پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- سینا کلهر- حاصل بیشتر اندیشه ها درباره نقش اجبار در صیانت و پاسداری از فرهنگ را می توان به شکل زیر خلاصه کرد:

1- هیچ فرهنگی در هیچ جامعه ای بدون سازگاری اجبار درونی و بیرونی برای مدت طولانی باقی نمانده است. در این میان اجبار درونی(نظارت وجدان) سنگر نخست و خط مقدم صیانت از فرهنگ و فرماندهی حفاظت از آن را بر عهده دارد و اجبارهای بیرونی(پلیس و قانون) سرباز اجبار درونی و معاون او در صیانت از فرهنگ هستند.

2-  اگر جای این دو جابجا شود و اجبار بیرونی( پلیس) به مقام فرماندهی رسد و بخواهد اجبار درونی (وجدان) را به مدد اجبار وترس ایجاد کند، فرهنگ از درون پوسیده می شود و با سرعت مضاعفی رو به سوی نابودی می گذارد.

3-  پس مساله اجبار یا عدم اجبار برای حفظ فرهنگ نیست، مساله سازگاری اجبار درونی و بیرونی و موقعیت فرماندهی اجبار درونی در نظام اجتماعی است.  

3-  سازمان فرهنگی شامل نهادهای نخستین (خانواده و گروه دوستان) و ثانوی(مدرسه، رسانه و...) وظیفه وجدانی کردن فرهنگ را بر عهده دارند و قوانین مجازات وظیفه حمایت بیرونی از فرهنگ را.

فرهنگ یعنی: همه آن چیزهایی که ما به کودکانمان آموزش می دهیم و می کوشیم تا آنها بیاموزند و از نیاموختن آن نگران می شویم. همه آن چیزی که از طریق آموزش و یادگیری از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و با ابزار وراثت و ژن و یا خصلت های طبیعی قابل انتقال نیست.

4- پس فرهنگ همه آن چیزهایی است که  انسان، برای حفظ بقا و حیات خویش ابتدا آن را آگاهانه و ارادی به نسل های بعد منتقل می کند و سپس از آن پاسداری و حفاظت می کنند.

5- گفته شد که پاسداری از فرهنگ در وهله نخست به واسطه قانون وجدان انجام می شود. وجدان نخستین سنگر حفاظت از فرهنگ و نخستین نیرویی است که اجبار را بر افراد اعمال می کند. اما با این ویرگی منحصر به فرد که جا را برای اراده تنگ نمی کند و افراد احساس مجبور بودن نمی کنند. اجبار بدون ایجاد حس اجبار! اجباری که در شکل اعمال اراده و خواست افراد ظاهر می شود.  در جریان آموختن فرهنگ، خوب چیست، بد چیست، باید و نباید ملکه ذهن افراد می شود و تبدیل به راهنمای اصلی و قانون اساسی رفتار می شود که بدون هر گونه اجبار و ناظر بیرونی و با خواست و اراده فرد حتی در خلوت و تنهایی نیز، راهنما و هادی رفتار انسان هاست.

6-  انسان تنها موجودی است که در ابتدای تولد بدون مراقبت و نگه داری توان زنده ماندن را ندارد. از همین رو خانواده به عنوان نهاد نخستینی که وظیفه مراقبت از نوزاد انسانی برای رشد و بزرگ شدن را دارد، نخستین و مهم ترین نهاد منتقل کننده فرهنگ و سازنده قانون وجدان است. در نتیجه خانواده فرهنگی ترین نهاد همه جوامع تاریخ بوده و در آینده نیز به نظر می رسد همچنان این نقش را با همه تغییرات در الگوها و نقش هایش ایفا خواهد کرد.

7- اگر دولت مجری قانون مجازات است، خانواده مجری و سازنده قانون وجدان است. خانواده، فرهنگ (همه خوب ها و بدهای ضروری برای زندگی) را قبل از همه نهادها و سازمان ها، به خاطر بقای نسل خود، ملکه ذهن اعضایش می کند. بنیاد همه ضروریات زندگی از آداب ابتدایی چون سلام دادن تا روابط اجتماعی پیچیده ارتباط با غریبه ها و مهارت های لازم برای صیانت از خود...در خانواده نهادینه می شود و اگر اختلالی در این فرایند ایجاد شود، فرد در سراسر زندگی خود از آن رنج خواهد برد.

8-  سازگاری میان قانون وجدان و قانون مجازات شرط انسجام و وحدت یک جامعه است و اگر میان این دو قانون تعارضی پیش بیایید، جامعه در خطر فروپاشی قرار خواهد گرفت.  در تضاد دو قانون و میان دولت و خانواده،  قدرت تعیین کننده با خانواده و وجدان است و شکست دولت و پلیس قطعی است. بدون خانواده همه نهادهای ثانوی فرهنگ ناکام و از پیش شکست خورده است و جایگزینی برای خانواده نیز پیدا نشده است.

9-  نظریه شکاف نسلی، همچون دام نظری بود که باعث شد در جمهوری اسلامی چرخش فرهنگی خانواده ها دیده نشود و با برجسته شدن تمرد نسل جدید، نقش تعیین کننده خانواده در فرهنگ پنهان شود.

10-  در حال حاضر تعارض میان قانون وجدان و مجازات در برخی موضوعات مثل حجاب، تفریحات و جشن ها، روابط میان دو جنس و... به حاد ترین و تنش آلود ترین وضعیت رسیده است. اگر این تنش ها به نحو مسالمت آمیزی حل نشود، به مرور به سراسر موضوعات اجتماعی سرایت کرده و تنش و درگیری، دامن جامعه را خواهد گرفت. هیچ زمینی برای دشمن خارجی به حاصل خیزی این تنش و تضاد در دل یک جامعه نیست.