خیلی زود واکنش نشان دادند. صبر نکردند کلام منعقد شود. اصلا تندروی نقی را که البته جزء پرسوناژ اوست، ندیدند. یکی از نقدهایم این بوده که آدم های کم سن و سال که تشخیص کامل خوب و بد را ندارند، نباید ازدواج کنند. این را به چالش کشیدیم و ماجرا تمام شد و رفت.»
می گوییم نگرانی از این بابت بود که نکند طرح ازدواج منجر به آن شود چون در واقعیت به ویژه در شهرهای کوچک شاهد این اتفاق هستیم: «همه قصه های پایتخت پا در زمین حقیقت دارد. وقتی حقایق را جلوی چشم تان می گذارد، بهتان فشار نیاید بلکه واقعیت را بپذیرید. همین الان آمار طلاق موجود است مربوط به آدم هایی است که سن دارند، تحصیل کرده هستند و ... چه برسد به بچه هایی که هنوز قدرت تشخیص ندارند. هما می گوید اینها هنوز یواشکی عروسک بازی می کنند. همین الان برخی ها در کامنت ها نوشته اند آقای تنابنده درستش این بوده. جواب من این است: کار آرتیست رادیولوژی کردن است، سونوگرافی کردن است، نشان دادن است؛ کارش نسخه پیچی نیست، نسخه کار پزشک است. ما شرایط را جلوی نچشم شما گذاشتیم گفتیم ببینید.»
ارسال نظر